eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
940 ویدیو
81 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ٩ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف فاطمه
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١١ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف آب دهان هد هد راوی : سید کاظم حسینی سه، چهار سالی مانده بود به پیروزی انقلاب. آن وقت ها یک مغازه داشتم. عبدالحسین از طریق رفت و آمد به همانجا مرا با انقلاب و انقلابیها را آشنا میکرد. توی خیلی کارها و برنامه ها دستم را می‌گرفت و من را به فیض می رساند. یک روز آمد و گفت: امروز میخواهم درست و حسابی ازت کار بکشم،سید! .  فکر کردم شبیه به همان کارهای قبل است. با خنده گفتم ما که تا حالا پا بودیم، امروز هم پا هستیم. خندید و گفت: امروز مشکل بتوانی بند بیاری. گفتم: مطمئن باش! میتوانی امتحان کنی. عبدالحسین گفت: پس یک دست لباس کهنه بردار که برویم!. پرسیدم: لباس کهنه برای چی؟. خندید و گفت : اگرپا هستی دیگر چون و چرا نباید بکنی. کار خودش بنایی بود. حدس زدم مرا هم می خواهد به بنایی ببرد. زیاد اهمیت ندادم یک دست لباس کهنه برداشتم و در مغازه را بستم و همراهش راه افتادم. حدسم درست بود. در خانه یکی از علمای معروف، از همان هایی که با رژیم درگیر بودند و رژیم هم راحتشان نمیگذاشت کار بنایی گرفته بود. آستین ها را بالا زدم و پا به پایش مشغول شدم. همانطور که خودش پیش بینی می کرد زیاد طاقت نیاوردم. از همان اول بریدم. در هر حال به هر جان کندنی که بود سه ساعتی تحمل کردم، بعد یک دفعه خسته و بی حال به زمین نشستم و گفتم :من دیگر نمی توانم!. عبدالحسین خوب میدانست که کار بنایی برای من سنگین است و به خاطر همین زیاد به من سخت نگرفت. حتی وقتی لباس هایم را عوض کردم که خارج بشونم، با خنده و خوش رویی مرا بدرقه کرد. فردا دوباره سراغم آمد و گفت: لباس کارت را بردار که برویم!.  لحظه ای ماندم که چه بگویم، ولی بعدش به شوخی و جدی گفتم: دستم به دامنت راستش من توان اینجور کارها را ندارم. خندید و گفت: بیا برویم امروز زیاد بهت سخت نمیگیرم. من یک ذره هم دوست نداشتم حرفش را رد کنم. ولی از عهده کار هم نمیتوانستم بربیایم. بنابراین دنبال جور کردن بهانه ای بودم. عبدالحسین گفت: معطل نکن! فایده ای ندارد! برو لباست را بردار که برویم!. جدی و محکم حرف می‌زد، من هم تصمیم گرفتم حرف دلم را بگویم. گفتم : آقای برونسی من اگر بیایم کم کاری می کنم؛ اینطوری برای خودم هم فایده و اجری ندارد همین که دست و پای تو را هم تنگ می کنم. خنده از لبش رفت اخم هایش را بهم کشید و برایم مثال آن هد هد را زد که آب دهانش را روی آتش نمرود ریخت، همان آتش که با کوهی از هیزم، برای حضرت ابراهیم (س) درست کرده بودند. خیلی قشنگ و منطقی، این موضوع را به انقلاب   ربط داد و گفت: تو هم هرچی که بتوانی و به این علما و روحانیون مبارز خدمت کنی، جا دارد. ساکت شدم، من سرا پا گوش شده بودم و داشتم مثل همیشه از حرف هایش لذت می بردم. سپس حرفش را ادامه داد و گفت: در واقع علما الان به اسلام و به زنده کردن اسلام خدمت می کنند. ضمن خدمت و کارما برای آنها، خدمت و کار برای رضای خدا و برای اسلام هم است. ادامه دارد... صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سومین حرم اهل بیت ، میزبان افتتاحیه سیزدهمین دوره جشنواره فیلم عمار خواهد بود. سیزدهمین دوره جشنواره فیلم مردمی عمار با هدف بزرگداشت شهدای حادثه تروریستی حرم شاهچراغ به میزبانی شیراز با برگزاری آیین افتتاحیه در مشهد شهدای این حادثه شروع به کار خواهد کرد. طبق اعلام دبیرخانه اجرایی سیزدهمین جشنواره فیلم مردمی عمار، این مراسم با قرائت قرآن توسط «متین جعفری» فرزند شهید مدافع حرم، «داوود جعفری» آغاز شده و سخنران ویژه مراسم افتتاحیه، خانواده شهید مدافع امنیت روح‌الله عجمیان خواهند بود. «اشرف التمیمی» مسئول گروه سرود سلام فرمانده کشور عراق نیز به عنوان مهمان ویژه در مراسم حضور خواهد داشت. همچنین حاضرین در مراسم توسط «گروه‌های همدل علمدار جهاد» پذیرایی می شوند‌. این جمعیت از فعالین عرصه‌های مختلف مبارزه کرونا بوده اند. در کنار حاشیه مراسم کارگاه تخصصی فیلم نامه با حضور سید محمد حسینی، مدیرعامل «انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس» برقرار بود. لازم به ذکر است مراسم افتتاحیه سیزدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار روز چهارشنبه ۱۴ دی ماه ساعت ۱۸ در حرم مطهر شاهچراغ (ع) با حضور گروه های مختلف مردمی و فیلمسازان این عرصه برگزار می شود‌. لطفا اطلاع رسانی نمائید
orooje-haj-ghasem-hunayn(2).mp3
12.33M
🕯 عروج حاج قاسم به وقت ۱/۲۰ ... 🩸 پادکست لحظه شهادت سیدالشهدای مقاومت ، سپهبد و مجاهد در ساعت ۱/۲۰ جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ خروجی فرودگاه بغداد 🎖 این روایت رادیویی بسفارش کنگره سرداران و ۱۵۰۰۰ شهید استان فارس ، توسط جوانان انقلابی گراش ، جهت روایت هفتم "شاهدان"  ستاره های شهر ، تهیه شده است . ▪️🇮🇷▪️ 🔴 🔴 ✔️ @raviyanfarss ✔️ @kshohadayefars ✔️
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
Nejat-e -haj Ghasem- Hunayn(1).mp3
15.17M
🕯 نجات حاج قاسم ... 🩸 ۷ بهمن ماه ۶۵ در خلال عملیات کربلای۵ ، همراه با تعدادی از یارانش در محاصره دشمن قرار میگیرند و.... آخرین ماموریت اشلو "شهید مرتضی جاویدی"... 🎖 این روایت رادیویی بسفارش کنگره سرداران و ۱۵۰۰۰ شهید استان فارس ، توسط جوانان انقلابی گراش ، جهت روایت هفتم "شاهدان" ستاره های شهر ، تهیه شده است . ▪️🇮🇷▪️ 🔴 🔴 کنگره سرداران و ۱۵۰۰۰ شهید استان فارس ✔️ @raviyanfarss ✔️ @kshohadayefars ✔️
رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١١ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف آب ده
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١٢ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف حکم اعدام راوی : معصومه سبک خیز (همسر شهید) ما اجاره نشین بودیم. در زیر زمین خانه ای زندگی می کردیم. صاحب خانه خودش در طبقه بالا می‌نشست. رفقای روحانی عبدالحسین به خانه ما می آمدند و خیلی با احتیاط در اتاق عقبی به نوارهای فرمایشات امام گوش می کردند. عبدالحسین به من میگفت: هر وقت هر کسی در زد، سریع خبر بده که ضبط را خاموش کنیم!. گاهی وقت ها با همان طلبه ها در اتاق عقب می‌نشستند و اعلامیه امام را به صورت دست نویسی تکثیر می کردند. عبدالحسین هم شبانه آنها را پخش می کرد. همیشه با غسل شهادت از خانه بیرون میرفت. معتقد بود که اگر اتفاقی بیفتد انشاالله اجر شهید را خواهد داشت. طبق معمول یک شب با همان طلبه ها و چند تا نوار به خانه آمدند. نشستند کنارضبط به گوشکردن نوارها. کارشان تا ساعت ۱۱ شب طول کشید. داشتند نوار گوش می دادند، لامپ سر در حیاط روشن بود. زن صاحبخانه توصیه کرده بود که هر شب ساعت ۱۰ آن لامپ را باید خاموش کنیم. من دلشوره داشتم که نکند صدای زن صاحبخانه در بیاید. ناگهان به یکباره سر و کله اش پیدا شد و به سراغ کنتور برق رفت. فیوز کنتور را خاموش کرد. و به دم درب زیر زمین آمد و بنای غرغر کردن را گذاشت و گفت: شما میخواهید تاصبح بنشینید و هرجور نواری را گوش کنید؟. صدایش بلند بود. عبدالحسین گفت: مگر ما مزاحمتی برای شما درست کرده ایم حاج خانوم؟. من تصور کردم شاید منظورش روشنایی لامپ سردر حیاط باشد. گفتم: عیبی ندارد حاج خانم مافیوز را بالا میزنیم، ولی این لامپ را خاموش میکنیم. خواستم این کار را انجام بدهم که زن صاحبخانه اجازه نداد. به یکباره گفت: ما دیگر طاقت این کارهای شما را نداریم. من گفتم: کدام کارها خانم؟. گفت: همین که شما با شاه درگیر باشید. عبدالحسین به من گفت: بیا پایین و دیگر بحث نکن. من هم بلافاصله به پایین رفتم و در را بستم و چیزی نگفتم. لا کن تعجب کردم که صاحب خانه چگونه موضوع را فهمیده بود؟. عبدالحسین صبح موقع رفتن، وسایل کارش را نبرد و تصمیم گرفت که به دنبال خانه دیگری بگردد. همان روز یک جایی را پیدا و اجاره کرده بود. بعد از ظهر با وسایل مان به خانه جدید رفتیم. وقتی آنجا را دیدم نزدیک بود از ترس جیغ بکشم. با حیرت گفتم: این دیگر چه جور جایی است، مگر اینجا میشود زندگی کرد!. عبدالحسین با لبخند محبت‌آمیز گفت: این خونه مال یک طلبه است، قرار شده موقتی توی زیرزمین آن باشیم تامن انشاالله جای بهتری برای خودمان درست کنم. من قبول نمیکردم لاکن عبدالحسین گفت: زیاد سخت نگیر برای زندگی موقت که اشکالی ندارد. توی همان زیرزمین تاریک و ترسناک مشغول زندگی شدیم. چند روز بعد هم  آنطرف ها یک زمین ۴۰ متری خرید و با چند تا از طلبه ها شروع کردند به ساختن یک خانه ی کوچک. ابتدا دور زمین دیوار کشیدند و رویش را سقف زدند. یک خانه کوچک آجری درست کردند که با همان حال اسبابهایمان را به آنجا بردیم. یک اتاق بیشتر نبود وسطش را پرده زدیم. شب که میشد این طرف چادر ما بودیم و آنطرف او و رفقای طلبه اش. کم کم کار های انقلابی گسترده تر شد. بیشتر از قبل اعلامیه پخش می‌کرد و به در و دیوار می چسباند. حتی یک نفر از زاهدان برایش یک کلت آورد که آن را خرید. از او پرسیدم این را برای چه میخواهی؟. جواب داد: یک وقت میبینی کار مبارزه به این چیزها هم میکشد، خواستم در آن موقع دستم خالی نباشم. وقتی برای پخش اعلامیه بیرون می رفت، میگفت: چنانچه مامورهای شاه آمدند در خانه، بگو شوهرم بنا است و سر کار میرود و و من از هیچ چیز دیگر خبر ندارم. یک شب که برای پخش اعلامیه رفت برنگشت. من تا صبح منتظر شدم خبری نبود که نبود. مطمئن شدم که گیر افتاده. از وحشی بودن ساواکی ها چیزهایی شنیده بودم، به خاطر همین اضطرابم زیاد بود. صبح موضوع را به دوستانش خبر دادم. آنها گفتند: ما به دنبالش میگردیم انشاالله پیدایش خواهیم کرد. آن روز چیزی دستگیرشان نشد. روزهای بعد هم به همین ترتیب و خبری از او نشد. کم کم داشتم ناامید میشدم که یک روز ناگهان پیدایش شد. حدس مان درست بود عبدالحسین را ساواک گرفته بود. یادم نیست چند روز زندانی بود ولی بالاخره او را آزاد کردند که به خانه آمده بود. ادامه دارد... صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق قبل و بعد از ۱/۲۰ سیزدهم دی ماه ۹۸ حاج قاسم بعد از شهادت، منتشر شد... @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
فرق قبل و بعد از ۱/۲۰ سیزدهم دی ماه ۹۸ حاج قاسم بعد از شهادت، منتشر شد... @raviyanfarss
🔰 برای مردِ ۱:۲۰ باید برای همگان سوال شود؟ این چه عزت و محبوبیتی است که خدا به یک انسان معمولی و غیرمعصوم داده است! به یک بچه روستایی، به کسی که از شهرت فراری بود، به کسی که در دنیای قدرت وقتی به او پیشنهاد نامزدی برای ریاست جمهوری شد، گفت: من سربازم کاندید گلوله هام! به کسی که اهل جذب فالوئر نبود، برای جذب هم تلاش نمیکرد. مخفی بود، گریزان بود، از دوربین، از خبرنگار، از شو بازی کردن... علت این نفوذ در قلوب چیست؟ عبادتش، جهادش، اخلاصش، همه و همه جای خود مهم و محترم، اما باید به این پرداخت که او در برابر ظالم در هر جای جهان که می ایستاد قطعا و بلادرنگ از مظلوم دفاع میکرد. حتی وقتی کُردهای عراق از او کمک خواستند بی درنگ به یاریشان شتافت. زنان ایزدی، کودکان سوری، کودکان یمن و‌‌‌... شما از مظلوم در برابر ظالم دفاع کنید، خدا از عزت خودش به شما بی حساب عطا می کند. بخاطر همین ظالمترین دولت جهان، یاور مظلومان را شبانه، غریبانه در ساعت ۱:۲۰ موشک باران کرد. 👤دکتر زادبر ✅ @raviyanfarss