╭━⊰✨﷽✨⊱━╮
@SiaSiAjtma
╰━•⊰❀ 🌷❀ ⊱•━╯
خاطرات دفاع مقدس🌷
(قسمت سوم)
🎙راوی: محمدعلی نوریان
موضوع: عملیات موفق والفجر۴ در محور لشگر۸ نجف اشرف🌹
🍀 آقایی که شما باشید وقتی از زیرکمین دشمن بسلامتی کل گردان رد شدند شهیدحمید منوچهری برگشت که بیاد داخل ستون و همراه دیگر رزمندگان بطرف اهداف حرکت کنیم.
☘ همین طور که اومد بره رسید به من ازش یواشکی سوال کردم حمید کمین ها رو خفه کردید بایک لبخند وخوشحالی گفت بله😂 خفشون کردیم.
🍀 بعد از کمین یه تپه ای بودکه از جلو هم مسلط به میدان مین و خطوط مرزی بود و از عقب هم مسلط به دشت جلوی ارتفاعات کنگرک و گرمک بود این تپه رو همون اول بار یک دسته از ارتش که فرمانده آنها یه سرکار استوار بود و یک دسته از نیروهای گروهان علی رضا جابری که فرماندهی ارشد هر دو دسته رو یکی از معاونین گردان که فامیلش تقی فارغ بود اهل نجف آباد که بعد درعملیات خیبر شهید شد به عهده داشت که آنها هم خیلی سریع از ستون جداشدند رفتند سمت تپه و درگیری شروع شد.
☘ وقتی درگیری شروع شد ما به خاطر اینکه عراقی ها بیشتر هوشیار نشوند شروع کردیم به دویدن سمت اهداف آخه جالب این بود بچه های ما از پشت سر عراقی هارو غافلگیر کرده بودند.😂
🍀 آقا ما یه وقت دیدیم یه تیربار دوشگاه در حد ۱۰ دقیقه کمتر شروع به تیراندازی کرد و صدای چند انفجار نارنجک اومد و تیربار خاموش شد و کلا درگیری روی این تپه تمام شد نگو که این تپه در کمتر از یک ساعت کاملا تصرف و پاکسازی شد😂
☘ حالا ماهم داشتیم می دویدیم به سمت اهداف تعین شده مان اما از روی جاده مواصلاتی وتدارکاتی خود عراقیها 🌹باز یه جای ما درحد چند دقیقه نشستیم و یه استراحتی کردیم.
🍀 از همین جا اون دو گروهان دیگه هم از ستون جدا شدند و رفتند سمت هدف هاشون که دیگه صدای عراقی ها میومد که بلندبلند سر و صدا می کردند.
☘ توی همین اوضاع و احوال صدای سگها هم بیشتر شد بعدشم صدای تیراندازی از دو طرف شروع شد🌹گروهان ما شروع کرد سریع و تند به دویدن من تقریبا نفر پنجم ازجلوی ستون بودم.
🍀 حالا ماموریت گروهان ما تصرف تنگه کنگرک بود از روی این جاده خاکی که حرکت می کردیم دقیقا از پشت سر عراقیها سر در می آوردیم و غافلگیر شون می کردیم که همین طور هم شد😂 آقا همین که ما داشتیم می دویدیم رسیدیم اول سنگر نگهبانی عراقی ها که یه وقت نگهبان عراقی ایست داد.
ادامه دارد...⬅️
┄┅═✧❁ 💐❁✧═┅┄
🌺 تقدیمی اندیشکده «آفندی و پاسخ به سوالات اجتماعی، سیاسی و...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خمینی (ره)
من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه میخورم و از #خدا میخواهم تا با بسیجیان محشورم گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام..
#هفته_بسیج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیجیان بی ترمز😍
روزتون مبارک 👏👏👏
مادر شهید حسین خرازی: «به من گفته بود تا زنده هست جایی نقل نکنم. حسین گفت :وقتی دستم قطع شد، درد نگرفت؛ یک حال خوشی به من دست داد؛ حال پرواز. صدایی از ملکوت به من گفت: حسین آقا می آیی یا می مانی ؟ با خودم گفتم می خواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید.» اینان ثابت قدم بودن، ثبات قدم یعنی این که برای هدفت وقت اضافی بگیری؛ هدف شهدا جز سربلندی اسلام چیزی نبود؛ اینان افسانه نیستند.
گلستان شهدای لنجان.mp3
5.75M
🌴🇮🇷🌴
☫﷽☫
#روایتگری و تحلیل در #گلستان #شهدا #زرین_شهر #اصفهان
#هفته_بسیج
۱۴٠۲_۹_۰۲
#لنجان
#پیام #حضرت_امام_خمینی
و #دشمن_شناسی
👌
﴿ #بسیج ﴾
#بمباران #داعش_وطنی #صهیونیست
💥
#طوفان_الأقصی
#حاج_قاسم #فلسطین
#مقاومت #غزه #آتش_بس
📌
┄•❁ امضاء ❁•┄
@abbasma
#عبدالمحمود_محمودی_راوی
❤️ موکب چایخانه
❤️ حضرت زهرا سلام الله علیها
۲۱ ، ۲۲ ، ۲۳ ، ۲۴ ، ۲۵ ، ۲۶ آذر ماه ۱۴۰۲
🌹 چهار راه مسجد اعظم زرین شهر
🌹گروه جهادي شباب الزهرا
زرین شهر
🌹هیئت حضرت ایاالفضل العباس
علیه السلام
🌹 هیئت ائمه بقیع علیهم السلام
@jahadgarshabab
یاد باد
آن روزگاران یاد باد
ایستاده
❤️شهید حمید مقیم ، زرین شهر
❤️شهید علیمراد مومنی ، بهجت آباد
❤️ شهید مهدی جوادی ، زرین شهر
❤️ شهید کردیان ، بروجن
❤️شهید ابراهیم صادقی ، زرین شهر
نشسته
❤️شهید اکبرمحمدباقری ، زرین شهر
❤️ شهید احمد حاج رحیمی زرین شهر
شادی روحشان صلوات
@jahadgarshabab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 هشدار آیتالله جاودان به نمایندگان مجلس (و همه ی مسئولین):
جهنمتون که قطعیه!
اگه زرنگ باشید همین الان میرید استعفا میدید!...
@jahadgarshabab
#یکشنبههای_معرفی_کتاب
🗓به مناسبت هفته
📕نام کتاب : یا زهرا (س)
زندگینامه و خاطرات شهید محمدرضا تورجیزاده
🖍نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🔖ناشر: گروه ابراهیم هادی
📖برشی از کتاب:
شهید «محمدرضا تورجیزاده» در تیرماه سال 1343 در اصفهان به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را به خوبی به پایان رساند و در کنار تحصیل در جلسات احکام و قرآن حاجآقا «بدری» که از نیروهای مومن و انقلابی بود، شرکت کرد. وی از همان زمان فعالیتهای انقلابی و مذهبی خود را آغاز کرد. فعالیت آن شهید و دیگر جوانان همراه او در راهاندازی حرکتهای مردمی تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و اتفاقات زیادی برایشان رخ داد. مجموعة حاضر دربرگیرندة بخشهایی از زندگینامه و خاطرات «شهید محمدرضا تورجیزاده» از تولد تا زمان شهادت است که از زبان خانواده و اطرافیان وی نقل شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۲۵۰ شبکه ماهوارهای فارسی زبان!!!
فکر کردید اونا عاشق چشم و ابروی ما هستن؟؟😐
و با همین ترفند جنبش زن زندگی آزادی رو به خورد دختران و زنان ما دادند...😔
@jahadgarshabab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 خاطره ای از حجت الاسلام شهاب مرادی از ملاقات با مادر چهار شهید نجاریان در امیرکلا مازندران ...
@jahadgarshabab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دهه فاطمیه و
❤️ صدای شهید تورجی زاده
شادی روح شهدا صلوات
@jahadgarshabab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سردار پابرهنه، شهید حاج علی اکبر رحمانیان از لشکر المهدی(عج) فارس و در پاتک سنگین بعثیون در جنب کارخانه نمک فاو....(عملیات والفجر۸)
لهجه ی زیبای جهرمی و لذت اصابت گلوله به هدف و قلب بعثیون را دقت و گوش کنید...
🌹روحش شاد... اکسیر ادب و اخلاق و اسطوره ی تکرار ناپذیر....
خوشبختتر از آسمان نبود،
آنگاه که هر صبح و شام
چشم مےگشود بر این
#لباس_خاکیها...
پس خرده مگیر،
غبار روزهای پساجنگ را..
شاید دلتنگ لباسهای خاکی شده!
#هفته_بسیج_بر_لباس_خاکیها_مبارک
🕊🕊
🎥 شخصی که تصویرش روی پیراهن ورزشکاران در دیدار با رهبری بود، کیست؟
قصه از این قراره که دو تا پهلوونبچه بودن، به اسم سعید و محمد. سعید اینقدر استعداد ورزشی داشته که توی هفت سالگی بازوبند پهلوونی میگیره؛ از دست فرح. میگن توی سه دقیقه سیصدتا چرخ زده
جالبه شاگرد زورخونهی شعبون بیمخ هم بودن😁
جنگ میشه، داداشای بزرگتر سعید میرن جبهه، سعیدم پاشو تو یه کفش میکنه که منم میخوام برم و میره. نهایتا، هم سعید و هم محمد توی جنگ شهید میشن، اما پیکرهاشون بر نمیگرده.
پدرشون میاد با هزینهی خودش یه زورخونه توی کاشان میسازه و به یاد بچههاش اسمشو میذاره زورخانهی شهیدان #طوقانی. چند سال بعد پیکر هر دو شهید پیدا میشه و میارن همینجا توی همین زورخونه به خاک میسپرن.
زورخونههه تا همین دوسال پیش یه جورایی متروکه بوده، دو ساله که یه گروه از بچههای خوشذوق کاشان چسبیدن بهش، از وزارت ورزش اجارش کردن و سر و سامون بهش دادن. من رفتم خیلی باصفاست، شمام کاشان رفتید برید حتما.
جالبه به یه رفیقاش میگه میخوام هرچی عکس از گذشتهام دارم با آشغالا آتیش بزنم، جز دو تا عکس که عشقمه، منظورش عکساش با امام بوده❤️
🔷موسسه راويان فتح لنجان
سلام
بزرگواران
دیروز رفتیم برای سرکشی و اهداء
وسایل تهیه شده و موادغذایی
به این خانواده
در یکی از روستاهای لنجان
❌ یک مادر با دو فرزند فلج
اینو بگم
قبل از رفتن تماس گرفتم
گفتم چی نیاز دارید ، تا براتون بگیرم
مادر خانه گفت
شما بیا اصلا ببین چی داریم !??!!
خلاصه
مقداری موادغذایی گرفتیم و رفتیم
🔴 خیلی وضعیت بدی داشتن
روی سقف خانه
یه پلاستیک کشیده بودن ، که
توی بارون
حسابی آب بارون روسرشون ریخته بود
چی بگم
اوضاع خیلی بدی داشتن
🔴ان شاءالله داریم
برای تعمیر و ایزوگام این خانه
کمک جمع می کنیم
جهت کمک با این شماره تماس بگیرید
09382657825
🔷گروه جهادی شباب الزهرا
زرین شهر
@jahadgarshabab
💢 دلم خوش است حضرت فاطمه (س) برایم مادری کند
🚩 شهید محمد ابراهیمیان شب حمله همه پیشانیبندها را ریخته بود به هم، داشت دنبال سربند «یا فاطمة الزهرا علیهاالسلام» میگشت. بچهها گفتند: مگر فرقی میکند، یکیش را بردار؟
گفت: من مادر ندارم. دلم خوش است وقتی شهید شدم، حضرت فاطمه علیهاالسلام بیایند بالای سرم و برایم مادری کنند.
👤 شهید محمد ابراهیمیان
🔶 https://btid.org/fa/photogallery
📎 #مثل_شهدا
📎 #فاطمیه
📎 #ایام_فاطمیه
📎 #حضرت_زهرا
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
👈 انـــدیـــــشـــــه برتر
@btid_org
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت عملیات طریق القدس فتح بستان .در تاریخ هشتم آذرماه سال ۱۳۶۰
راوی کرمعلی بهرامی.
قسمت اول
......بعد از عملیات پیروزمندانه ثامن الائمه و پاکسازی شرق کارون انبوهی از سلاح و مهمات و تجهیزات به غنیمت گرفته شد و سازمان رزم سپاه از اسلحه ژ۳به کلاشینکف تغییر کرد و باعث شد که یکانهای رزمی سپاه تشکیل شود و گردانهای توپخانه و زرهی شکل گرفت .یک گروهان از بچه های شهرضا در غرب کارون در یه خط نعل اسبی .نیم دایره مستقر شدیم.چند وقتی در آن خط ماندیم تا اینکه یکروز اعلام کردند قرار است عملیاتی در پیش باشد .وتعدادی از نیروهای قدیمی تر را جدا کردن برای عملیات بعدی و شهید تفضلی با تعدادی از نیروها در آن خط ماندند .(البته در این جا به یه اشتباه تاکتیکی ارتش عراق میپردازم .ارتش عراق بعد عقب نشینی از شرق کارون وقتی به غرب کارون رفت یا اشتباه کرد یا طرح دیگری داشت حدود هشت تا ده کیلومتر از رودخانه فاصله گرفت و در کنار جاده اهواز خرمشهر مستقر شد و این خط نعل اسبی ما فاصله خیلی زیادی با دشمن داشت در یکی از روزها دونفر عراقی بسمت ما اومدن و گفتند که برای پناهندگی از ظلم صدام آمده ایم در این خط تعدادی از پرسنل ارتش هم به تعداد خیلی کمی کنار ما مستقر بودند) ما را از آن منطقه جدا و بسمت منطقه عملیاتی بستان حرکت دادند کجا مستقر شدیم چند روز طول کشید را بخاطر ندارم ولی پس از آمادگی کامل تیپ امام حسین و سازماندهی گردانها گردان ما بفرماندهی سید ابراهیم میرکاظمی .آماده شدیم جهت اجرای عملیات .سازمان گروهانها بخاطر اینکه سالها گذشته دقیق بخاطر ندارم با تاریکی هوا بسمت خطوط دشمن حرکت کردیم وماموریت یگان ما در غالب تیپ امام حسین دور زدن دشمن از طریق تپه های رملی بود و قرار بود روی توپخانه دشمن حمله کنیم و عقبه دشمن را قطع کنیم .در یک راهپیمایی هفت تا هشت ساعته در میان تپه های رملی رفتیم .راه رفتن در منطقه رملی واقعا سخت و خستگی زیادی بدنبال داشت .بعد چند ساعت راهپیمایی جایی توقف کردیم و حدود یکی دوساعت استراحت کردیم هوا خیلی سرد بود هر سه نفر یه پتو داشتیم روی خودمون بکشیم .هوا ابری بود واحتمال بارندگی هم میرفت خدا خدا میکردیم که مقداری بارندگی شود تا رملها سفت شود وپا در آن فرو نرود .بعد مقداری استراحت ادامه راهپیمایی شروع شد.در بین راه روی تپه ای به دو جنازه شهید بر خورد کردیم که در کمین نیروهای گشتی شناسایی دشمن افتاده بودن و شهید شده بودنددشمن در آمادگی کامل منتظر ما بود.از کنار آنها عبور کردیم باران شروع به باریدن گرفت و راه رفتن در رملها کمی آسان تر شد .در جلوی گروهان یکم گردان. برادر احمد رضا طاووسی که نو جوان کم سن وسالی بودو اولین اعزامش به جبهه بود پرچم دار و علمدار گردان بودمثل همین حالا دوست داشتنی و با روحیه در جلوی گردان حرکت میکرد . ساعت سه یا چهار صبح بود که پشت میدان مین دشمن رسیدیم دشمن که با بارندگی و وضعیت جوی بوجود آمده احتمال میداد ایران دیگر عملیاتی انجام نمیدهد .با خیالی راحت در پشت خاکریز و در داخل سنگرها به خواب رفته بودند .قرار شد چند لحظه استراحت کنیم تا دستور حمله صادر شود که به یکباره احمد رضا طاووسی بلند شد و الله اکبر گویان بسمت خاکریز دوید و گردان بدنبال ایشان حرکت کردیم ودر یک عملیات برق آسا خط دشمن شکسته شدیک تیربار شلیک کرد که در همان دقایق اول خاموش شد.پشت خاکریز تعداد زیادی از کماندو های عراقی بصورت آماده خوابیده بودن چون بارندگی آنها را فریب داده بود شاید این باران همان امداد الهی بود که به این شکل به کمک نیروهای خودی آمده بود.صحنه های کشته شدن انها در حالی که قدرت دفاع نداشتن و قبلاً هم اعلام شده بود تا اطلاع ثانوی از گرفتن اسیر خود داری کنید و هر نیروی عراقی که دیدید باید کشته شود .خط اول دشمن براحتی شکسته شد و نیروها به پاکسازی سنگرهای اجتماعی دشمن پرداختند.در تاریکی شب وارد یک سنگر شدم چراغ فانوسی داخل آن روشن بود ولی کسی داخل آن نبود. کلمن آبی بود که بالای شیر آن نوشته بود یا ابوالفضل العباس(دشمن از نیروهای شیعه در رده های پشتیبانی استفاده میکرد ) یه لیوان آب خوردم و از سنگر خارج شدم . وسعت زیاد منطقه و تعداد کم نیروها باعث شد بین افراد فاصله افتاده باشد و در دشت بدنبال سنگرهای دشمن و تعقیب دشمن بودیم هوا کم کم روشن شد و پاکسازی سنگرها ادامه داشت.این عملیات پیروزمندانه که امام از آن بعنوان فتح الفتوح یاد کردن نتیجه همکاری سپاه ارتش و جهاد سازندگی بود.......ادامه دارد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شُهدا پهلوانان واقعی هستند
🔸️ روابط عمومی هیات کشتی استان اصفهان
راویان فتح 🌺🌷🌺
بسیجی
ياد باد آن سال ها، آن روزها
ياد باد آن ناله ها آن، سوزها
ياد ايثار و شهادت ياد جنگ
ياد جبهه ياد باروت و تفنگ
ياد باد آن لحظه هاي دود و خون
ياد خماران سر مست جنون
جبهه ها يادآور سرو و گلند
جبهه ها گلزارهاي بلبلند
ياد آن سرو و صنوبرها به خير
ياد آن بي بال و بي پرها به خير
كو مسافرهاي شهر كربلا
كو سبك روحان سرمست بلا
در كجاييد اي شقايق هاي ما
راهيان دشت سبز نينوا
اي دليران تبوك و بدرها
فاتحان خيبر و والفجرها
نام پاكت اي بسيجي زنده باد
از تلاشت ميهنت پاينده باد
نام ايران، نام عشق است و اميد
سرفراز از خون پاك هر شهيد
اي وطن، اي نام پاكت برقرار
ميهنم، همواره باشي پايدار
بهر حفظت جان و سرها داده اند
شير مرداني زپا افتاده اند
كرده ياران در رهت جان ها نثار
تا بماني برقرار و استوار
آن كه جانش را سر راهت نهاد
تا به پا باشي تو، او از پا فتاد
هركه بود او يك بسيجي بود و بس
كي فرو افتد بسيجي از نفس
زد بسيجي بر خوشي ها دست رد
پشت پا بر هرچه دنياييست زد
گفت اگر دل را به دنيا بسته ام
زين همه دلبستگي ها خسته ام
من به دنيا گر تعلق داشتم
«خود غلط بود آن چه مي پنداشتم»
بايد از هر چه تعلق وارهيد
باده از خمخانه عشقم دهيد
ساقيا خود باده در جامم بريز
حاليا پيمانه در كامم بريز
از شراب عشق پر كن جام را
پخته گردان اين خيال خام را
عشق او گر خانه در جانت كند
از تمام درد درمانت كند
آتشي در جان شود افروخته
آتش عشق است و جاني سوخته
هر بسيجي عاشق روي تو بود
كشته يك تار گيسوي تو بود
او به دنبالت روان شد كو به كو
تار زلف تو صراط عشق او
اي بسيجي اي فروغ عشق من
باعث فخر و مباهات وطن
تا ببالم چون تو بر عشق خودم
كاش من هم يك بسيجي مي شدم
من بسيجي تو بسيجي ما بسيج
بهر دفع فتنه اعدا بسيج
#محمدعلی_یوسفی