#سالروز_شهادت
#شهید #نصرالله_عطایی
فرزند: محمد حسن
در سن 20 سالگی د رتاریخ 1362/08/21
در #عملیات #والفجر_4
در خاک #عراق به #شهادت رسیدند
#راویان_فتح_لنجان
@raviyanlenjan
🔹بدانید نصر از خدای قادر و توانا است
براستی که صبح و شادکامی نزدیک است
🔷لحظه ای از صحنه انقلاب خارج نشوید
به امید پیروزی اسلام و مسلمین
#شهید #محمد_علی_رحیمی
#بابا_شیخ_علی
#سالروز_شهادت
1362/12/5
#راویان_فتح_لنجان
@raviyanlenjan
#کلام_شهید
تا آخرین قطره خونم لشگر اسلام را ترک نخواهم کرد
با خداوند پیمان می بندم که درتمام عاشورا ها ودرتمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم
وسنگر اورا خالی نکنم تاهنگامیکه همه احکام اسلام درزیرپرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید
انسان روزی باید ازدینا برود پس چه بهتر که شهادت را انتخاب کند
#شهید #داوود_مهدیان
#سالروز_شهادت
#زرین_شهر
#راویان_فتح_لنجان
@raviyanlenjan
🔹بدانید نصر از خدای قادر و توانا است
براستی که صبح و شادکامی نزدیک است
🔷لحظه ای از صحنه انقلاب خارج نشوید
به امید پیروزی اسلام و مسلمین
#شهید #محمد_علی_رحیمی
#بابا_شیخ_علی
#سالروز_شهادت
1362/12/7
#راویان_فتح_لنجان
@ravyanlenjan
🔸 #سالروز_شهادت #سردار_عاشورایی_سپاه اسلام ؛فاتح خرمشهر
"#حسین_قجه ای "گرامی باد
🔹موسسه راویان فتح لنجان
@raviyanlenjan
گرامی باد یاد و خاطره فرمانده شهید #حسین_ابوالحسنی
#سالروز_شهادت
#موسسه_راویان_فتح_لنجان
@raviyanlenjan
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سالروز_شهادت
🔻شهید محسن فخری زاده: برادرا هیچ راه دیگری به جز شهادت نیست ...
#راویان_فتح_لنجان
@raviyanlenjan
📌 نماز و قرآن را به سبک شهید ستاری به فرزندان خود آموزش دهیم.
🔹️ همسر شهید ستاری با بیان خاطره ای می گوید: یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم:«منصور جان، مگه جا قحطیه که میآیی میایستی وسط بچهها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
◇ تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت: «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشوند.
◇ مهر رو دست بگیرن و لمس کنند، من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خواندن من رو نبینند، چه طور بعداً به آنها بگویم بیایید نماز بخوانیند !؟»
◇ قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او میخواندم.
◇ اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت:
به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم...
📚 منبع: (ابر و باد،خاطرات شهدا)
#سالروز_شهادت
#شهید_منصور_ستاری
#تربیت_فرزندان
🔹️ صبحانه ای با شهدا
#خاطرات_شهید
●حسين در كردستان فرماندهي محور دزلي بود، هميشه كوملهها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربههاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه كمين كوملهها شد، سريع روي زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردي را كه در كمينش بود به اسارت درميآورد.
●و به او گفت : حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت : نميدانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،با من چه ميكردي؟ كومله گفت:«تو را تحويل دوستانم مي دادم و بيست هزار تومان جايزه ميگرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد ميكنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد.
آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از كوملهها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند.
#سردارشهید_حسین_قجهای🌷
#سالروز_شهادت
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan
#خاطرات_شهید
حاج "احمد متوسلیان" گروهی از دلاورمردان را از شهرهای مختلف گرد هم آورد و برای مقابله با دشمنانی که از طرف رژیم صدام پشتیبانی می شدند، به کردستان برد و مرکز فرماندهی اش در شهر مریوان قرار گرفت.
از لحاظ امکانات و مواد غذایی، وضع رزمندگان زیاد خوب نبود. مخصوصا آشپزی که وظیفه تامین غذا برای آنها را داشت، زیاد وارد نبود و صدای همه را درآورده بود.
"حسین قجه ای" فکری به ذهنش رسید. سریع رفت زرین شهر اصفهان و به پدر کشاورزش که دست بر قضا آشپز توانایی هم بود، گفت:
"بابا جان، شما فقط یک هفته بیا کردستان، به این آشپز ما پخت و پز رو یاد بده، سر یک هفته خودم برت می گردونم خونه."
بچه ها حال می کردند. دست پخت حاج جواد قجه ای حرف نداشت. حسین هم از این که توانسته بود چنین مشکل بزرگی را حل کند، به خود می بالید.
یک هفته شد چند ماه و حاج جواد همچنان در آشپزخانه سپاه مریوان مشغول پخت غذا برای رزمندگان اسلام بود. هر چه می رفت سراغ حسین و می گفت:
"حسین جون، تو به من قول دادی فقط یک هفته این جا بمونم، الان چند ماه شده."
جواب حسین این بود: پدر جان، این آشپزه هنوز کار یاد نگرفته و داره مواد غذایی رو خراب می کنه. شما چند روز دیگه اینجا بمون، خودم برت می گردونم اصفهان.
دست آخر حاج جواد شکایتش را برد پیش حاج احمد متوسلیان و به او گفت:
"حاج آقا، شما یه کاری بکنید. حسین به من قول داده که بعد یک هفته منو ببره خونه، ولی الان چند ماه گذشته و خبری نشده. هرچی هم بهش میگم حداقل بذار برم مرخصی، اجازه نمیده. تو رو خدا حاجی جون، شما بهش بگین بذاره برم ... بهش بگو، بابا می خوام برم به ننه ات سر بزنم!
سردار قجهای سال ۱۳۶۱ در ۲۴ سالگی با سمت فرمانده گردان سلمان که از روز نخست عملیات بیت المقدس وظیفه پدافند در منتهی الیه سمت چپ مواضع تیپ ۲۷محمد رسول الله در حاشیه جاده اهواز - خرمشهر را بر عهده گرفته بود
نیروهای گردان سلمان را که فرماندهیاش با او بود و در محاصره گازانبری دو تیپ کماندویی عراق گرفتارشده بودند، را تنها نگذاشت و آن قدر مقاومت کرد که همه شهید شدند ولی نگذاشتند وجبی از خاک جاده خرمشهر به دست بعثیان بیفتد.
📎فرماندهٔ گردان سلمان فارسی لشگر۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_حسین_قجهای🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۷/۶/۱۴ زرینشهر ، اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۵ خرمشهر ؛ عملیات بیتالمقدس
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan
✍️فرازی از #وصیت_نامه
🥀سردار شهید حشمت الله طاهری
🌷ولادت: ۱۳۲۸/۰۱/۰۶ آمل
🌷شهادت: ۱۳۶۵/۰۳/۱۲ فاو
#سالروز_شهادت
📩پروردگارا ! فرزندانم را به تو میسپارم و از تو میخواهم آنگونه كه خودت میخواهی هدايتشان كنی و آنگونه كه میپسندی راهنمايیشان نمایی.
اكنون ای فرزندانم! به آيندگان بگويید ما
فرزند كسی هستيم كه برای ياری دين خدارفت، و از حسين«ع» آموخت و از محمد«ص» درس گرفت و بگویيد به ما وصيت كرد كه پيرو فاطمه«س»
و وارث زينب«س» باشيم...
#علویان_خط_شکن
موسسه راویان فتح لنجان
https://eitaa.com/raviyanlenjan