eitaa logo
راویان فتح لنجان
571 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
13 فایل
موسسه فرهنگی هنری راویان فتح لنجان ارتباط با ادمین: @Rz_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کمک به مستمندان مسیب همیشه به فکر مستمندان بود و از کمک به آنها در هر شرایطی دریغ نمی کرد حتی اگر پولی نداشت لباس خود را به نیازمندان می بخشید. بعضی اوقات از که خانه بیرون می رفت کت پوشیده بود و زمانی که به منزل برمی گشت بدون کت بود . می گفتم کتت را چکار کردی؟ می گفت: دادم به شخصی که نیاز داشت ➕به کانال بپیوندید: : http://sapp.ir/raviyanlenjan : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
قرمزته ، آبيته در گردان توپ خانه معمولاً وسايل و ابزار بيشتري نسبت به ساير گردان هاي پياده وجود داشت. از جمله در هر واحدي يكي دو تا ماشين و موتورسيكلت پيدا مي شد. در جريان مسابقه هاي فوتبال بين تيم هاي استقلال و پيروزي ، راننده ماشين وقتي توپ به استقلالي ها مي رسيد ، فلاشرهاي قرمز رنگ ماشين را روشن مي كرد و فرياد مي زد : «قرمزته» و ديگري هم چراغ ترمز دستي يا روغن را كه آبي است ، روشن مي كرد و مي گفت : «آبيته !» ➕به کانال بپیوندید: : http://sapp.ir/raviyanlenjan : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
🌹 چرا دوستی با شهدا؟! #دعای_مستجاب 🌸 ڪلام علما: ما برای اینڪه از دعای شهدا برخوردار باشیم باید در مسیر شهدا حرڪت ڪنیم و بدانیم ڪه دعای شهدا جزو دعاهای مستجاب است. ➕به کانال #راویان_فتح #لنجان بپیوندید: #سروش : http://sapp.ir/raviyanlenjan #ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
نصب تمثال فرماندهان شهید لنجان در زائر سرای زرین شهری ها مشهد مقدس 💢موسسه #راویان_فتح#لنجان : #سروش : http://sapp.ir/raviyanlenjan #ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
امام رضا علیه السلام: بالزُّهدِ فِي الدُّنيا أرجُو النَّجاةَ مِن شَرِّ الدُّنياِ؛ با زهد در دنياست كه به رهايى از شرّ دنيا اميدوارم. 📚 عيون أخبار الرضا(ع): ج۲، ص۱۳۹، ح۳ 💢موسسه #لنجان : : http://sapp.ir/raviyanlenjan : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
#لباس_خاکی_ها 📝 ... فرسنگ ها آمده اند تا خود را به بهشتی برسانند که روزگاری مردمانی چون کوه استوار در راه حفط اسلام، وطن و ناموس از مهم ترین مطاع خود، جان، گذشته اند ... 💢موسسه #راویان_فتح #لنجان : #سروش : http://sapp.ir/raviyanlenjan #ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
فراخوان جایزه ادبی یوسف « داستان کوتاه دفاع مقدس» استان اصفهان 💢موسسه #راویان_فتح #لنجان : #سروش : http://sapp.ir/raviyanlenjan #ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
مجنون شدند وانگهی در پی لیلی،به مجنون شدند ➕به کانال بپیوندید: : http://sapp.ir/raviyanlenjan : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
هدایت شده از راویان فتح لنجان
✅حماسه حسین قجه ای؛ از کمین کومله ها تا حلقه محاصره بعثی ها 🔹فرمانده دلاور گردان سلمان فارسی، پهلوان اصفهانی لشکر محمد رسول الله در نبرد حماسی «الی بیت المقدس» در ۱۶ اردیبهشت به همراه بچه های «گردان سلمان» کربلایی شد. 🔹صبح عاشورای سال ۱۳۳۷ در زرین شهر اصفهان به دنیا آمد و در سایه تربیت عالمانه پدر رشد نمود. در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم تحصیل نمود. حسین از کودکی علاقه زیادی به ورزش کشتی داشت و به عنوان قهرمان اول شهرستان و استان اصفهان برای چند سال متوالی معرفی گشت و به مسابقات انتخابی تیم ملی راه یافت. سال ۱۳۵۳ وارد فعالیت های سیاسی شد. سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگیر شد. چند مرتبه نیز به منظور فعالیت های سیاسی به شیراز و قم سفر کرد. 🔹با پیروزی انقلاب وارد کمیته شد، چندی بعد به همراه دوستانش سپاه پاسداران زرین شهر را بنیان نهاد و خود نیز سبزپوش این نهاد مقدس گردید. قجه ای سپس به عنوان مسئول یک گروه به سنندج رفت و چهار ماه در این شهر خالصانه خدمت کرد. در بازگشت به زادگاهش مسئولیت عملیات سپاه پاسداران زرین شهر به او سپرده شد. 🔹برای مدتی نیز مسئولیت توپخانه سپاه مریوان و دزلی را پذیرفت. حسین ماه ها با ضدانقلاب جنگید. همیشه کومله ها را زیر نظر داشت، آنان از حسین ضربه های زیادی خورده و برای همین هم برای سرش جایزه گذاشته بودند. یک روز سر راه حسین کمین گذاشتند. او پیاده بود، وقتی متوجه کمین کومله ها شد، سریع روی زمین دراز کشید و سینه خیز و خیلی آهسته خودش را به پشت کمین کشید و فردی را که در کمینش بود به اسارت درمی آورد؛ و به او گفت : حالا من با تو چکار کنم؟ کومله در جواب گفت : نمی دانم، من اسیر شما هستم. حسین گفت: اگر من اسیر بودم، با من چه می کردی؟ کومله گفت: «تو را تحویل دوستانم می دادم و بیست هزار تومان جایزه می گرفتم. حسین گفت:«اما من تو را آزاد می کنم». سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد. آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از کومله ها را پیش حسین آورد و تسلیم کرد آن ها همه از یاران حسین در جنگ تحمیلی شدند. 🔹بعد از شرکت در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده گردان سلمان فارسی در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و سرانجام در جاده اهواز –خرمشهر در تاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۶ در سن ۲۴ سالگی شربت شهادت را نوشید و بر اثر اصابت گلوله به سرش به دیدار حق شتافت 🔹شهید ابراهیم همت درباره حضور گردان سلمان و حسین قجه ای می گوید: گردان سلمان فارسی در مرحله اول عملیات بیت المقدس از سمت چپ اصلاً پوشش نداشت، طوری که نیروهای دشمن در پنج متری جاده اهواز –خرمشهر حضور داشتند و به آن ها ضربه می زدند. طوری شده بود که خود حسین قجه ای؛ فرمانده گردان، از بس آرپی جی زده بود، چرک و خون از گوش او بیرون می آمد. در آن گرداب آتش، رزمنده های ما حتی خاکریز هم نداشتند تا در پشت آن پناه بگیرند، طوری که با پرتاب هر نارنجک تفنگی عراقی ها، چهار، پنج نفر از بچه های گردان سلمان فارسی به زمین می افتادند. در حقیقت این ها مجذوب شهامت، شجاعت، خشوع، خضوع، مردانگی، اخلاص و ایثار فرماندهشان شده بودند که وقتی قجه ای هم شهید شد، آن ها راضی نشدند تا از مواضع خودشان عقب نشینی کنند. 🔹حاج احمد متوسّلیان با هدایت عملیات گردان های عمّار و انصار توانست حلقه ی محاصره ی دشمن را بشکند و خود را به مواضع گردان سلمان برساند؛ اما وقتی به آنجا رسیده بود که لحظاتی قبل، حسین قجه ای به شهادت رسیده و فقط تعداد انگشت شماری از نیروهایش باقی مانده بودند. زیر آن آفتاب سوزان، اجساد بی جان شهدا و پیکرهای بی رمق مجروحان گردان سلمان، دور تا دور جسد خونین حسین بر خاک مقتل افتاده بودند ... ➕به کانال بپیوندید: : http://sapp.ir/raviyanlenjan : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
✅ می گفت: به مادرم گفتم ننه بلاخره رفتم جبهه و کسی شدم 🔺ذوق کرد و گفت: ننه فدات بشه، می دونستم تو آخرش یه چیزی می شی. خب ننه چیکاره ای؟ گفتم: شهردار 🔻فداش بشم نگذاشت حرف از دهنم در بیاد کل محله فهمیدن من شهردار شدم قربون ننه ام برم! ♦️نمی دونست شهردار تو جبهه کارش شستن ظرفها و جارو کردن سنگره. مادره دیگه دوست داره بچه اش یه کاره ای بشه!!! 🎙راوی: 💢موسسه : : http://sapp.ir/raviyanlenjan : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
📝 خاطره ای از شهید چمران از زبان همسرش یادم می‌آید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به اصرار مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای عیادت به بیمارستان می‌آمد. مادرم به مصطفی می‌گفت: همسرت را به خانه ببر. ولی او قبول نمی‌کرد و می‌گفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دست‌های مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنون هستم که از مادرت مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود نه مادر شما… چرا تشکر می‌کنی؟! او در جواب گفت: این دست‌ها که به مادر خدمت می‌کنند برای من مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است. : http://sapp.ir/raviyanlenjan : https://eitaa.com/raviyanlenjan