10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌹🇮🇷🌷🌴
#لحظه اعلام خبر #آزادسازی_خرمشهر و #تسلیم شدن هزاران #اسیر_عراقی توسط شهید احمد کاظمی از پشت #بیسیم خطاب به #برادر_رشید و #تعجب و #باور نکردن این خبر و الباقی ماجرا...
🥀
#شهید_حسین_خرازی با #نیروهایش در #خارج از #خرمشهر #منتظر #شهید_احمد_کاظمی است تا #حمله نهایی را #شروع کند اما #احمد_کاظمی به ناگاه از پشت #بیسیم خبری #عجیب می دهد و آن خبر این است که: «ما #داخل_شهر هستیم و بیش از ۶ هزار #اسیر #عراقی خود را #تسلیم کرده و ندای #یاحسین و #الله_اکبر سر می دهند و...»
💐
شهید آوینی: «ما وظیفه روایت فتح را برعهده داشتیم اما کدام زبانی و بیانی و چگونه از عهده روایت آن چه می گذشت بر می آید؟»
🌻
#امام
#خونین_شهر
به نام خدا
#ماجراهای دکل
قسمت۲۸م: اعجوبه
وامابنعمة ربک فحدث
طبق معمول،بچه های دیدبانی ازبالای دکل لحظه ای ازدشمن غافل نبوده وتمام تحرکات اورارصدوگزارش می کردند.
امادرخط پدافندی معروف به ابرویی درمنطقه جنوب وضعیت فرق میکرد.
#عراقی هادرطول شبانه روزبابلندگو،صدای لودروبلدزروکمپرسی وترانه پخش میکردند
ودرلابلای آن هیاهو،دزدکی باجابجایی مشتی خاک،طوری سنگرهاوخاکریزشان راتقویت میکردندکه نه تنهاازدیدگاه خط بلکه ازروی دکل هم چیزی پیدانبود!
#بااین مقدمه،آنچه ملاحظه خواهیدکرد،
روایت کوتاهی ازعزم واراده پولادین وهمت بلندفرماندهی نجیب و بی ادعااست که گفتن ازاودشوار وشنیدن وباورکردن-بویژه برای کسانی که اوراندیده ونمی شناسند-دشوارتراست.
#غیورمردی که دراثرمجروحیت شدید
ازناحیه جمجمه،شانزده روزبیهوش بوده واولین لحظات زندگی دوباره اش راباسلام برامام زمان اروحناله الفدا آغازکرده است.
گرچه دراثرهمین مجروحیت،سمت راست بدنش طوری ازکارافتادکه دستش کاملابی حرکت وآویزان بودوپایش رابه زحمت روی زمین میکشیدولی باهمان بدن نصفه نیمه،
درکسوت یک فرمانده رزمی-تالحظه شهادت،بامجاهدتی کم نظیر،همگان را به حیرت وتحسین وادارکرد!
#سردارحاج کریم نصر-فرمانده تیپ قمربنی هاشم علیه السلام-میگوید:
درطول دوران فرماندهی ام،کسی راندیدم که باهفتاددرصدجانبازی وکم توانی یکطرف بدن،همپای دیگررزمندگان درعملیات ها
شرکت کند!
#آری!قهرمان قصه ما،درلحظاتی فارغ ازعالم وآدم،مکنونات وباورهای قلبی خودرادرسطرسطروصیت نامه گلرنگ خویش سردست گرفته وجارمیزندتاکسی نتوانداوراتحریف نموده وبه سلیقه خود
روایت کند؟!
#آنجاکه باخون دل می نویسد:
«کوچکترین کم کاری وسستی ازهرکس بشوددرروزقیامت ازسرتقصیرات اوهیچ کدام ازشهدانخواهندگذشت...
انقلاب مابخاطرخدا وبه دست ولایت فقیه بوده وهست وثبات آن به دست ولایت فقیه است وبس!»
...ضمن عرض ارادت به روح بلندسردار
شهید:حاج سیدجمال طباطبایی،شمارابه تماشای آن اعجوبه دفاع مقدس ازنگاه دوربین یک دیدبان دعوت میکنم.
الحکایت:
شب ازنیمه گذشته بودکه آقاجمال باجیپ میول فرماندهی آمدپای دکل دیدبانی و باناراحتی میگفت:این بعثی های ازخدابی خبر،شبانه جلوی چشم ماخاکریزمیزنند
وشمااینجاراحت خوابیده اید!
گرچه خودش هم می دانست،بیشتراین صداهایی که درمنطقه پیچیده،فریب است اماواقعاهمه چیزمشکوک وترسناک بود!
من تجهیزات دیدبانی ام رابرداشتم وکنار
دست ایشان سوارشدم ورفتیم به طرف خط.
سنگرجلویی کمین،کمترازپنجاه مترباعراقی هافاصله داشت.حدودیکساعت بادوربین مادون قرمز،همه جارابادقت زیرنظرگرفتیم،
تااینکه بالاخره دم خروس بیرون زدوبیل لودرواتاق کامیون که تازه ترک آشیانه کرده بودند،برای لحظاتی دیده شدند!
گفتم:آقاجمال،بیاکه قاتل باپای خودش به صحنه جرم برگشت!
#به زحمت ازجایش بلندشدوبادیدن آن صحنه،گفت:حالاببینم چه می کنیدورفت!
#خداخیربدهدبه آقای شیروانی که دوسه روزقبل آمدروی دکل وضمن هشدار،
بلافاصله مرامامورکردکه فردابروم در
امتداددژوباتوپخانه ۱۵۵م م ارتش وخمپاره انداز۱۲۰م م گردان ادوات،تامیتوانم درمحدوده خط ابرویی-برای روزمبادا-ثبت تیربگیرم وگرفتم...
#روزمبادافرارسید!!!
بااعلام وضعیت اضطراری وصدای غرش وانفجاراولین گلوله،همه چیزتمام شدولی شیربچه های توپخانه وادوات،باشلیک های بی امان خود،امان دشمن رابریدند...
تادشمن غلط بکندکه دیگرازاین غلط های زیادی بکندوبیایدبیخ گوش سنگرهای کمین ما،سنگربسازدوخاکریزبزند!
#اینکه چه شد؟بماند...
همینقدربدانیدکه خودآقاجمال بااعلام آتش بس،کاررافیصله داد...
استدلال اوکه می گفت:سنگرهای ماتاب تحمل مقابله به مثل راندارند،کاملادرست وهوشمندانه بودوبایداحتیاط میکردیم...
حکایت های آقاجمال،شنیدن دارد! منتظربمانید...
بی ربط:
صبربسیار ببایدپدرپیرفلک را
تادگرمادرگیتی چوتوفرزندبزاید!!!
والسلام
ارادتمند:سیاوش