eitaa logo
راویان فتح لنجان
571 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
13 فایل
موسسه فرهنگی هنری راویان فتح لنجان ارتباط با ادمین: @Rz_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بمناسبت ایام عید غدیرخم و روز حضور پزشک جهادی به همراه داروی رایگان از گروه جهادی شباب الزهرا زرین شهر در بین عشایر و نقاط محروم روستایی چهارمحال بختیاری ➕ @ravyanlenjan
به نام خدا دکل هشتم:دیدبان وپایی که جاماند وامابنعمة ربک فحدث گفت احوالت چطوراست؟ گفتمش عالی است. مثل حال گل حال گل دردست چنگیزمغول! روایت جمع پریشان... صدای غرش انفجارگلوله مستقیم تانک تی۷۲دشمن که این اواخربه هدف گیری دکل های دیدبانی عادت کرده بود،خبرازحادثه ای هولناک می داد. باصدای مهیب انفجار،همه جابخصوص دیدبانان ودکل راگردوخاک ودودفراگرفت. چنانکه نه ازتاک نشان بودونه ازتاک نشان! کم کم گردوخاک فرونشست وبه خود آمدیم. دراثراصابت ترکش وپاره گی طناب های پلاستیکی،دکل آسیب دیدوبه یک طرف خم گردید. دونفرکه درموضع دکل به محل انفجار نزدیکتربودند،به شدت مجروح شدند. یکی ازدیدبانان به نام آقای ایرج مومن زاده خولنجانی-که متاسفانه دوسال قبل مرحوم شدوخدایش بیامرزد-پای دکل ایستاده بودودرپایین آوردن دوربین وبی سیم کمک میکرد. اوازناحیه زیربغل وپشت کتف چنان جراحتی برداشته بودکه درهنگام بستن زخم،چفیه ام کفاف گودی زخمش رانداد.حال عمومی اش مساعد بود. یکی ازدوستان اورابرترک موتورسواروبه اوژانس رساند. آنروز،ازرفقای دیدبانی،آقای گل انارودیگران هم بودندکه حضورذهن ندارم. ودیدبانی دیگربه نام حمزه علی نوروزی طالخونچه که از بالای دکل وداخل برجک وسایل رابه پایین منتقل میکرد. وقتی اوباشلیک های پی درپی تانک که دکل رانشانه رفته بودمواجه شد،تصمیم گرفت خودش هم پایین بیاید. درفاصله یکی دومتری،هنوزپایش به زمین نرسیده بودکه مورد اصابت ترکش های داغ ریزودرشت قرارگرفت ودرحالیکه دنیادرمقابل دیدگانش تیره وتارگشته بودباموج انفجارشدید،پرتاب وباصورت برزمین افتاد!پای چپش دراثراصابت ترکش ازناحیه ران کاملامتلاشی وتقریباقطع گردید!چنانکه تنهابه تکه ای ازگوشت وپوست آویزان بود!سیدعلی رحم موسوی بلافاصله باچفیه بالای زخمش رامحکم بست. همچنین استخوان دست چپش خرد شده بودوازجراحات بی شماربدنش خون می جوشید.باشعله های انفجار،موهای سروصورت وبخشی ازبدنش سوخته بود! اهل معناخوب می دانند! انفجاروقتی می سوزاندکه بسیارنزدیک باشد. وچه تابلوی باشکوهی است،ققنوس وار،دردل آتش جاخوش کردن ودم نزدن! علی درهمان حال که رمقی نداشت،خدای بزرگ راسپاس می گفت ودوستانش که اوراتیمارمی کردندوبرزخم های بی شمار تنش مرهم می نهادند تسکین خاطرودلداری می داد! می گفت: نگران نباشید،چیزی نیست،خداراشکر... یک راننده کامیون میانسال که برای انتقال میله های دکل آمده بود،بیش ازدیگران بی قراری می کردواشک می ریخت. به اتفاق رفقای دیدبان-که بعضا ازترکش های ریزوموج انفجاربی بهره نبودند-به کمک چفیه وباندهای پانسمان زخم های بی شمارحمزه علی رابستیم وپیکرنیمه جان اوراعقب تویوتاخواباندیم. روزبدنبیند!آسیدعلی رحم پشت فرمان نشست وگازماشین راگرفت. چوله هاکه حریف اونبودند. من هم هرچه فریادمی زدم وبادست به شیشه می کوفتم افاقه نکرد. گاهی دست وسری به علامت تاییدتکان می دادولی ازسرعتش کم نمیکرد.. راستش من مراقب حمزه علی وبیشتر مراقب خودم بودم. خانه آبادباآن سرعتی که می رفت،هرآن ممکن بودخودرورا واژگون ومن رابه خون حمزه علی آغشته وبه سرنوشت اودچارکند😂 دلیل شدت جراحات وخونریزی چند باربی هوش شدودوباره به هوش آمد. بالاخره به اورژانس رسیدیم... پاکستانی وپرستاروعوامل اورژانس همه به کمک آمدند. حمزه علی رمقی نداشت،امادرطول مسیر،کلمه ای بی ربط بر زبان نیاورد!هرچه بودذکربودوتوسل وحمدو سپاس. روحیه خیلی خوبی داشت. ایستادیم تااوراباآمبولانس اعزام کردند ومابرگشتیم. جالبتراینکه قهرمان قصه ما،پس ازچندماه درحالیکه پایش ازناحیه ران قطع شده بود،باایمانی استوار،به کمک دو عصابه جبهه برگشت وباعزمی راسخ سنگردیدبانی راتاپایان جنگ رهانکرد. وهنوزحرف آخرش این است: مابرآن عهدکه بستیم،هستیم... به راستی که چنین جانبازان سرافرازی،تندیس غیرت ومردانگی و شایسته تقدیرند. والسلام بی ربط: فریدون فرخ فرشته نبود زمشک وزعنبرسرشته نبود زدادودهش یافت این نیکویی تودادودهش کن فریدون تویی... ارادتمند: سیاوس