فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عجب سکانسی
سکانسی از سریال دلیران تنگستان
🔹 مناسب حال و هوای این روزهاست
#دشمن_شناسی
موسسه راویان فتح لنجان
https://eitaa.com/raviyanlenjan
صورتِ بهشتی همیشه همجنس تبسم است
دست بهشتی همیشه بخشنده است
زبان بهشتی نرم و فصیح است
دل بهشتی صادق و مهربان است
سلام بر شما که بهشتی هستید ...
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌸
کتاب #حیدر
به قلم #آزاده_اسکندری
#پارت16
فاطمه به خوبی از پس زندگی مان بر می آمد. دوست نداشتم اذیت شود. روزها زود از سر کار برمیگشتم و کمکش می کردم. برای پخت و پز خانه هیزم می آوردم. خانه را جارو میزدم. از چاه آب می کشیدم و دلو را دم دستش می گذاشتم.
-فاطمه جان! اززندگی کنار تو چقدر احساس خوشبختی میکنم.
لبخند رضایتی که روی لب هایش جا خوش می کرد، مرهمی می شد برای تمام خستگی هایم.
فاطمه گندم و جو هارا آسیاب می کرد، دست هایش تاول می زد. غذا می پخت و علاوه بر این ها به سوال های شرعی خانم ها جواب می داد.
💜💛💜💛💜💛💜
-آزاده جان! قربانت شوم، از بس مشک بلند کرده ای، بندش روی شانه ات جا انداخته است. دست هایت از آسیاب زخم شده است. روشن کردن شعله زیر غذا و جارو کردن خانه اذیتت می کند. حالا که پیامبر اختیار دارِ اسیر های جنگی است، می خواهی از ایشان در خواست خدمتکار کنی؟
فاطمه با نگاهی، که دلم را از لحظه اول محرمیتمان لرزانده بود، موافقت کرد. به خانه پیامبر رفته، اما نتوانسته بود حرفش را بزند.
پیامبر خودشان آمدند.
-دخترم! دیروز که آمدی، احساس کردم کار مهمی داری؛ اما نمی توانی بگویی. خودم آمدم، ببینم موضوع چیست؟
فاطمه خجالت می کشید حرفش را بزند. سر به زیر انداخت. برای پیامبر از سنگینی کارهای خانه گفتم. یک لحظه برق اشک را در چشمانشان دیدم.
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan
❤️ نصایح دوست شهیدم
مهر ماه سال ۱۳۶۵ ،
با تویوتا قدیمی شاهمراد توی جاده اهواز ، آبادان داشتیم میرفتیم ، شاهمراد پشت فرمون بود ، توی حال خودش داشت رانندگی میکرد ، گفت مصطفی میخوام چند تا چیزه که بهت بگم از من یادگاری داشته باش ،
همیشه به پایین ترین نیروها احترام بزار یهشون محبت کن ، سعی نکن تندی کنی
تا میتونی با بسیجیا رفیق باش ، خودتو بالا نگیر ، این دنیا مثل ترازو هست ، هرچی کفه ترازو ی خودت رو پایین بیاری ، خدا تو رو بالا میبره ، و خلاصه اونروز توی جاده خیلی به من خوش گذشت ، وهنوز هم وقتی توی جاده آبادان ، اهواز میرم یاد صحبتای شهید شاهمراد می افتم
شادی روحش صلوات
❤️ شادی روح شهدا صلوات
۱ ، سردار شهید حاج آقاکمال فاضل
فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها
۲ برادر جانباز حاج علی صادقی
فرمانده گردان حضرت رسول ص
۳سردار شهید ایرج آقا بزرگی
مسول واحد آموزش تیپ
تیپ ۴۴ حضرت قمربنی هاشم
علیه السلام
زمستان سال ۱۳۶۴
موسسه راویان فتح لنجان
https://eitaa.com/raviyanlenjan
#هر_روز_با_قران💚
صفحه 38
🌸تلاوت روزانه یک صفحه از قران کریم
🙏التماس دعا
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌸
کتاب#حیدر
به قلم #آزاده_اسکندری
#پارت17
غذارا هم زد و سراغ آسیاب رفت. کنارش نشستم. او گندم می ریخت و من دسته آسیاب را می چرخاندم. پیامبر در زدند. باز مثل همیشه فاطمه در آغوش ایشان ذوب شد. پیامبر میان چشم ها و دست فاطمه را بوسیدند. چشم درشت سیاهشان می خندید.
-پدر فدایت شود. کدامتان خسته اید که من به جایش بنشینم؟
طنین صدایشان مثل همیشه شاد و سرزنده بود. پیش دستی کردم.
-فاطمه خسته شده است.
ایشان جای او نشستند، خانم خانه هم رفت سر قابلمه غذا. پیامبر آرام در گوشم خواندند.
-علی جان! زهرا سرور زن های جهان است. حوریه انسیه است. هروقت مشتاق بهشت می شوم، می بوسمش.
آسیاب گندم ها که تمام شد، به کمکش عدس ها را پاک می کردم که صدای پیامبر در سرم پیچید.
-هرمردی با خوش رویی به همسرش کمک کند، خدا اسمش را جزء شهدا می نویسد. برای هر قدمی که مرد برای کمک به همسرش در خانه برمی دارد، خدا به او ثواب یک حج و عمره می دهد. علی! کمک کردن مرد به همسرش ثواب هزار سال عبادت دارد. کفاره گناهان بزرگ می شود. خشم خدارا خاموش می کند.
فاطمه مثل هرروز نان پخت، سفره انداختیم و غذا را دور هم خوردیم.
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan