#خانه_دار_مبارز
#معرفی_کتاب
کتاب «خانه دار مبارز» روایتگر مبارزات خانم حسینیان در دوران قبل از انقلاب
از ۱۳ سالگی با مبانی انقلاب آشنا و از ۱۵ سالگی وارد مبارزات شد، یک نوجوان دارای موقعیت شناسی بسیار بالا که انحرافات را به خوبی میشناخت.
اقدس حسینیان در حین اینکه کیان خانواده را حفظ میکرد، در روستاها که کار کردن سخت بود بشدت فعالیت داشت و شناسایی منافقین که در آنجا فعالیت داشتند و لانه کرده بودند را بر عهده داشت.
«خانه دار مبارز» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/130215
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۲)
♦️♦️زن تراز انقلاب اسلامی می تواند زنی باشد که به خواست خدا فرزندی ندارد، اما عرصه تکلیف را رها نمی کند و با راه اندازی مکتب یا مدرسه ای، کمر به تربیت فرزندان جامعه پیرامونش می بندد.
می تواند دختر مجردی باشد که دست روزگار سرنوشتش را به گونه ای رقم زده که در کنار پدر و مادر یا خواهر و برادر یا حتی عمو یا عمه اش زندگی می کند، اما بلا تکلیف و یله، روزگار نمی گذارند و بر حسب توانش کارهای بر زمین مانده را به دوش می کشد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۱)
1⃣کتاب «خانه دار مبارز» روایتگر مبارزات خانم حسینیان در دوران قبل از انقلاب
از ۱۳ سالگی با مبانی انقلاب آشنا و از ۱۵ سالگی وارد مبارزات شد، یک نوجوان دارای موقعیت شناسی بسیار بالا که انحرافات را به خوبی میشناخت.
اقدس حسینیان در حین اینکه کیان خانواده را حفظ میکرد، در روستاها که کار کردن سخت بود بشدت فعالیت داشت و شناسایی منافقین که در آنجا فعالیت داشتند و لانه کرده بودند را بر عهده داشت.
حضور در راهپیمایی روز آزادی زن در دی ماه ۵۶ دستگیری و حبس مبارزه مخفیانه چاپ و انتشار اعلامیهها آشنایی و حضور در جمع فعالان سیاسی از جمله مجاهدین خلق و غیره فعالیت در جهاد پس از پیروزی انقلاب و غیره همگی بخشهایی از خاطرات دوران مبارزه و فعالیتهای سیاسی راوی را تشکیل میدهد
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۳)
♦️ آقای خامنه ای بین دو نماز در مسجد کرامت صحبت می کرد.
صحبت هایش با بقیه روحانی ها فرق داشت.حرفهایش جدید بود.
فهمیدن بعضی کلمات مثل استکبار و استثمار برایم سخت بود.
اولین صحبت های آقای خامنه ای درباره ظلم بود.
از ظلم های کوچک آدم ها شروع کرد.ظلم به پدر و مادر، ظلم به خواهر و برادر، ظلم به همسر، ظلم به همسایه، تا رسید به ظلم های بزرگ تر، مثل ظلم حاکم ها.
دهه محرم و صفر هر جا با مامان میرفتیم، روحانی مجلس بیشتر روضه میخواند و دو تا مسئله شرعی میگفت و تمام.
اما روضه خواندن آقای خامنهای فرق داشت.اول عربی اش را میخواند و بعد ترجمه میکرد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۵)
دخترهای دانشجو فقط شبها برای نماز می آمدند مسجد.بعد از نماز هم می نشستند و آرام صحبت می کردند. همیشه جایی می نشستم که بشنوم.
کم کم وارد گروهشان شدم.آنها بیشتر وقتها درباره صحبتهای آقای خامنه ای حرف می زدند و گاهی هم بحث های دیگری می کردند.
آنها فکر میکردند کسی که ازدواج کرده هیچ کاری از دستش بر نمیآید.
یک بار گفتم: زنی هم که ازدواج کرده میتواند مفید باشد.
گفتند: چطور؟
گفتم: اگر یه پسر داشته باشه و خوب تربیتش کنه تا بشه یکی مثل آقای خامنهای.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۶)
از در مسجد کرامت که آمدم بیرون جواد به آقای خامنهای گفت:« این خانم ما خیلی علاقه به خواندن مجلههای زرد داره، مثل زن روز» .
گفتند: «خوب به جاش چی به او دادید که میگید مجله نخونه مجله و کتاب بهتری به او بدید بعد بگید اینو نخون. داستان راستان آقای مطهری رو بدید بخونه.»
اولین کتاب مذهبی بود که خواندم.
♦️دیگر درکم از اشارات و کنایه ها بیشتر شده بود. آگاهانه مینشستم پای سخنرانیها.
یکی از بحثهایی که خیلی به دلم نشست، صلح امام حسن بود.
آقای خامنهای میگفت:« بعضی میگن ما نمیتونیم قیام حسینی بکنیم، پس صلح امام حسنی میکنیم.
صلح امام حسن بود که قیام حسینی رو در پی داشت.»
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۷)
♦️بعد از آشنایی جواد با مهدی فرودی کمکم شکل گیری جلسات و رفت و آمدها به خانهمان بیشتر شد. جلسات زیادی برگزار میشد.
قرارمان این بود که حرف بیهوده نزنیم.
دورهم که می نشستیم ، آقا مهدی نهج البلاغه را باز می کرد و چند بخش از خطبه ها را میخواند و توضیح میداد؛ خطبه همام، کمیل.
دغدغه بزرگم این شده بود که الان وظیفه من چیست؟
الان که فهمیده ام، باید چه کار کنم؟
🍃حرف هایش آدم را به فکر وا میداشت و درباره همه چیز و همه کسی حساس می کرد.
حرفهایش در آدم حالت طغیان به وجود می آورد. شبها که می خوابیدم همه حرفهایش دور سرم می چرخید.
همه حرفهای مهدی آقا برمیگشت به اسلام، از حکومت میگفت.از اینکه آمریکا چه کار میکند، انگلستان چه کار میکند، اسرائیل چه کار میکند، شاه برای چه مردم را سرکوب میکند.
مهدی فرودی در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۸)
♦️جوادپخش اعلامیه را شروع کرده بود. من هم چند تا از اعلامیهها را برمیداشتم و میگذاشتم توی کیفم. اعلامیههای آقای خمینی بود. مسجد، روضه یا تعزیه که میرفتم اعلامیهها را میگذاشتم توی کفشها. هنوز کسی از من نخواسته بود کاری انجام بدهم ولی با خودم گفتم باید وارد عمل شد. باید از حد شنیدن فراتر رفت.
به این نتیجه رسیدم که مبارزه مهمترین کار مثل نماز و روزه برایم واجب است یقین کرده بودم که حکومت شاه باطل است و باید با باطل مبارزه کرد.
کار راحتی نبود. ترس داشت، دلهره داشت. اما با خودم میگفتم آخر که مرگ یک روز سراغ همه میآید. پس چه بهتر که آدم مرگ هدف دار داشته باشد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۹)
♦️یک روز مهدی آقا اعلامیه ای آورد و گفت:« این رو بخونید و چند تا از روش بنویسید.اعلامیه آقای خمینی بود.
همان روز خواندم و چند تا هم نوشتم.
از همان وقت کارم شد نوشتن اعلامیه.
روز بعد و روزهای بعد هم همین طور.
به جز اعلامیه امام، کلی چیز دیگر هم بود، اعلامیه ها و شب نامه های سازمان و مطالبی از دکتر شریعتی.
جزوهایی در مورد مسائل امنیتی که افراد باید رعایت می کردند.اتفاقاتی که ممکن بود در خیابان و در تعقیب و گریزها پیش بیاد.
کم کم پیاده کردن اخبار رادیو بی بی سی و روزنامه ها هم اضافه شد.کیهان، اطلاعات، رستاخیز، خراسان.
شبها دستم را توی آب ولرم و نمک ماساژ میدادم.
چون ساعتهای زیادی برای نوشتن مینشستم، از همان زمان کمر درد گرفتم.
شبها باید رادیو بیبیسی را گوش میکردم و هر چه میشنیدم پیاده میکردم.
معمولا روزنامهها توضیحات بیشتری میدادند. روزنامهها را هم رصد میکردیم.
گاهی حجم کارم خیلی زیاد میشد. هم زمان باید هم اعلامیه مینوشتم و هم روزنامهها را و هم دفتر هشدارهای امنیتی را تمام میکردم.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۱۰)
♦️رژیم شاه هر سال در روز ۱۷ دی به مناسبت روز کشف حجاب، بزرگداشتی را برگزار میکرد. در این روز، تعدادی از زنانی که موافق این طرح بودند، گرد هم میآمدند و در میدان شاه آن زمان(میدان شهدای فعلی شهر مشهد) در کنار مجسمه رضاشاه این روز را گرامی میداشتند و گلباران میکردند. در سال ۵۶، تعدادی از بانوان مذهبی و انقلابی تصمیم میگیرند در همان روز در اقدامی اعتراضی راهپیمایی برگزار کنند. آنها با در دست داشتن یک پرچم، خواستار آزادی خواهران در بند خود شده بودند.
نیروهای شاه در حالی که هنوز این زنان به میدان شهدا نرسیده بودند، به آنها حمله کرده و تعدادی از آنها را دستگیر میکنند. خانم حسینیان از جمله دستگیرشدگان بود که حدود پنج روز را در زندان سپری کرد و بعد آزاد شد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
♦️قبل از رفتن به راهپیمایی یک قواره پارچه کت و شلواری در کیفم گذاشتم که اگر دستگیر شدم بگویم بازار بودم.
در تمام بازجویی ها و شکنجه ها حرفم یکی بود، « رفته بودم بازار برای شوهرم پارچه کت و شلوار بخرم.»
یک هفته در زندان بودم،هر روز بازجویی داشتم. میخواستند اعتراف کنم که در راهپیمایی علیه شاه شرکت کردم.
آنجا با عصمت شریعتی خواهرزاده دکتر شریعتی آشنا شدم.
بعد که دیدند حرفم یکی است آزادم کردند.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#خانه_دار_مبارز
(۱۱)
♦️بعد از مدتی مهدی آقا و جواد دستگاه چاپ و کلی کاغذ سفید آوردند.
زیر زمین خانه تبدیل شد به محل تکثیر و تولید اعلامیه ها.
مسئولیت تامین امنیت خانه و کنترل رفت و آمدها را به من محول کردند.
مهدی آقا گفت:« مسئولیت تامین امنیت این خونه و کنترل رفت و آمدها با شماست.یه فکری کنید خونه سفید بمونه.»
آن شب اصلا نخوابیدم. تا صبح فکر میکردم که چطور میشه امنیت خانه را تامین کرد؟!
هر چه جزوه امنیتی خوانده بودم در مورد تعقیب و گریزهای بیرون از خانه بود.
تا اینکه چشمم خورد به دو تا گلدان که گلهای مصنوعی قرمز داخلش بود.
کنار در خانهمان دو تا پنجره کوچک بود.به ذهنم رسید گلدانهایی با گلهای مصنوعی قرمز پشت پنجره بگذارم.
هر وقت گلدان پشت پنجره بود، یعنی خانه امن است. و هر وقت نبود یعنی امن نیست و هر که پشت در است باید برگردد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃.
#خانه_دار_مبارز
(۱۲)
♦️کار من دسته بندی و صحافی جزوهها و کتابهای چاپ شده بود.
علاوه بر آن برای بچههایی که می آمدند صبحانه و ناهار و گاهی شام آماده میکردم.
بعد از رفتن بچه ها، دستگاهها رو تمیز میکردم، کاغذها را مرتب می چیدم تا فردا همه چیز آماده برای کار باشد.
آقا مهدی می گفت:« این کارها از کار انقلابی کمتر نیست.»
علاوه بر کار در چاپخانه به خانه هم میرسیدم. چون تازه به این خانه آمده بودیم.
با سلیقه خودم تزیینش کردم. برای پنجرهها پرده توری دوختم. توی باغچه گل نیلوفر کاشتم.
اهل اسراف نبودم. خیاطی بلد بودم و از پارچههای ارزان یا پارچههایی که توی بقچه داشتم استفاده میکردم.
ولی بچهها فکر میکردند به دنیا وابسته شده ام.
به مهدی آقا میگفتم:« الان هر کسی که وارد خونه من بشه، خونه ای میبینه که پردهاش مرتبه، کناره سفید دور اتاقش پهنه، پشتیهاش مرتب چیده شده، آشپزخانه پر از ظرفه.
اینها هم نشونه اینکه من زن خونه دارم. پس به چیزی هم شک نمی کنه.»
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃