eitaa logo
دارالرحمة
426 دنبال‌کننده
727 عکس
14 ویدیو
1 فایل
اینجا دارالرحمة است... از جنس رواق های حرم... 🌱 کانال رسمی واحد خواهران هیئت راية الهدی
مشاهده در ایتا
دانلود
دارالرحمة
#بزم_مادرانه #تربیت_فاطمی ✍🏻 "واقعاً چیکار کرده؟ حتماً خیلی زحمت کشیده تا بتونه این جور پسری رو ترب
🌷 وقتی توی مراسم توی مدرسه معارف، شهید گمنام رو آوردند، خیلی برام غیر منتظره بود. حس و حال عجیبی بود. ✨ همه به گریه افتاده بودند ولی من در حالی که چشمام پر از اشک بود، ذهنم حسابی درگیر شد... 💭 داشتم با خودم فکر می کردم که یه واقعاً چیکار کرده که اینجوری همه برای فرزند شهیدش گریه می کنند و حتی ازش حاجت می گیرند؟ ❔من که مادرم چی کار باید انجام بدم که دختر و پسرم خوب بشن؟! 🌱 پسری که با خون دل بزرگش کردم و الآن سال هشتمه و تازه اول هامون... ذهنم خیلی مشغول بود. 💫 با همین چشم خیس و ذهن آشفته راه افتادم و یه دوری توی مجلس هیئت زدم. ☕️ یه عده ای از خانم ها مشغول پذیرایی بودند و چای و کیک می دادند. 📿 یه چند تایی هم مردم رو توی مراسم راهنمائی می کردند و برای ختم صلوات می دادند. 🕊 توی سالن بالا هم ده پونزده تا از بچه های کوچیک رو دور هم جمع کرده بودند و براشون برنامه های جذاب با عنوان داشتند. بعد از چند دقیقه دوباره اومدم پایین و وارد مراسم شدم. 💌 توی حال و هوای خودم بودم که انگار یکی از ذهن من رو برد به همایشی که چند وقت پیش هیئت برگزار کرده بود و از من و همسرم هم دعوت کرده بودند تا شرکت کنیم. 💬 یاد خاطره حاج آقای وکیلی از اون مادر چند شهید افتادم که در جواب اینکه چه طوری این چند فرزند شهید رو تربیت کردید؟ گفته بود: 🌱 «من فقط صبح تا صبح به خدا می گفتم که من هیچ کاره ام. من هیچ چی بلد نیستم! خودت کن و بچه های من رو تربیت کن... من فقط بلدم دعا کنم! و می دونم دعای یه مادر خیلی مؤثره...» 🇮🇷 کم کم داشتند شهید رو می بردند. خودم رو به تابوت رسوندم و دستام رو روی تابوت کشیدم. 🤲🏻 چند تا از روی تابوت رو برداشتم و توی دستم گرفتم و همون لحظه برای بچه هام و همه بچه های مردم دست به برداشتم. 🌱 از خدا خواستم بچه هام همیشه توی این جور باشند و اینجور رشد کنند. 🌹 إن شااللهاینجا است... ☀️ از جنس رواق های حرم... 📲 کانال رسمی واحد خواهران هیئت راية الهدی در صورت تمایل به عضویت در کانال، عبارت زیر را لمس نمائید: 👈🏻 ورودی دارالرحمة : 📣https://eitaa.com/rayat_khaharan
چه بنویسم؟! یک سال منتظر بودیم که روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها برسد و برایش سنگ تمام بگذاریم... چندین هفته بود همه درگیر بودند! ساعت ها روی پوستر وقت گذاشته شد تا که یک پوستر متفاوت محتوایی و خاص آماده بشه! هر جا خادم های (پذیرایی) رو می دیدیم از همه می پرسید پذیرایی چی بدیم؟ چی کار کنیم که خلاقانه باشه؟ بچه ها برای تزئینات بعد از چندین روز صحبت و مشورت به طرح دکور و فضاسازی خاصی رسیده بودند و با ریسه های رنگی، نمازخانه را کردند. ای ها هم چندین روز و هفته مشغول آماده سازی گروه سرود بودند. آماده کردن و روبان پیچ کردن کتاب تجلی توحید برای هدیه دادن و مسابقه گنجینه هدایت و آماده کردن جوایز مسابقه قبلی گنجینه هدایت هم که داستان خودش رو داشت... خانم های (انتظامات) هم چوپرهای سبز ولادتی خودشون رو آماده کرده بودند و خواهرای و هم تمام تلاششون رو کرده بودند تا از هر نظر برای مجلس جشن ولادت مهر مادری آماده باشند. از تقسیم وظایف بین خدام گرفته تا برگزار پویش مالی و... با توجه به اینکه روز ولادت همزمان با روز آسمانی شدن حاج قاسم بود، یه تصویر بزرگ هم از حاج قاسم توی ورودی مجلس گذاشته شده بود... همه چیز آماده بود برای برگزاری یک جشن بزرگ! برای اینکه دل یه عده ای بشه. که ناگهان! یکی دو ساعت قبل از مراسم خبر تلخی از کرمان اومد. توی مسیر زائرین و جمعی از هم وطنان عزیزمون... گلوی هممون رو گرفته بود و مونده بودیم چی کارکنیم. مولودی خوانی رو لغو کردیم و مدح حضرت خوندیم و یاد حاج قاسم و شهدا... . . . وقتی مراسم تموم شد، یکی از مهمون ها چند لحظه بعد از اینکه از درب خروجی بیرون رفته بود برگشت و به من که دم در وایساده بودم گفت: اومدم بهتون خداقوت بگم؛ امروز توی مجلس شما از حضرت زهرا سلام الله علیها خواستم که اگر فرزندم پسر بود اسمش رو قاسم بذارم... و نذر_مادر کنم! فکر کنم خیلی دلش شده بود.🖤 : چشم امید ما به و هست... ... 📣https://eitaa.com/rayat_khaharan
🏳 مادرم دست مرا داد به دستت خانم مادرم را همه‌ی عمر دعا خواهم کرد 📢 @rayat_khaharan