#سوتی 😁
اواخر دهه۷۰ خونه پدربزرگ خدابیامرزم ک توی روستا بود و سیستم گرمایشی بخاری نفتی بود
شب خونشون مهمون بودیم داداشم رفته بود آفتابه رو پرکرده بود با نفت گذاشته بود توی دستشویی ک توی حیاط بود پسرعموی بابام رفت دسشویی وقتی برگشت بوی نفت میداد😂😂 هی ب خودش هم میپیچید بنده خدا واسه آبرو داری چیزی هم نگفت 😢😑 چند شب پیش داداشم توی مهمونی به پسرعمو بابام(ک الان بالای ۶۵ سالشه)بهش گفت اول ناراحت شد بعد خندید و گفت کت شلوار داشته شلوار رو پرت میده حالا داداش قراره براش پارچه بگیره بده کت شلوار بدوزن.😅😅
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
#سوال 🤔
#درخواست_راهنمایی 🍀🌹
سلام خانمای گروه لطفامنم کمک کنید
من حوا هستم
مشکلم باخانواده ی شوهرم هست من همیشه بهشون محبت میکنم وبامهربوی باهاشون برخوردمیکنم ازکوچیکشون تامادرشوهرم بخدا امااوناخیلی بهم بی احترامی میکنن وجلوم وپشت سرم حرف میزنن واقعامن دق میکنم اصلاخیلی خسته شدم هربارمیخوام به شوهرم بگم یامیگه طاقت ندارم یامیخوام بخوابم واینم بگم که شوهرازاونابدتره که حتی بچه هام هم روم حرف میزنن شوهرم دست به زدن داره خیلی لدهم میزنه یعنی جوری که خون ازم درمیادمن بحاطربچه هام ساکتم چون یبارقهرکردم واقعاخیلی عذاب آوربودبچه هام پیشم نبودن اماخودش اومددنبالم موقعی که بهش میگم من خسته شدم همه چی بایدمن انجام بدم ازنون پختن ظرف شستن جاروکردن بچه هالباس شستن وغذادرست کردن واقعاخودشون هم توخونه زیادن اگریکبارمن انجامشون ندم یکبارمثل امروزیکی ازکارام فقط یدونه یادم رف انجام بدم مصیبت روی سرم نازل شداینم بگم باسیاست باهشون رفتارکردم فایده نداشت باخشونت فایده نداشت اون جاریهام رومبینم اینقدباهم دوستن بامادرشوهرم هم دوستن بعدهم میگن تومقصری بخداتاالان نشده باهاشون بابی احترامی صحبت کردم تازه به داداشم زنگ زدم بهش گفتم عصربیادنبالم لطفامنو راهنمایی کنیدبچه هام کمرم روشکستن نمیتونم تنهابزارم واقعا۸ماه من ازشون افسردگی گرفتم بخدا۳۶۰درجه متحول شدم هرکی منوازخیلی وقت ندیده بودمیگفت ازقبرستان دراومدی بااین همه کاروبچه هاوآدمای بدوشوهربدترواینکه هم بگم من تقصیرخودم هم بودمتوجه اشتباهم شدم من تودلم کینه نمیزارم هروقت باهام خندیدن همچی روفراموش میکنم وهر رازی درموردخودم یاشوهرم هم بهشون میگم خیلی سواستفاده کردن ازم ..
جهت ارسال پاسخ و کمک کردن به دوستمون و هر سوالی که داشتین به آیدی ادمین محترم پیام بدید🌹❤️✨👌@kosar_98_z
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
رازِدِل 🫂
#سرنوشت_آیدا💓🌱 رو به رامین گفتم : اون فیلمی که تو بیابون وقتی میخواست بکشتم گرفتی و برام بفرست فر
#سرنوشت_آیدا💓🌱
رو به رامین سلام کردم و گفتم فیلم رو برام فرستادی؟؟!
_آره فرستادم!
چک کردم و گفتم عکسای خودت و مادرمم بفرست.!
رامین مکثی کرد و گفت : واقعا لازمه اونا رو هم نشون بدی؟
_معلومه که لازمه.!
-باشه میفرستم الان.
دوباره صدای سر و صدای رویا بلند شد.
بی اهمیت رو به رامین گفتم :من دارم میرم احتمالا با پدرم برمیگردم قبلش بهت زنگ میزنم.📞
رامین گفت : باشه خبر بده!
صدای سر و صدای رویا هر لحظه بیشتر میشد، بدون اینکه حتی نگاهی بهش بندازین از خونه بیرون رفتم.!!
سوار ماشین رویا شدم و راه افتادم خونه.
دلشوره بدی داشتم نمیدونستم چطوری باید به پدرم بگم اصلا چی بگم، بگم زنت دوست پسر داشته؟؟بگم میخواست من و بکشه؟😮💨🤦♀
هر چی نزدیکتر به خونه میشدم استرسم بیشتر میشد، وقتی رسیدم جلوی در خونه قلبم داشت از جا کنده میشد.😰
دوباره حرفهایی که آماده کرده بودم رو مرور کردم و قفل فرمون و زدم و از ماشین پیاده شدم.
تمام بدنم میلرزید نزدیک خونه که شدم همینکه دستم و گذاشتم رو زنگ قبل اینکه بخوام زنگ و بزنم موبایلم زنگ خورد.!
سریع جواب دادم.
_الو سلام
رامین:سلام کجایی آیدا؟؟
_جلوی خونمون
-همین الان برگرد بیا
_چرااا؟؟
-برگرد بیا زود باش فقط
انقد صداش نگران بود که دیگه سوالی نکردم و سریع رفتم سمت ماشین.!
هر چقد زنگ میزدم جواب نمیداد.
تا جایی که میتونستم گاز میدادم که زودتر برسم، وقتی رسیدم سر کوچه آمبولانس دیدم که جلوی خونه وایساده بود.!!
نمیدونستم چه خبر شده از ماشین پیاده شدم و با سرعت رفتم سمت خونه😱🥶
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
#عذرخواهی_کتبی
👠 برخی همسران برای عذرخواهی #خجالت میکشند و یا #غرورشان مانع عذرخواهی زبانی میشود.
👠 یکی از راههای #درمان این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی #کاغذ نوشته و یا #پیامکی انجام دهید.
👠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن #تمرین نمایید. نه اینکه بیخیال آن شوید.
👠 ابتکار و تمرین شما به چشم #همسرتان میآید و درکتان خواهد کرد.
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
مادرهایي که میپرسين
زمانی که فرزندم بهانه گیری می کند چه واکنشی نشان دهم ؟
به یاد داشته باشید که شما فرد بالغی هستید و باید صبور باشید .
مهم نیست لجبازی در کودک شما چقدر طول می کشد ، هرگز به تقاضا های غیرمنطقی فرزندتان خود تن در ندهید .
معمولا وقتی در مکان های عمومی هستید وسوسه می شوید تسلیم خواسته فرزندتان شوید تا زودتر او را آرام کنید .
اما این خطا ترین روش برای آرام سازی کودکان و نوجوانان است .
زیرا به فرزندتان می آموزید که در جمع عمومی زودتر تسلیم می شوید و باید خواسته های غیر منطقی اش را با بدترین روش در جمع مطرح کند .
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
رازِدِل 🫂
#سوال 🤔 #درخواست_راهنمایی 🍀🌹 سلام لطفاً نظرتون رو بگید چون برام مهمه 🙏🏻❤️ ۱۹سالمه و چند وقت دیگه دا
#پاسخ_اعضا 🌹
سلام
وقتتون بخیر
خدمت دخترخانوم ۱۹ساله ک تک فرزند هستند
عزیزم معلومه خیلی پدرمادرسختگیری داری خانومی اگه واقعا اون آقارودوست ندارید بهشون بگید ک منتظرنباشن جوابشون کنید
ولی اگه میدونیدک پسرخوبیه بقول خودت خیالت راحته ازش با خانواده صحبت کن ک راضی ب این وصلت بشن
آدمای خوب خیلیییی کم پیدا میشه
امیدوارم بهترین تصمیم روبگیری
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
#همسرانه
🍂اگر زن یا مرد دارای ( #اخلاق) باشند
پس مساوی هستند با عدد یک =۱
🍂اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰
🍂اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰
🍂اگر دارای (اصل و نسب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰۰
🍂ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس ان انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
#سوتی 😁
هفت سالم بود تو کوچه بازی میکردم
کوچه بغلی یه خونه بود که توش عروسی بود ، یادمه سروصدا زیاد شد و دیدم دیگ غذا اوردن و ...
اومدم خونه گفتم مامان لباسامو بده میخام برم عروسی ببینم و .... پوشیدم با دوستم رفتم توی اون خونه
یادمه سفررو بالاپشت بوم انداختن و ...یه نفر جلومونو گرفت گفت شما کی هستی عمو ؟ گفتم از فامیلای عروس خانومیم😂😂😂😂😂😂 گفت اهان
جاتون خالی رفتیم بالا پشت بوم یه چلو کباب مششششتی خوردیم
جالب اینجاس ک بلند شدم رفتم پیش همون ادم و گفتم من سیر نشدم یکی دگ بهم بده و داد و خوردم نصفشو
اومدم خونه به مامان بابام گفتم کللللی خندیدن 😃😃😃
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
رازِدِل 🫂
#سرنوشت_آیدا💓🌱 رو به رامین سلام کردم و گفتم فیلم رو برام فرستادی؟؟! _آره فرستادم! چک کردم و گفت
#سرنوشت_آیدا💓🌱
رامین با دیدنم جلو اومد و گفت تو که رفتی چند دقیقه بعد رویا حالش خراب شد اول فکر کردم داره فیلم بازی میکنه، ولی یکم که گذشت فهمیدم واقعا حالش خرابه زنگ زدم اورژانس🚑
_خب چی شده؟؟
-فکر کنم سکته کرده!
_چیییی؟؟؟
ظاهراً سکته کرده حالا باید بریم بیمارستان باز دقیق مشخص میشه.،
پشت سر آمبولانس راه افتادیم و رفتیم بیمارستان، وقتی رسیدیم بیمارستان دکتر گفت سکته مغزی کرده و توانایی هیچ کاری و دیگه نداره حتی توانایی حرف زدن هم دیگه نداره.! 😳🤯
شوکه شده بودم نمیتونستم باور کنم.
دکتر میگفت احتمال زیاد بهش شوک وارد شده و باعث سکته اش شده.،
شرایط از چیزی که فکر میکردم بدتر شده بود دیگه واقعا نمیدونستم تو این وضعیت باید چیکار کنم.😫
احساس بی کسی میکردم حالا باید چیکار میکردم باید به کی میگفتم، یعنی دیگه هیچ وقت رویا خوب نمیشه؟؟! 😣
رامین اومد کنارم روی نیمکت نشست و گفت واقعا نمیدونم چی بگم.!
با بغض گفتم : خسته شدم واقعا خسته شدم من دیگه نمیدونم چیکار باید کنم.،
فکرش و نمیکردم رویا از ترس اینکه همه چیو به پدرم بگم سکته کنه.!
رامین نفسشو بیرون داد و گفت : منم فکرش و نمیکردم.! 😮💨
_رامین حالا به بابام چی بگم؟؟
فعلا صبر کن.
_صبر کنم که چی بشه؟؟
نمیدونم.
_زنگ میزنم الان به خواهرش.،
_میخوای زنگ بزنی چیو بگی؟؟
_بگم سکته کرده بگم همه چیو میدونم بگم میدونم که اونم تو کثافت کاریای خواهرش شریک بوده بیاد خواهرش و جمع کنه برن گمشن از زندگی ما.!
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛