🌸🍃🌸🍃
#قصه_دویست_و_چهل_و_هفتم
آنگاه از آسمان اول به آسمان دوم صعود کردند و در آنجا پیامبر صلی الله علیه و آله دو نفر شبیه
به هم را مشاهده فرمود و جبرئیل عرض کرد؛ اینها دو پسر خاله، عیسی علیه السلام و یحیی علیه السلام می باشند. باز حضرت به آنها سلام کرد و آنها جواب دادند و برای آنها طلب آمرزش
فرمود و ایشان برای حضرت طلب آمرزش کردند. در آنجا ملائکه بسیاری را دید که در حال خضوع
و خشوع بودند و هر یک به آهنگ خاصی تسبیح و تقدیس خدا را می نمودند و حمد و ثنای
الهی را بجا می آوردند.
بعد به آسمان سوم رفتند و در آنجا پیامبر صلی الله علیه و آله مردی را مشاهده کرد که زیبایی
اش بر تمام خلق، مانند زیبایی ماه شب چهارده بود در مقابل ستارگان. جبرئیل گفت؛ این
برادرت یوسف است و باز بین حضرت و او سلام و دعا و تحیت و ثنا رد و بدل شد.
در آسمان چهارم حضرت ادریس علیه السلام را مشاهده نمود و در آسمان پنجم مرد کامل
چشم درشتی را ملاقات کرد که جمع کثیری در اطرافش بودند و جبرئیل گفت؛ این هارون است
که با قوم خویش مساعدت کرد.
در آسمان ششم مرد گندمگون پرمویی را مشاهده فرمود که می گفت؛ بنی اسرائیل گمان
می کنند من نزد خدا گرامی تر از تمام خلق هستم، اما این مرد گرامی تر از من است. جبرئیل
عرض کرد؛ ایشان حضرت موسی علیه السلام است.
در آسمان هفتم مرد جلیلی را مشاهده فرمود که بر در بیت المعمور و جوار الهی برای او
کرسی وضع نموده اند و بر آن قرار دارد و موی سر و ریش او سیاه و سفید در هم است.
جبرئیل گفت؛ این حضرت ابراهیم علیه السلام پدر بزرگوار شما است و اینجا جای تو و
پرهیزکاران امتت می باشد و بین حضرت و تمام آنها سلام و دعا و ثنا رد و بدل شد.
پس آن حضرت با جبرئیل وارد بیت المعمور شدند و در آنجا حضرت دو رکعت نماز گذارد و از بیت
المعمور بیرون آمدند. در این وقت دو نهر آب برای پیامبر بوجود آمد که یکی کوثر و دیگری رحمت
نام داشت. حضرت از اولی آشامید و در دومی غسل نمود و این دو نهر آب با حضرت بودند تا وارد
بهشت شد که خاکش مانند مشک بود و پرندگان و میوه هایش در بزرگی ممتاز بودند و در آنجا
درختی مشاهده نمود که اگر پرنده ای مدت هفتصد سال گرد آن پرواز می کرد یک دور آن را به
آخر نمی رساند و هیچ سرایی در بهشت نبود مگر آنکه یک شاخه از آن درخت در آن سرای بود
و جبرئیل
گفت؛ این درخت طوبی است که در قرآن از آن یاد شده است.
سپس حضرت در بهشت سیر نمود تا به درخت سدرة المنتهی رسید و آن درختی است که در
سایه هر برگ آن امتی جای دارند. در اینجا جبرئیل از رفتن باز ماند و پیغمبر به او فرمود؛ در
چنین جایی دوست از دوست جدا می شود؟
جبرئیل عرض کرد؛ اگر یک سر انگشت نزدیک تر شوم خواهم سوخت.
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
@raz_quran
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•