(هر روز یک داستان از زندگی ویامبران علیهالسلام از ادم تاخاتم)
#قصه_صد_و_بیست_و_هفتم
💢مکالمه خدا با مردم
هنگامی که موسی قوانین را در جریان مکالمه خداوند با خود قرار داد، آنها گفتند؛ ما باور نمی
کنیم، مگر آنکه ما بار دیگر آن صدا را بشنویم. پس موسی هفتاد نفر از بزرگان قوم را به دامنه
کوه سینا برد و خداوند با ایجاد صوت در میان درختی از هر شش زاویه آن با آنها تکلم نمود اما
آنها گفتند؛ تا خدا را نبینیم به او ایمان نمی آوریم در همین لحظه خداوند صاعقه ای بر آنها فرود
آورد و همگی را به هلاکت رساند. موسی زنده کردن بزرگان را از خداوند خواست تا بتواند به
قوم خود وارد شود و خدا نیز چنین کرد.
💢دشمنی قارون با موسی علیه السلام
قارون پسر عموی موسی بود و نام اصلی او (یصهر بن ناهث) بود. او از نظر ثروت بر همه برتری
داشت و تورات را بهتر از همه می دانست و به کیمیاگری نیز آشنا بود، او بر جای گنجهای
یوسف آگاهی داشت.
موسی به هنگام حضور در مصر، قارون را حاکم بنی اسرائیل کرد. ولی قارون بر آنها ظلم می
کرد. کلیدهای گنجهای قارون بقدری زیاد بود که با شصت استر آنها را حمل می کرد. سنگینی
کلیدهای آهنی بقدری زیاد بود که مجبور می شد آنها را از چوب بسازد.
هنگامی که قارون از میان مردم عبور می کرد چهار هزار اسب سوار به همراه سه هزار کنیز
سیمین تن او را همراهی می کردند. از طرفی موسی هارون را رئیس کشتارگاه و بیت القربان
کرده بود تا قوم هدایای خود را برای قربانی نزد او بسپارند. قارون از این امتیازی
که هارون داشت به موسی شکایت کرد و خواست خود رئیس آنجا باشد. موسی گفت؛ این
مسئولیت به امر خدا به هارون بخشیده شده است و برای اینکه این گفته را ثابت کند
چوبدستی های مختلفی را از دیگران به هم بست و داخل عبادتگاه گذاشت صبح که شد همه
دیدند که فقط بر عصای هارون برگهای سبز روییده است.
با این وجود قارون موسی را به جادوگری متهم کرد ولی موسی باز با او مدارا کرد و در دادن
زکات به او تخفیفات زیاد داد. اما قارون همین مقدار اندک که در مقابل هر هزار دینار یک دینار
بود. را هم نپرداخت.
روزی موسی بر بالای منبر در مورد قصاص زنا سخن می گفت؛ که قارون از میان جمعیت بلند
شد و گفت؛ ای موسی، همه می گویند که تو با زنی هرزه ارتباط داری. موسی که خود را در
معرض تهمت بزرگی می دید آن زن را به تورات قسم داد و به لطف خدا زن توبه کرد و حقیقت را
فاش کرد.
تا اینکه موسی، قارون و همراهانش را نفرین کرد. روزی که قارون در میان قصر خود نشسته بود
موسی را در مقابلش دید که می آید، چیزی نگذشت که قصر عظیم قارون منهدم شد و قارون تا
زانو در زمین فرو رفت. او موسی را به قرابتی که میانشان بود قسم داد تا نجاتش دهد اما
موسی از تصمیم خود بازنگشت و زمین او را بلعید.
بعد از مرگ قارون شایع گشت که موسی بخاطر ثروت قارون او را کشته است. بعد از این
شایعات تمام ثروتها و کلیدهای قارون در سینه زمین مدفون شد.
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
@raz_quran
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•