eitaa logo
رزن نامــــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
923 ویدیو
29 فایل
خداحافظ رفیق را شهدا ب مامی‌گویند ن ماب شهدا خداحافظ رفیق یعنی خداماراخریدوبرد وخدا شمارادر بلایای دنیاحفظ کند میزبان شماهستیم در #رسانه #فرهنگی #اجتماعی #تحلیلی #سیاسی #رفیق_خوشبخت_ما #حاج_علی_خاوری جهت ارتباط باما 👇 @Modafeharam2 @ @
مشاهده در ایتا
دانلود
16.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک بچه سرما بخوره چقدر نگران میشه؟ 🖤😔امان از دل مادران شهدا سخنرانی زیبای رهبر برای مادران 🍃⃟♥️← @mohebin_shohada_razan
از اون زن‌هایی که با یک دست گهواره رو تکون دادن و با یک دست جهان رو 👤علی قدردان ❤️ ❤️ @mohebin_shohada_razan
🚫 وسط شادی هامون برای و ، یادی کنیم از هزاران ظلمی که تمدن به داشته است ⛔️ تصویر سرهای بریده زنان توسط فرانسوی‌ها که امروز مدعی و هستند. این بدتر از اگر به رهبر انقلاب اهانت نکنند تعجب داره! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن ❤️ ❤️ @mohebin_shohada_razan
⁉️ : 🔴 چون به شهادت احتیاج ندارن این آقایونن که باید شهید بشن، تا به سعادت برسن😊 🔴 خانم ها یه تحمل بکنند تو خونه، اجر یه شهید رو بهشون میدن دیگه نمیخواد کار زیادے بڪنن 😊 🔴 خانمها واقعا امکانات معنویشون بالاست فقط باید بدونند ڪجا باید چیڪار ڪنند مرد بداخلاقشو تحمل ڪنه, بچه " " میشه... 🔴 اون رفتارهایے ڪه براے آقایون گفتیم هم همین تاثیر رو داره... 🔴 همون روز اول ڪه حضرت ام البنین(س) اومدن تو خونه حضرت ، حسنین ڪسالت داشتند، شروع ڪرد به تیمار ڪردن... 🔴 تا سالها به احترام بچه هاے حضرت، خودشون بچه دار نشدند... 🔴 بعد ڪه چهار پسر آورد، همیشه به پسرانش تاڪید میڪرد؛↓ 📌 من ڪنیز بچه هاے امیرالمومنین(ع) هستم و شماها خدمتگزاران بچه های آقا هستید... 🔴 " " ولایتمدار تربیت میڪنه مادرهاے بزرگوار! نقشتون ویژه هست به حق حضرت ام البنین یه همت بزرگے بڪنید،در تربیت بچه ها...😊 🔴 پدر اگر امیرالمؤمنین هم باشه، نمیشه نقش" " رو انڪار ڪرد... دخترها رو دارید تربیت میڪنید، به گونه ای خاص تربیت بڪنید ڪه پس فردا ام البنین باشند. 🍃⃟♥️← ؏َـجِّلْ_لِوَلیِڪَ_ألْفَرَج 🍃⃟♥️← جهت پیوستن به ما رو لینک بزن 👇👇 @mohebin_shohada_razan
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊 ... مجنون حرم بودیم واین جملہ نوشتیم درخواب ببیند ڪہ عدو فاتح اینجاسٺ مامسٺ حریم حرم وعشق شهادٺ هررنج وبلایے ڪہ رسد معرڪہ زیباسٺ دیگر چہ زینبـے؟ چہ عزیـزے؟ چہ خواهـرے؟! وقتـے نمانده اسٺ برایـش بـرادرے تا نیـزه اٺ زدند زمیـטּ خورد خواهـرٺ با تو چہ ڪرده اند در ایـטּ روز آخـرے؟ دعای او بیمه می کند ما را؛ نگاه فاطمه فردا به است... 🍃⃟🖤← 🍃⃟🖤← 🍃⃟🖤← 📌به ما بپیوندید جهت پیوستن به ما رو لینک بزن 👇👇👇👇 @razan_nameh
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... 🍃⃟❤️← 🍃⃟❤️← 🍃⃟❤️← 📌به ما بپیوندید جهت پیوستن به ما رو لینک بزن 👇👇👇👇 @razan_nameh
‍ 🍃می گویند خدا را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد.اصلا واقعی همان محبت عزلت نشین دل مادرهاست. 🍃مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای پسرش داشت.دوست داشت او را در لباس ببیند و هروقت برق چشمانش خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت زمانش رسید خودم می گویم." 🍃مادر در ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل برای رسیدن به . 🍃مقدمات را فراهم کرد و راهی سوریه شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباشد. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت و راه پسرش شد. 🍃 قلب مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و اوهم تکه تکه ترک خورد و شکست.چشم پسر فدا شد و مادر به در خشک شد.دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش.پاهای مسعود قطع شد و زانوان مادر لرزید.. 🍃خدا امانتی اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد.خبر شهادت را که شنید محکم ایستاد. در مراسم با دیدن بدن فرزندش به یاد جوان اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد کربلا ناله زد. 🍃آرزوی دامادی اش بر دل ماند .اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای عاقبت بخیری فرزندش آرام شد....... 🔷تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹ 🔷تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ 🔷محل شهادت: حلب_سوریه 🔷مزار شهید: بهشت زهرا 🍃⃟❤️← 🍃⃟❤️← 📌به ما بپیوندید جهت پیوستن به ما رو لینک بزن 👇👇👇👇 @razan_nameh