🔴وقتی خدا ھم به سخن میاد
🔹️در غزه پس از بمباران یک خانه تنها یک آیه ای از قرآن باقی مانده است
🔹️ جُندَنَا لَهُمُ ٱلغَٰلِبُونَ.
و سپاه ما بر كافران پيروزند
@razechafieh
رازچفیه
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانی شهید مدافع حرم راوی: همسرشهید #قسمت_پانزدهم 💞یه روز تماس گرفت و
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانی
شهید مدافع حرم
راوی: همسرشهید
#قسمت_شانزدهم
💞بچه دومَمو باردار بودم و روزای آخر بارداری، تابستون بود و گرمای هوا اذیتم میکرد، نمیتونست مرخصی بگیره...
بهم گفت:"شما برید شهرستان یه آب و هوایی عوض کنید..."
نمیتونستم ازش دور شم، این حسو همیشه تو عمق نگاه اونم میدیدم. تا اینکه یه روز تماس گرفت و گفت:"خانومی... اگه میشه وسایلمو جمع کن، باس برم مأموریت..."
طبق معمول خبر مأموریت رفتنش حس دلتنگی رو به قلبم تحمیل میکرد.
💞وسایلشو جمع میکردم و اشک میریختم. خصوصا حالا که گفته بود "ماموریتم حدود دو هفته طول میکشه" غرق فکر و خیال بودم که صدای چرخیدن کلید داخل قفل رشته افکارمو پاره کرد اومد و بالا سرم ایستاد، نگاشو دوخت به چشای خیسم و گفت:"وااای خدااا...خانوم منو ببیییین...باز دلش گرفت...داره واسه آقاش ناز میکنه، آخه عزیز من سفر قندهار که نمیخوام برم...!"
با دلخوری یه نگاه به صورتش انداختم...زد زیر خنده و نشست کنارم
حد پروازم نگاه توست بالم را نگیر...
سهمم از شـادی تویی با اخم حالم را نگیـر...
💞اونقد سر به سرم گذاشت تا منم خنده م گرفت...
آخرشم گفت :"تو که میدونی من دل نازکتر از تواَم چرا کاری میکنی منم نتونم تحمل کنم آخه...؟
وقتی رفت بعد چند ساعت همسر شهید شنایی اومد پیشم.
اون چند روز هر دفعه یکی میومد و بهم سر میزد گاهی هم صابخونه مون یا دوستام میومدن و میبردنمون بیرون و نمیذاشتن زیاد تنها باشیم.بعدها فهمیدم آقا مهدی سفارش منو به همه شون کرده بود.
🔥 تل آویو
#طوفان_الأقصى
#پایان_اسرائیل
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
https://eitaa.com/razechafieh
یک لحظه احساس کردم بهتر است خودم پیکر بابا را توی قبر بگذارم. در حالی که صدایم از بغض میلرزید، ولی خودم را کنترل میکردم تا نشکنم. گفتم: «من خودم میرم توی قبر.» صدای گریۀ همکاران بابا بلند شد. همۀ آنها و غسالها میگفتند: «ما هستیم. ما این کار رو میکنیم.
📚 منبع: برگرفته از کتاب ” دا ” سیده زهرا حسینی
🔥 تل آویو
#طوفان_الأقصى
#پایان_اسرائیل
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
https://eitaa.com/razechafieh
از کنار قبور شهدای گمنام که رد شدیم، نگاهشان کردم. این چند روز چقدر گمنام به خاک سپرده بودیم. از رویشان شرمنده بودم. به خودم گفتم: «حداقل ما چند نفر موقع دفن بابا دور و برش هستیم، ولی اینا چی؟ ما حتی اسمشون رو هم نمیدونستیم که روی قبرشون بنویسیم.» وقتی سر مزار رسیدیم، پیکر بابا را زمین گذاشتند. دا که چشمش به قبر افتاد، انگار تمام امیدش ناامید شده باشد، یا به قول خودش خانهخراب شده باشد، کنار مزار افتاد. خاکها را برمیداشت و روی سرش میریخت و میگفت: «حِرَگِتْ گَلبی ابوعلی. (قلبم رو سوزوندی ابوعلی.) با این یتیما چه کنم؟»
📚 منبع: برگرفته از کتاب ” دا ” سیده زهرا حسینی
🔥 تل آویو
#طوفان_الأقصى
#پایان_اسرائیل
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
https://eitaa.com/razechafieh
پیرزن، بقچه به بغل، جلوی در، ایستاده بود. چند تا مرغ و خروس هم توی زنبیل حصیری جا داده و در دستش گرفته بود. بقچهاش را از دستش گرفتم. با گوشۀ شلهاش اشکهایش را پاک کرد و به در خانه قفل انداخت. توی دلم گفتم: «بندۀ خدا، دلت خوشه. در خونه رو قفل میکنی، نمیدونی پای عراقیا به اینجا برسه، با لگد در رو از جا درمیآرن
📚 منبع: برگرفته از کتاب ” دا ” سیده زهرا حسینی
🔥 تل آویو
#طوفان_الأقصى
#پایان_اسرائیل
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
https://eitaa.com/razechafieh
بهم میگفت: «دیشب تو همۀ ما رو سوزوندی. خودت رو روی پیکر انداخته بودی و میگفتی: ‘من سهماهه که علی رو ندیدم. من عطش دارم. من عطش دیدارش رو دارم. ’ از بچههاتون حرف زدی. از خوبیای علی گفتی. دستاش رو نشونمون دادی. من خیلیا رو دیدم که پدر یا برادراشون شهید شدن یا مُردن، مادرایی رو دیدم که عزیزاشون رو از دست دادن، ولی هیچ منظرهای مثل دیشب ندیده بودم. تو دیشب با کارات با حرفات به جون همه آتیش زدی. مرد و زن گریه میکردن. آخر سر، سه نفری، به زور، تو رو از جنازه جدا کردیم.»
📚 منبع: برگرفته از کتاب ” دا ” سیده زهرا حسینی
🔥 تل آویو
#طوفان_الأقصى
#پایان_اسرائیل
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
https://eitaa.com/razechafieh
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما با #اسراییل وارد جنگ خواهیم شد....
🌹 فرازهایی از آخرین سخنرانی #حاج_احمد_متوسلیان :
🔰آن زمان که افراد و کشورها علیه کفر یعنی اسرائیل بجنگدند ما نیز با آنها همراه و همکار خواهیم بود .
ما با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد.
باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بریزیم ؛ همچون عقابان تیزپروازى كه شب و روز برایشان معنا ندارد و باشد آنجایى به هم برسیم كه با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیستها به جهانیان ثابت كنیم كه ما به اتكا به سلاح ایمانمان مىجنگیم ؛ نه به اتكاى هواپیما ، نه با موشكهاى سام ، نه با تانك ، نه با توپ ، نه با آتش جنگافزارهاى مادىمان...
هر كس با ماست ؛ بسمالله !
هر كس با ما نیست ، خداحافظ..!
🔹زمان:صبح روز ۲۸ خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در میدان صبحگاه پادگان زبدانی سوریه
#حاج_احمد_متوسلیان
@razechafieh
السلامــ اے آفتاب پشتــــ ابر💚
اے دلیلِ صبرِ زینب العجل🕊💚
💙ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام، شهدای گمنام،مدافعان حرم، شهدای جنگ تحمیلی،شهدای حادثه ترور
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
#امام_زمان
@razechafieh
این، تصویر یکی از خانوادههایی هست که دیروز زیر بمبارون شهید شدن.
همشون با هم. 😔
🔹فرزندان هادی، علی و شام که به همراه پدرشان محمد المصری و مادرشان سلام در حمله هوایی اسرائیل لعنة الله علیه
میدونین چرا همه با هم شهید شدن؟
پاسخ رو از متن زیر بخونین، که حرفای یکی از بچههای غزه است؛
ما توی غزه نه جای امن داریم نه پناهگاه
هیچی!
این ایام، روزی یک وعده غذا میخوریم.
وقتی میخوان بمبارون کنن؛
همه اعضای خونواده کنار هم توی یه اتاق جمع میشیم. کسی بیرون نمیره
که اگه خونهمون بمبارون شد؛ همه باهم شهید شیم. یا همه با هم بریم، یا همه با هم زنده بمونیم.
یکی قرآن میخونه
یکی بچههارو آروم میکنه
یکی ذکر میگه
خب شبهای بمبارون خیلی ترسناکه؛ همهجا تاریکه، هیچ نوری نیست ولی با این وجود بازم نمیشه خوابید. صدای بمبارون حتی به خستهترین چشمها هم اجازهی خواب نمیده.
این شبها، زنهامون، همیشه عبا میپوشن. مبادا وقتی از زیر آوار درشون میارن، حجاب نداشته باشن.
هیچکس از چند دقیقه بعد خودش خبر نداره. هیچکس نمیدونه چند دقیقه دیگه کدوم عزیزش زیر آواره. شمارو به حق امام رضا برامون دعا کنین💔
@razechafieh
رازچفیه
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانی شهید مدافع حرم راوی: همسرشهید #قسمت_شانزدهم 💞بچه دومَمو باردار بو
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانی
شهید مدافع حرم
راوی: همسرشهید
#قسمت_هفدهم
💞اومد و نشست کنارم با یه ذوق بچه گانه ای گفت:"قرار شده یه، یه هفته ای برم مشهد واسه دوره..."
با تعجب پرسیدم "تنها… ؟!"گفت: "نه خانوم گلم مگه میشه بدون شما برم؟نه خدااایی...جااان من...؟!اصلا بدون شماها بهم خوش میگذره؟اگه خدا بخواد و آقا بطلبه با هم میریم"
💞کلی ذوق کردم هیچ وقت واسه رفتن به مشهد مثل این بار خوشحال نبود...
از وقتی که عقد کرده بودیم تقریبا هر سال توفیق زیارت آقا نصیبمون شده بود، چون آغاز زندگی مشترکمون از مشهد بود و خیلی ساده خاطرات قشنگی اینجا داشتیم. آقا هم هر سال میطلبیدمون ماهم میرفتیم پابوسشون.
آقا #مهدی همیشه میگفت :"هر چی تو زندگی داریم از برکت وجود امام رضاست.
صبحها میرفت به محل مأموریتش ظهرا که برمیگشت اکثراً غذایی که بهشون میدادن و نمیخورد و می آورد خونه میگفتم:"آخه تو خسته و گرسنه از صبح سرکاری غذاتو هم نگه میداری تا اینجا...!ضعف میکنی که عزیزم.
میگفت:"نمیتونم بدون شما چیزی بخورم دلم میخواد سر سفره دور هم باشیم و البته دست پخت خانوم گلمو بخورم. همیشه خونواده دوستی و محبتش رو تو عمل نشون میداد...
🔥 تل آویو
#طوفان_الأقصى
#پایان_اسرائیل
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
https://eitaa.com/razechafieh