eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام عمر شد با گریه مانوس تمام خاطراتش آه و افسوس چرا فرمود امان از شام مردم امان از شام یعنی داغ ناموس ....... دوباره مثل عاشورا نیفتد غریبی زیر دست و پا نیفتد سر من زیر خاکستر بسوزد ولی از نی سر بابا نیفتد ..... سرت هر روز رفته دشت در دشت سرت ، شب در تنور و در دل طشت چهل منزل شده یعنی چهل بار به حلقوم تو نیزه رفت و برگشت @raziolhossein
شرمندگی گرفته درختان بید را چوبی شکست حرمت مویی سفید را لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد بی حرمتی به ساحت شاه شهید را می رفت بانویی که بگیرد به دست خویش چوبی که داشت سمت لبی می دوید را وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب آهی که مادر علی اصغر ، کشید را دندان شکست و قافله از آن شکسته تر یا رب ، مبخش روز قیامت یزید را @raziolhossein
پس از تو، جان برادر! چه رنج‌ها که کشیدم چه شهر‌ها که نگشتم، چه کوچه‌ها که ندیدم به سخت‌جانی خود آن‌ قَدَر نبود گمانم که بی‌تو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را به تن ز پنجه‌ی غم، جامه هر زمان بدریدم چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی هلال‌وار ز بار مصیبت تو، خمیدم زدم به چوبه‌ی محمل سر، آن زمان که سر نی به نوک نیزه‌ی خولی، سر چو ماه تو دیدم ز تازیانه و طعن سنان و طعنه‌ی دشمن دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم ولی به این همه غم، شاد از آنم، ای شه خوبان! که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم ازین حکایت جان‌سوز، «جودیا»! صف محشر به نزد شاه شهیدان، شریک، هم‌چو شهیدم @raziolhossein
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب فغان و آه از آن دم! که خصم‌دون‌ به‌ لب‌شط بُرید سر ز قفای حسین، مقابل زینب فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب میان لشگر اعدا به راه شام نبودی به غیر معجر نیلی، به چهره حائل زینب به گِرد ناقۀ او، کوفیان به عشرت و امّا سر حسین به سِنان، پیش روی محمل زینب نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی چو گشت کنج خرابه، مقام و منزل زینب @raziolhossein
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت سر ببریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب میخورد حسین و دل زینب می سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت @raziolhossein
هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است  می خواهم از رویت ببوسم نیزه دور است ای رنگ برگشته ترین سرگشته ی من نفرین و آه من به دنبال تنور است   اینقدر خود را از روى نیزه نینداز فکر مرا اصلاً مکن ، زینب صبور است ما میل در بازار رفتن را نداریم  اما به میل ما نمی باشد، به زور است بی پوشیه محرم کنار ما نباشد  این کوچه و بازارها صعب العبور است نان تصدق پیش ما آورده بودند  این چیزها از خاندان ما به دور است حال ربابَت هیچ تعریفی ندارد  مادر بدون بچه اش زنده به گور است از کربلا تا شام صد بار اصغر افتاد خیلی برای حنجرش نیزه قطور است @raziolhossein
از پیش تو با رخ کبودم رفتم با داغ نشسته بر وجودم رفتم چشم تو برادر عزیزم روشن با شمر سفر نرفته بودم، رفتم… @raziolhossein
وارد شام بلا شد دخت ختم الانبیا یا اباصالح بیا روبروی محمل زینب سر خون خدا یا اباصالح بیا @raziolhossein
ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام! دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر زین درد بی‌شمار، برت بشمرم کدام؟ در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اولاد خود ز کینه‌ی اعدا، دو دسته بین جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام رأس حسین و دُرد شراب، این ‌چه حالت است؟ نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما نه پای استقامت و نه دست انتقام طعن سنان و جور یزید و جفای شمر ما را انیس و مونس و یار است، «و‌السّلام» آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد سوی مدینه، آل علی را روانه کرد @raziolhossein
گرچه بیمارم ولی ای شام تحقیرت کنم وای بر آل یزید با خودم زنجیر آوردم که زنجیرت کنم وای بر آل یزید @raziolhossein
دم دروازه ی ساعات، غم در جان او حل شد معطل شد ، معطل شد ، معطل شد معطل شد @raziolhossein
نباشد غیر داغ تو، به دل شایسته ماتم را به شادی دو عالم‌ هم نباید داد این غم را تویی آن اسم اعظم که حوائج مستجاب از اوست خدا از برکت نام تو بخشیدست آدم را تمام اغنیا هم ریزه خوار سفره ات هستند که دیدم در صف نذری بگیران تو، حاتم را بخار رحمت از چایی بزمت جلوه گر باشد به رشک آورده چایِ روضه تو، چاهِ زمزم را "حسین و یا حسین و یاحسین و یاحسین" ای دل برای عاشقان عشق است از عالم همین دم را چنان که باید و شاید نکردم گریه بر داغت به غفلت دادم از کف دامن ماه محرم را میان روضه ی گودال از چه جان ندادم من؟! به سر باید کنم از این مصیبت خاک عالم را به تیر و نیزه و شمشیر و سنگ آن قوم شیطانی چرا کشتند اینگونه ولی الله اعظم را؟! @raziolhossein
محرم ها مشاطه کارگاه خویش بگشاید به اشک روضه روی روسیاهان را بیاراید به یک قطره که از دیده میان روضه میریزد اگر که هفت دریای گنه باشد ببخشاید در اینجا هیچکس آلوده را از خود نمی راند در اینجا خار از آغوش گل بیرون نمی آید هر آنکس طالب سیر و سلوک است و مقاماتش   در اینجا راه صدساله به یک شب گریه پیماید مرا محرم حسابم کرده زهرا ، دعوتم کرده‌ چه فخری برتر از فخری که ناچیزی حساب آید چه کوتاه است شب های محرم کاشکی می شد «خدا از عمر ما بر عمر این شب ها بیفزاید» @raziolhossein
سرم هرگز نشد پیش کسی‌ خم همیشه سربلندم زیر پرچم ابالفضلی! پریشان حسینم سلام آقا! خداحافظ محرم گدای سفره ات پیغمبرانند نداری دور این سفره گدا کم شفای عاجل از تربت گرفتم نشد بیمار تو محتاج مرهم رفاقت با یکی آنهم تو ارباب! در عالم تو فقط خوردی به دردم بجز زهرا که دستم را گرفته نمیخواهد کسی من را در عالم جوانی میکنم با عشق اکبر فدای اصغرت اولاد آدم برای اشک ما زحمت کشیده علی یک عمر، دور چاه زمزم اهالی نجف مهمان نوازند بساط اربعین را کن فراهم خدا حفظت کند بر روی نیزه ز شر سنگ تیز و نامنظم سر ناموس خود معجر ندیدی سرت با خون تازه شد معمم دم دروازه ساعات، زینب معطل بود و شد محتاج محرم @raziolhossein
                                                      چُون کَارِوانِ دَشتِ بَلا، رُو به شام کَرد صُبحِ اُمیدِ اَهلِ حَرَم، رُو به شام کَرد قُومِ یَهُود از پِیّ تأییدِ کِیش خویش سَجّاد را به بَستنِ دَست، اِهتِمام کَرد چَرخِ دَنی نِگر که به کَامِ سَگانِ دُون لَب‌ تِشنِه آهُوانِ حَرَم را به دام کَرد خاصّانِ سایِه‌ پَروَرِ سَبطِ رَسُول را خُورشِید‌وار، جِلوِه‌گرِ بَزمِ عام کَرد آلِ زیاد را به سَرا پَردِه داد جای سبطِ رَسُول را شَرَر اَندَر خیام کَرد گُستَردِ بَر یَزیدِ لَعین، بَستَرِ حَرِیر بالِینِ سِیّدِ حَرَم از خِشتِ خام کَرد بیدار کَرد، فِتنِه‌ء خوابِیدِه دَر جَهان تا خواب را به دِیده‌ء زِینَب، حَرام کَرد نیر شَرَر به خَرمَنِ اَهلِ جَفا فِکَند از آتَشی کِه تَعبیِه اَندَر کَلام کَرد @raziolhossein
گر زندگی‌ام خلاصه یک دم باشد. بگذار دمم گرم همین غم باشد این گریه اگر مرهم هر زخم شماست عشق است دلم اسیر ماتم باشد در مجلس تو سیاه لشکر هستیم اینجا جای رسول اکرم باشد با روضه ی تو بهشت از یادش رفت این خاک زمین بهشت آدم باشد ما در همه ی سال عزادار توایم سی روز برای ماتمت کم باشد از شهر نگیر این سیاهی ها را زیبایی شهرها به پرچم باشد کی گریه برای تو کند بعد از ما؟! سخت است نباشیم و محرم باشد خوب و بد مارا به خدا بخشیدی این پیشکشی ز یار درهم باشد باز این چه مصیبت فراق است امشب شورش به دل تمام عالم باشد از حُرّ و حبیب تا کسی همچون من صد شکر که کشتی ات معظم باشد ای کاش که این گریه ی ناقابل ما مرضی رضای مادرت هم باشد تکلیف من اربعینِ تو چیست بگو وضعیت من عجیب مبهم باشد زینب دم دروازه ی شام است امشب اسباب شکنجه اش فراهم باشد @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اُف به دنیا ؛ رقیه سیلی خورد بین صحرا رقیه سیلی خورد دختری را برای سکه زدند اُف به دنیا رقیه سیلی خورد نیمه شب جای عمه خالی بود تک و تنها رقیه سیلی خورد هر چهل منزل از عمو پرسید هر چهل جا رقیه سیلی خورد کمتر از گل به او نمی گفتند بعد سقا رقیه سیلی خورد پهن شد شمر سفره اش هر شب هر شب اما رقیه سیلی خورد از شبث تازیانه ها اما از سنان ها رقیه سیلی خورد با همان لکنت زبان هربار گفت: بابا ؛ رقیه سیلی خورد به زمین خورد و گوشواره شکست مثل زهرا رقیه سیلی خورد هر اسیری که در اسارت گفت زیر لب یارقیه ؛ سیلی خورد @raziolhossein
چه تکریمی نموده شهر شام از باب حاجاتش سه روزی مانده این حوریه پشت باب ساعاتش سر بازار نُه ساعت سر پا ایستاده او کسی که نُه فلک بنشسته بر خوان کراماتش همای منزلت بود و خرابه منزل او شد همان که شد بهشت آبادی کنج خراباتش همان که مریم از نور رخش انجیل می‌خواند که بوده پرده‌دار محملش در راه شاماتش به جای گل نثار مقدمش خار مغیلان شد چه استقبال گرمی کرد از او خاکستر و آتش برای صورت حوریه برگ گل ضرر دارد چرا پس ضربه سیلی نمی‌کرده مراعاتش؟! کشیده آه را در بند خود زنجیری از آهن اسیر سلسله هستند در این شهر ساداتش نشسته سر به دامانی که عطر فاطمه دارد سر زخمی "مصباح الهدی" در بین مشکاتش تمام دردها را برد از یادش سر بابا چگونه یک طبق زخم است مرهم بر جراحاتش؟! هزار و نهصد و پنجاه تا زخم است بر جسمش هزار و نهصد و پنجاه دفعه شد مواساتش به فکر انتقام از چوب بود و بر لبش می زد ببین پر کرده عالم را نوای یالثاراتش @raziolhossein
من ازبس غصه دارم که ، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد خاک داغ صحرا با ، سرانگشتِ پر از زخمم نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست اگر دستم بیاد باال میشه اونو حجابش کرد همه سوختن به پای من، منم واسه ِ تن سوختهت تن افتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد دیگه از هرچی اسبه من دلم خونه آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گالبش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و الالیی خوند و خوابش کرد @raziolhossein
بگو امشب به من از عصر عاشورا کجا بودی؟ مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟ بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم الا ای در نگاهم عروه الوثقی کجا بودی؟ اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمی‌دیدت مرا بردند بازار یهودی‌ها کجا بودی؟ کلیسا رفته‌ای از شانه‌ی گیسوت معلوم است چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟کجا بودی؟ من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد تو ای با بوی نان همراه تا حالا کجا بودی؟ شنیدم بر درختی تاب می‌خوردی ملالی نیست مرا آن شب که زجرم داد در صحرا کجا بودی؟ تویی که مادرت افطار خود را خرج سائل کرد تصدق نان که می‌دادند دست ما کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که می‌لرزیدم از سرما کجا بودی؟ پدر باید بگیرد دختر خود را در آغوشش تو ای اندازه‌ی آغوش من بابا کجا بودی؟ @raziolhossein
داغ دارم جگر ندارم که غیر گریه هنر ندارم که باغ های مدینه مال من است از بیابان خبر ندارم که پشت اسبش دویده ام خیلی من که پای سفر ندارم که اتش خیمه گیسویم را برد جز همین مختصر ندارم که این گل سرخ چیست روی سرم من که سنجاق سر ندارم که گوشواره النگو و خلخال رفت، دیگر گهر ندارم که دختران دمشق میگویند من یتیمم، پدر ندارم که من تورا از یزید میگیرم یک پدر بیشتر ندارم که @raziolhossein
من ازبس غصه دارم که ، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد خاک داغ صحرا با ، سرانگشتِ پر از زخمم نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست اگر دستم بیاد باال میشه اونو حجابش کرد همه سوختن به پای من، منم واسه ِ تن سوختهت تن افتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد دیگه از هرچی اسبه من دلم خونه آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گالبش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و الالیی خوند و خوابش کرد @raziolhossein
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود... @raziolhossein
دلها گرفته کنج خرابه روضه بابا گرفته با گریه برخاست در خواب خود دستان بابا را گرفته بابا کجایی قلب سه ساله دخترت اینجا گرفته بعد از تو دشمن با تازیانه ها سراغ از ما گرفته بابا ببخشید دارم صدایت میزنم ؛اما گرفته از در در آمد بابا برای دیدن او با سر آمد این راس خونین بعد از چهل منزل به سوی دختر آمد بابا رسید و این انتظار لعنتی آخر سر آمد عمه به خود گفت از آنچه ترسیدیم بر سر آخر آمد سر درد دارد از آن شبی که دست، سوی معجر آمد غوغا شد آخر کنج خرابه روضه ای بر پا شد آخر دستش به دیوار بعد از چهل منزل رقیه پا شد آخر چشمش نمی‌دید با دستها بابای او پیدا شد آخر از بوی بابا بغض گلوی نازدانه وا شد آخر الحمدلله طفلت شبیه مادرت زهرا شد آخر @raziolhossein
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود... @raziolhossein
همه ی خرابه غرق غم شده یه شیرین زبون دیگه کم شده یه امامزاده توی خرابه موند حالا دیگه خرابه حرم شده @raziolhossein
شام ویران می‌کنم از تو نشان می‌آورم من زِ نسل حیدرم اَشهدُ اَنَّ علی را در اذان می‌آورم من زِ نسل حیدرم @raziolhossein
شدم بی خانمان دنبال تو چون باد اواره رود از گریه های من جگر از چشم هر خاره چنان بی کس شدم بابا پس از تو بین این صحرا که میگیرم سراغ دوست را از خصم همواره اگر بابا نباشی تا بخوابم بین آغوشت چه فرقی می کند بر من چه تابوت و چه گهواره اگرچه زخمهای من چو غنچه بسته شد اما اگر آهی کشم هر گل گریبان می کند پاره جوان از حادثه گاهی اگر که پیر میگردد ندیدم کودکی گردد ز داغی پیر یکباره اگر که آمدی  ومرده بودم بر  رخم بنگر خبرها دارد از سر درونم رنگ رخساره پر از زخمی چنان بابا که شد دردم فراموشم بیا که دردهایت را به یک بوسه کنم چاره @raziolhossein