#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
تو می خندی و می گریَم من از فرطِ پریشانی
خدا لعنت کند او را که شد این گریه را بانی
خدا لعنت کند او را که با دستِ جفا کارش
تمامِ هستی ام را پیشِ چشمم کرد قربانی
خدا او را نیامُرزد ؛ همان که لعنتش کردم ...
مرا با دستِ بسته بُرد زهرا .. کوچه گردانی !
همان بی غیرتِ جانی حرامی زادهیِ ثانی
همان که نامِ نحسش را عزیزم خوب می دانی
همان ملعونِ نامردی که در را با لگد وا کرد
همان که بر رُخت سیلی زد و پشتِ مرا تا کرد
همان که بود قلبِ سنگی اش از معرفت عاری
همانکه خوب میدانست طفلی در شکم داری
نمک کوری که صدها بار دستش آبونان دادی
همان که زد تو را آنقدر تا در بستر افتادی
به جرمِ عشقِ حیدر در مدینه رنج ها بُردی
الهی من بمیرم .. از حرامی ها کتک خوردی
به هر افتادنت یک تکه از دیوار می افتاد
چنان می زد تو را که قلبِ من از کار می افتاد
من ایکاش از غریبی مُرده بودم تا نمی دیدم
خدا می داند از آن شب دگر راحت نخوابیدم
هنوز آوارهای آن مُصیبت رویِ دوشم هست
صدای ضربه یِ شلاق هایش توی گوشم هست
کجا پنهان کنم در سینه ام آهی که دارم را
پریشان تر از آنم که تصوّر می کنی زهرا
خجالت می کِشم وقتی تو را می بینم ای بانو
که مظلومانه می چرخی از این پهلو به آن پهلو
به قدری درد داری که پریده رنگِ رخسارت
از اینکه لب فرو بستی سرافکنده ست دلدارت
نگاهم می کنی گاهی ؛ دوباره چشم می بندی
نمی دانم کجایی که چنین در خواب می خندی
ولی از چهره ات پیداست که عزمِ سفر داری
عزیزم التماست می کنم .. تنهام نگذاری !
تمنّا می کنم زهرا که در رفتن تامّل کن
برایِ قلبِ حیدر هم شده قدری تحمّل کن
غروبی را تداعی می کنم که نیستی پیشم
وَ من در اوجِ تنهایی اسیرِ غربتِ خویشم
نه رویِ دیده ام اشکی ، نه بر لب هایِ من آهی
سَرم را می نهم از بی کسی بر شانه یِ چاهی
#مهران_ساغری
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
بشکند دستی که شد بر صورت حورا بلند
بشکند پایی که شد بر پهلوی زهرا بلند
در مدینه برخلاف آنچه می گویند بود
قامت مسمارها و قامت درها بلند
خانهای را کز حسد طاغوت و جبت آتش زدند
دود آن از خیمهها شد عصر عاشورا بلند
امتحان قهرمان بدر و خیبر را ببین
رفت زهرا پشت در حیدر نشد از جا بلند
چند باری بر زمین میخورد بین بسترش
فاطمه میخواست هر باری شود از جا بلند
پیرهن از جنس عمر ای کاش خیاط فلک
لااقل میدوخت بر آن قامت رعنا؛بلند
بانویی که از عوالم دستگیری میکند
در قنوتش با مشقت کرد دستش را بلند
آستین ها در دهان ها بود ؛ طاقت طاق شد
زد به سر شیر خدا ؛شد ناله ی اسما بلند
شب به شب دلتنگ تر،بیتاب تر، مظلوم تر
کودکان را از مزارش میکند مولا بلند
غصهی عمر کم مادر برای بچهها
قصهای کوتاه بود و این شب یلدا بلند
پرچم عباس موجی از پر آن چادر است
نام زهرا برقرار و پرچم سقا بلند
قدر عمری سوخته قلب حسین از این دو داغ
داغ آن قامت کمان و داغ آن بالابلند
دست و پایش را بریدید! آه! زهرا آمده
از زمین سقا چگونه پس شود حالا بلند
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
به اذن الله امشب التجا بردم به درگاهی
که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی
بهشت آیینهای از خانهی صدیقهی کبراست
نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی
صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی
اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی
ندارد احتشام فضهاش را شاه بانویی
ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی
نمیخواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان
از این رو با ملائک هم تکلم میکند گاهی
گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما
برایم نکتهای گفت از حدیثی پیر آگاهی
بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو"
که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی
که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا
عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی
به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله
تو هم در صحنهی محشر سوار ناقة اللهی
جهان از چادر خاکی تو چیزی نمیفهمد
چه درکی دارد از کوهی نگاه بستهی کاهی
مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا
همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی
تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار
یقین دارم که روزی میرسد از راه، خونخواهی
#میلاد_حسنی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#حضرت_علی_اصغر
#فاطمیه
این چشمهای خیس بدهکار را ببخش
من را ببخش این همه اصرار را ببخش
من میخ را خودم زده بودم به چوبِ در
ای میخ کوب...، فاطمه...، نجار را ببخش
دیدم زِ شعله بال کبوتر جدا نشد
آتش گرفت چادر مادر، جدا نشد
هیزم شد و شکسته شد و سوخت در، ولی
ای وای من که فاطمه از در جدا نشد
گفتم میان کوچه به دنبال من نیا
تو بارِ شیشه داری و جان حسن نیا
من را که میبرند فدای سرت بمان
زهرا میان این همه دستِ بزن نیا
بازوی تو شکست، به بازو مرا کشید
از آن طرف تو را و ا ز این سو مرا کشید
اول شکست پهلوی تو بعد آمد و...
تا مسجدِ مدینه به پهلو مرا کشید
در کوچه بعد داد حسن داد میزدم
تا که حسین گفت نزن داد میزدم
میخواستند اشک مرا در بیاورند
میزد قلاف و جای تو من داد میزدم
بانو به اَبکِنی به تباکی مرا ببخش
ای روح نور، مادر پاکی مرا ببخش
دیدی که پیش شهر زمین خورد مردِ تو
زهرا به این محاسن خاکی مرا ببخش
من از تو شرمگین و حسینت زِ قحط آب
من را حسین کرد کباب و تو را کباب
من مرا مغیره کُشت و پس از این به کربلا
او را نگاه حرمله و گریهی رُباب
داد از گلوی کوچک و ایل و تبار ما
تیر سهشعبه و نوهی شیرخوارِ ما
ما میرسیم کرببلا پشت خیمهها
وای از رُباب و کودکِ نیزهسوار ما
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه #خطبه_فدکیه #فدک
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستجویت
یادش بهخیر آن روزها ریحان به ریحان
میچید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت
سیارهها را در نخی میچیدی آرام
میساختی تسبیحی از خاک عمویت
برداشتند از سفرهات نان، مردم شهر
جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت
درهای رحمت باز میشد با دعایت
دردا که میبستند درها را به رویت
تاریخ میداند فدک تنها بهانهست
وقتی بهشت آذین شده در آرزویت
وقتی منزّه گشته خاک از سجدههایت
وقتی مطهّر میشود آب از وضویت
چادر حمایل میکنی از حق بگویی
حتی اگر یک شهر باشد روبرویت
برخاستی با آن صفتهای جلالی
اینبار آتش میچکید از خلق و خویت
حتی زمان میایستد از این تجسّم
تو سوی مسجد میروی، مسجد به سویت
از های و هو افتاد دنیا با سکوتت
دنیا به آرامش رسید از های و هویت
از بانگ بسم الله الرحمن الرحیمت
از شکوههایِ الذین آمنویت
تو خطبه میخواندی و میلرزید مسجد
ذرات عالم یکصدا لبیکگویت
خطبه به اوج خود رسید آنجا که میریخت
مدح علی، حیدر به حیدر از گلویت
گفتم علی... او قطره قطره آب میشد
آن شب که روشن شد سپیدیهای مویت
آن شب که زخم تو دهان وا کرد، آرام
زخم تو آری زخم... آن رازِ مگویت
هنگام دفن تو علی با خویش میگفت
رفتی... ولی پایان نمییابد شروعت...
#سیدحمیدرضا_برقعی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
در چشم خلق حضرت عالیجناب شد
هرکس برای نوکری اش انتخاب شد
وقت شنیدن از غم زهرای مرضیه
عمری ثواب کرد دلی که کباب شد
هر کس که شأن بیت علی را نگه نداشت
نزد خدای فاطمه خانه خراب شد
تا باد برد شعله سوی بیت بوتراب
آتش هم از خجالت بسیار آب شد
دنیا تمام روشنی اش را ز دست داد
سیلی زدن به صورت خورشید باب شد
#شهریار_سنجری
@raziolhossein
#حضرت_فضه #خادمةالزهرا
#فضه_خاتون
برای صحبت آیینه انتخاب شدی
کنیز خانۀ خورشید و ماهتاب شدی
سعادتی دگر از این نمیشود بهتر
قبول طبع بتول و ابوتراب شدی
فرشتگان خدا غبطه میخورند به تو
که سربلندتر از بخت آفتاب شدی
وضوی نور گرفتی ز چشمۀ تطهیر
که چون دعای شب قدر مستجاب شدی
چقدر جملۀ «بارک لَنا» برازندهست
که از زبان رسول خدا خطاب شدی..
نشست بر دل تو از ولایت اکسیری
اگرچه نام تو فضّه، طلای ناب شدی..
به صفحه صفحۀ تاریخِ غربت حیدر
گواه حادثۀ هیزم و طناب شدی
صدای «فضّه خُذینی!» شنیدی و یک عمر
مرور کردی آن لحظه را و آب شدی
هماره نام تو در متن روضۀ زهراست
که یار فاطمه در روز التهاب شدی..
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم
رگ حیات منی و مقابل چشمم
تورا چهل نفری در حیاط خانه زدند
قرار شد به همه نوبت زدن برسد
به صف شدند و تو را دانه دانه دانه زدند
برای صورت تو باد هم ضرر دارد
چگونه بر گل روی تو تازیانه زدند
همه زدند ولیکن مغیره و قنفذ
به بازوان تو شلاق وحشیانه زدند
و خون مانده روی درب خانه یعنی که
پیام تسلیتی را به درب خانه زدند
دلم گرفت، شنیدم پس از عیادت تو
زمان مرگ تو را پیش هم گمانه زدند
در این سه ماهه به جای تو موی زینب را
حسن به گریه حسینت به آه شانه زدند.....
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
این اشک ، چراغِ در شب تاریک است
این اشک ، جوابِ آتش تشکیک است
این اشک ، بهانه ایست تا مردم شهر
باور بکنند مرگ من نزدیک است *
* .. ما اَقَلَّ مَکْثی بَیْنَهُمْ...
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
قسم به سينهی مجروح مادرت زهرا
تو بر ظهـور، دعـای فـرج بخـوان مولا
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که هنوز
شــرار دود ز بيــت علــی رود بــالا
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که علی
بـُـوَد هنــوز عـزادار مـادرت زهرا
تو بر ظهور، دعای فرج بخـوان که هنوز
علیست مثل تو مظلوم و بی کس و تنها
تو بر ظهور، دعـای فرج بخـوان که کند
هميشه مــادر پهلـو شکسته بـر تو دعا
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که حسن
بـه زيـر ضـرب لگـد ديـد مـادر خـود را
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که حسين
فتــاد پشـت در خانــه، مـادرش از پـا
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که هنوز
صدای نالهی محسن رسد به عرش خدا
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که به نی
بوَد هنـوز سـر پـاک سيدالشهدا
تو بر ظهور، دعای فرج بخوان که بُوَد
شـرارهی دل «ميثم» هميشه وقف شما
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم
ابلیسِ ملعون خویش را بیکار نگذاشت
بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت
گفتند زهرا پشت این در ایستاده
گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت
در شعله ور شد! غنچه اش را در خطر دید
میخواست برگردد ولی دیوار نگذاشت
سعی فراوان کرد حتی بین آتش
در را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت
دیگر نشد پای علی برخیزد از جا
میخواست برخیزد، تن تبدار نگذاشت
شاید از آن پس مرتضی هر خانه ای ساخت
دیگر به روی درب آن مسمار نگذاشت
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_مدح #فاطمیه
برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را
خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش
بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشانها را
ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادانها
بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را
چه میفهمد کسی این در برای شخص پیغمبر
تداعی میکند دروازۀ عرش معلا را
اگر توحیدشان را با حضور قلب میخواندند
نمیانداختند امروز پشت گوش «اسری» را
اگر یکبار میخواندند کوثر را چه میدیدند؟
مقام حضرت زهرا سلاماللهعلیها را..
چه میبینم خدا! وا شد به جایی پای بعضیها
که بیرخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را..
دری را با لگد وا میکنند اکنون که میکائیل
از آن در میبرد هر روز و هر شب رزق دنیا را
دری را با لگد وا میکنند اکنون که عزرائیل
بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را
اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه
که در یک تُنگ جا دادهست پیغمبر دو دریا را
اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ
حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را
ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست
خدا این بار میخواهد بسنجد صبر مولا را
نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمییابید!
علی تنها درون سینه جا میداد غمها را
#محمدحسین_ملکیان
@raziolhossein