#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب
بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب
گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند
از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب
بر نوک سنان بود سر شاه، شب تار
شمعی که بُدی روشن از او، محفل زینب
گویند دهد میوۀ شیرین، شجر صبر
پس از چه بُوَد خونِ جگر، حاصل زینب؟
ویرانه بُوَد منزل گنج و عجبی نیست
شد گوشۀ ویرانه اگر منزل زینب
در باغ ندانم ز چه شد، لاله پُر از داغ
گویا که خبر یافت ز داغ دل زینب
از چشم«طرب»ناقه بهگِل مانْد، چو بشنید
بر ناقه ببستند ز کین، محمل زینب
#طرب_اصفهانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
#شام_غریبان #دوبیتی
خزان پژمرد باغ آرزو را
«گلی گم کردهام میجویم او را»
چه میشد بار دیگر هم ببوسم
به جای مادرم زیر گلو را
#عباس_شاه_زیدی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#تنور_خولی
#دوبیتی
خروش ناله در عرش است برپا
قیامت میشود از اشک زهرا
سری را خولی آورده به کوفه
تنی مانده رها بر خاک صحرا
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دفن_شهدا
رو به هر سوی نمودند، تن بیسر بود
همه گلهای شقایق شدۀ پرپر بود
آن سوار آمد و از قبر نیامد بیرون
که دو لب، بر رگ ببریدۀ یک حنجر بود
به روی سینه، نشان را همه کس نصب کند
زان جهت سینۀ او جای علی اصغر بود
گرگ ها پیرهن یوسف زهرا بردند
بدنش ماند و همه زخم ز پا تا سر بود
به روی خاک بدن بود و سرش بر سر نی
حمد و اخلاص، چرا دور ز یکدیگر بود
خوب شد چشم رقیه به تن او نفتاد
که فقط گفت و گوی دختر او با سر بود
جمع کردند بدن را و پراکنده نشد
بوریا بود که شیرازه آن دفتر بود
#علی_انسانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
#دفن_شهدا
دل بدینگونه که اندر غمو رنجو محن است
کفن آور که دم رفتن جان از بدن است
آب کوثر به گمانم که فرو ننشاند
این شراری که در آتشکده جان من است
با که گویم؟ که لب تشنه حسین را کشتند
بدنی کو؟ که بگویم ز چه بیپیرهن است
استخوانی اگر از سینه او باقی بود
آنهم از ضربسماسب، شکن در شکن است
کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون
تا نگویند شه کربوبلا بیکفن است
تیره از دود دلم نُه فلک آید هر دم
یاد آرم که به مطبخ، سر شاه زمن است
مگر از یاد رود داغ غمش «جودی» را
ورنه گلزار جنانش همه بیت الحزن است
#جودی_خراسانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دفن_شهدا
#قتلگاه
ماندم که چرا سینۀ غم چاک نشد
یا کور دو چشم قوم ناپاک نشد
فرزند ابوتراب بر روی زمین
بیغسل و کفن ماند و سهشب، خاک نشد
#اصغر_چرمی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
#روز_یازدهم
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟
پیدا نمیکنم به تنت جای بوسهای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من
بگذار تا زنم به گلوی بریدهات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من
ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من
زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون
زخم دلت هزار برابر، حسین من
ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را
او را نگیر اینهمه در بر حسین من
برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو
قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من
من آن مسافرم که ز خون گلوی تو
کردم خضاب، جان برادر، حسین من
گر بیتو میروم سفر شام، غم مخور
همراه ماست شمر ستمگر حسین من
«میثم» ز سوز سینه ی ما شعله میکشد
دستش بگیر در صف محشر حسین من
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
بِبَریدم که پیام از تنِ بی سر دارم
حرفها با سپهِ کوفه ز حنجر دارم
شِکوه بر فاطمه دارم ز جسارتهاتان
من شکایت ز شما نزد پیمبر دارم
تشنه کشتید و بریدید سرِ مهمان را
حال این رختِ اسیریست که در بر دارم
مَحرمان را همه کشتید و زبان دار شُدید
غارت آزاد شد و دست به معجر دارم
بزنیدم ببَریدم به همه میگویم
من در این دشتِ بلا چند برادر دارم
بار بستید و برفتید ولی من چه کنم
من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم
یا اجازه بدهید اینهمه را دفن کنم
یا گذارید که انگشتِ جدا بر دارم
یکطرف بی سر و بی دست، علمدارِ رشید
یکطرف دستِ علمدارِ دلاور دارم
دارم اینجا به حرم یک تنِ ارباً اربا
و سرِ نیزه سرِ زخمیِ اکبر دارم
رأسها را که بریدید و سرِ نیزه زدید
دستها را چه کنم،اینهمه لشگر دارم
یکطرف غنچۀ نشکفته که پرپر کردید
یکطرف مانده دوتا گمشده دختر دارم
یکطرف کعب نی و حرف بَد و سوی دگر
تازیانه به سر و صورتِ خواهر دارم
خواهرانی همه معصوم و عفیف و مضطر
داغدیده به برم، اینهمه مادر دارم
یا اخی بوسه به رگهای بریده بزنم
زانکه مأموریتِ تازه ز حیدر دارم
بوسۀ حنجرۀ تو نَفَسِ تازه دهد
تا ببیند که من هم کس و یاور دارم
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه #روز_یازدهم
#دوبیتی
فلك از سيل اشكم ديده بسته
تمام هستي ام در خون نشسته
چگونه لاله ي خود را بجويم
ميان اين همه نيزه شكسته؟
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه
بی بهار تو اگر زنده بمانم چکنم
بی تو بی تاب تر از برگ خزانم چکنم
قاتلت نیزه نشد،داغ علی کشت تو را
حال داغ تو شده قاتل جانم چکنم
بس که ای یار دویدم رمق از پایم رفت
به خدا نیست دگر تاب و توانم چکنم
لرزه افتاد تنم تاتنت افتاد به خاک
ناخودآگاه شده ورد زبانم چکنم
جابجا تا بدنت شد قد زینب تا شد
من ز داغ تو ببین همچو کمانم چکنم
رحمت واسعه ای درهمه جا پخش شدی
اثر نعل همین است،ندانم چکنم
کاش پیدا نشود قبر علی اصغر تو
نیزه ها پشت حرم،دل نگرانم چکنم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
ناله یِ واعطشا بر جگرش می افتاد
آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
بی سبب نیست که از جمله یِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش می افتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش می افتاد
روضه ی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش می افتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعه هایِ پدرش دور و برش می افتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
#رضا_قربانی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
بسته راه چاره دید و گریه کرد
طفل بی گهواره دید و گریه کرد
دختــر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد
او چهل سال است کارش گریه است
این چهل سال افتخارش گریه است
دست بسته از زنان شرمنده شد
از تمام کاروان شرمنده شد
بیشتر از دختران شرمنده شد
مجلس می آنچنان شرمنده شد
در میان راه تنها مرد بود
بین یک جمعیتی نامرد بود
از غم ویرانه رفتن اشک ریخت
پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت
لحظه معجل گرفتن اشک ریخت
مردها دنبال یک زن...اشک ریخت
هم زيارتنامه اش آتش گرفت
هم سرو عمامه اش آتش كرفت
باورش میشد که غم پیرش کند؟
خواهرش را زجر زنجیرش کند
زاده ء مرجانه تکفیرش کند
حرمله اینقدر تحقیرش کند
نانجیب پست با یک مشک آب
پرسه میزد پیش چشمان رباب
کوچه های شام خیلی سخت بود
سنگهای بام خیلی سخت بود
طعنه و دشنام خیلی سخت بود
جام و بزم عام خیلی سخت بود
حرفهای تند و تیزی میشنید
واژه ای مثل کنیزی میشنید ..
خنده های شمر یادش مانده است
ماجرای شمر یادش مانده است
چکمه های شمر یادش مانده استخ
جای پای شمر یادش مانده است
کندی خنجر عذابش میدهد
ضربه آخر عذابش میدهد
آمدو بال و پرش را جمع کرد
دست بی انگشترش را جمع کرد
با حصیری پیکرش را جمع را کرد
روی دستش حنجرش را جمع کرد
صورت خود را به روی خاک زد
یاد عریانی گریبان چاک زد
#محمد_جواد_پرچمی
@raziolhossein