eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
599 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به پیکرش نه فقط تیر،بال و پر شده بود حسین از غم او دست بر کمر شده بود همین‌‌که گفت اخا خیمه را عزا برداشت نگاه ها نه فقط مات بلکه تر شده بود لب ترک ترکش متن روضه‌ی باز است که مشک‌پاره از این داغ نوحه‌گرشده بود رشید بودن او کار دست زینب داد نگاه نافذش از چشم ها نظر شده بود هر آن‌که بود کشید و بُرید و زخمی کرد قد بلند اباالفضل... مختصر شده بود دوباره فاصله ی لشکر و حرم کم شد شکاف بین دو ابروش بیشتر شده بود گرفت بین دو زانو که تیر را بکشد اگرچه زخم سه شعبه عمیق‌تر شده بود کمی ز ساقه‌ی تیر سه شعبه بیرون بود کشیدنش چقدر سخت و دردسر شده بود زمین که خورد صدا کرد استخوان سرش پس از عمود و کمان نوبت تبر شده بود چه طعنه‌ها به‌من این‌ مردمان پست زدند کنار دست بریده ، چه‌قدر دست زدند @raziolhossein
آقا اسیر عشق تو بی بال و پر نیست در راه عشق و عاشقی اصلا ضرر نیست اینجا دم دروازه ی قوم یهود است یعنی مسلمانی در این کوی و گذر نیست مشغول رقص و هلهله، کف می زنند و اینجا کسی گریان و با چشمان تر نیست پیرزنی با سنگ بر پیشانی ات زد نفرین به او، نفرین زینب بی اثر نیست با ضربه اش از روی نیزه سر زمین خورد در زیر سم اسب ها که جای سر نیست من یک تنه بین سنان و شمر و اَخنَس "عباس‌، از این ماجراها بی خبر نیست" از روی نی دیدی مرا در بین بازار؟! در بین بازار کنیزان کم خطر نیست شد آستینِ پاره ام پوشیه ی من اما خیالت تخت! اینجا رهگذر نیست از پشت بام خانه ها خاکستر داغ... "اَجر ذَوِی القُربی" ی ما در این سفر نیست بزم شراب و مجلس اغیار رفتم جایی شبیه بزم می اینقدر شر نیست با خیزرانش بر لبانت ضربه می زد جای تو در بزم یزید و طشت زر نیست خیلی میان شام اذیت شد عقیله بالاتر از شامِ بلا از هر نظر نیست اخنس(لعنت الله علیه): او از غارتگران خیام در روز عاشورا بود و از کسانی بود که بر بدن مطهر ابی عبدالله(ع) تاختند یکی از جسارتهای اخنس دزدیدن عمامه ی سر اباعبدالله بود. خداوند عذابش را زیاد بگرداند ان شاالله @raziolhossein
گفتم حسین و یا حسینش امد از جانم هر یا حسینم داشت خیر ختم قرآنم تا روضه رفتم روح من را کربلا بردند فرش حسینیه ست قالی سلیمانم از میوه ی جنت مگو با من که یک عمر است.. طعم غذای روضه رفته زیر دندانم او عاشقم شد یا من اول عاشقش گشتم؟ او خواست من را یا که من او را..نمیدانم کشتی سوار کشتی امن حسینم من! با جامه ی مشکی حریف چند طوفانم از بچگی من نوکر عباس او بودم جارو کش این خانه ام کی گفته مهمانم؟ یک خط وصیت میکنم یاد همه باشد.. از هرچه غیر از یا حسین گفتم پشیمانم تکلیف عاشق چیست بوی اربعین آمد دعوت کن آقا جان مرا والله حیرانم این روزها زینب اسیر کوچه بازار است بانو زمین افتاده..از داغش پریشانم @raziolhossein
در ره شام اگر زینب افکار نبود کس به اطفال شهِ تشنه پرستار نبود دختران همه اولاد زنا پرده نشین لایق اهل حرم کوچه و بازار نبود چرخ، برفرق عدو چتر زبرجد زده ای منزل آل علی سایهٔ دیوار نبود آن سری را که خدا تاج شفاعت بنهاد ای فلک مسکن او نیزهٔ کفّار نبود لبِ گلگونِ پرازخونِ شهِ تشنه لبان موضع چوب یزید سگِ غدّار نبود @raziolhossein
فلک با عترت «خیرالبشر»،  لختی مدارا کن                  مدارا کن به «آل الله» و شرم از روی زهرا کن   ره شام است در پیش و هزاران محنت اندر پی      به «اهل البیت» رحمی، ای فلک! در کوه و صحرا کن   شب تاریک و مرکب ناقه‏ی عریان، به آرامی           بران اشتر؛ نگویم مهد زرینشان، مهیا کن   شب ار طفلی ز پشت ناقه بر روی زمین افتد        به آرامی بگیرش دست و بیرون خارش از پا کن   فلک! آن شب که خرگاه ولایت را زدی آتش           دو کودک از میان گم شد، بگرد، ای! چرخ پیدا کن   شب تاری، کجا گشتند متواری، بکن روشن          چراغ ماه و تفتیشی از آن دو ماه سیما کن   شود مهر و مهت گم ای فلک! از مشرق و مغرب     بجوی این ماه رویان و دل زینب، تسلّا کن   به صحرا «ام‏کلثوم» است و «زینب» هر دو در گردش     تو هم با این دو خاتون، جست و جو در خار و خارا کن   اگر پیدا نگردند این دو طفل غم زده امشب              مهیّای عقوبت، خویشتن را بهر فردا کن   گمانم زیر خاری هر دو جان دادند با خواری           به زیر خار، گلهای نبوّت را تماشا کن   اگر چه هر نفس، دور تو، ظلم تازه‏ای دارد            بس است ای آسمان، ظلم و ستم اندازه‏ای دارد @raziolhossein
موي سرش به نیزه سرگرم پیچ و تاب است صد حیف دست زینب در گیسوي طناب است.. @raziolhossein
دم دروازه ی ساعات، غم در جان او حل شد معطل شد ، معطل شد ، معطل شد معطل شد @raziolhossein
این سواران کیستند انگار سر می‌آورند از بیابانِ بلا، گویا خبر می‌آورند... تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان! این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا! هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند آشنا می‌آید آری این گل بالای نی هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند... زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند @raziolhossein
دور محمل چه شلوغ است مکافات شده قافله وارد دروازه ساعات شده سنگ در دست رسیدند و خوش امد گفتند بین هر کوچه ای از آل علی بد گفتند وسط اینهمه خنده شرر آهم هست دور من هرکس و ناکس که نمیخواهم هست سوره ناس بخوانید که شر کم بشود چشم ها خیره نماند سرشان خم بشود اول ماه صفر بدسفری بود حسین ساربان من عجب بدنظری بود حسین از سر نیزه ببین رد کبودی هارا لال کن جان ابالفضل یهودی هارا مشکلی کاش ز هجران تو حل میکردم سرت از نیزه می افتاد بغل میکردم طعنه و زخم زبان مرحله به مرحله بود بی ادب تر ز همه دوروبرم حرمله بود نصف روز است که اینجا سرپاییم حسین دوست داری که بگوییم کجاییم حسین وسط اینهمه روضه فقط این غم کم‌ بود اخرین منزل ما مجلس نامحرم بود @raziolhossein
به نام و حمد او کز عشق او ارباب لبریز است و اما بعد حال زینب کبری غم انگیز است رسید آن کاروان جایی که بوی غصه می آید چه باید کرد وقتی غصه روی غصه می آید سر صبح است و انگاری که اینجا عیدالایام است برای کاروان عشق اما مطلع شام است عجب روزی که بود از روز عاشوراش سوزان تر ندیده هیچکس روزی از این شام غریبان تر چه بود آن روز آن روزی که از صبحش چنان شب شد و غم آنقدر بالا رفت و سنگین شد که زینب شد بلی اسلام پایان یافت مذهب چشم خود را بست سر بر نیزه هم از شرم زینب چشم خود را بست دم دروازه ساعات غم در جان او حل شد معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد علمداری که یک کوفی به غارت برد مشکش را دم دروازه شامی ها در آوردند اشکش را چه بر زینب گذشت آن روز بین کوچه و بازار تمسخر، طعنه و تحقیر، سنگ و آتش و آزار هزاران دلقک از اولاد عمرو عاص آوردند برای پایکوبی دورشان رقاص آوردند خبر دادند ابنای یهودی های خیبر را برای بازدید آورده اند اولاد حیدر را مجال خطبه خواندن نیست از بس ساز و آواز است همین که زنده می‌مانند دیگر اوج اعجاز است به شمر و اخنس و خولی و ابن سعد صد لعنت اگر بازار شام این است پس بر کوفه صد رحمت میان کوچه ها روزی نمی‌رفتند راه اصلا ندیدند این زنان را پیش از این خورشید و ماه اصلا مدام از روی نی سر روی خاک افتاد عیبی نیست سر شش ماهه هم بر روی خاک افتاد عیبی نیست بلا این است بفروشند آن دُرهای سرمد را به بازار کنیزان برده اند  آل محمد را به قرآن پاره ها آن بی وضوها دست ها بردند عروسان علی را از میان مست ها بردند چنان آتش ز بام افتاد دستار امامت سوخت همان چادر که باقی مانده بود از روز غارت سوخت زنانی را که روی خویش را از کور پوشاندند صلاه صبح تا مغرب میان شهر چرخاندند یکی ای کاش بود آن روز و کم می‌کرد مشکل را و هول میداد از نزدیکی زینب اراذل را پس از دروازه‌ی ساعات غم در جان او حل شد معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد کسانی را که فردوس برین ماوایشان باشد به لطف شامیان دیگر خرابه جایشان باشد @raziolhossein
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان از چاشت گاه کوفه بتر گشت، شامشان از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان یک صبح و شامِ حشر، شفاعت بُوَد جزا یک صبح تا به شام، عقوبت به شامشان صید حرم به شام کشید آسمان چرا؟ اندیشه ای نداشت ز صید حرامشان منزل، خرابه؛ فرش، زمین؛ سقف، آسمان در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان خوانْد اهل بیت را و سر شاه را یزید در طشت زر نهاد، پی احترامشان شد محشری به پا چو عیان گشت سر، بلی طالع شد آفتاب قیامت، به شامشان آن روز خلق، آل نبی را شناختند کآورد آن لعین، به صف خاص و عامشان بُد شامشان ز کوفه بتر، کوفه شان ز شام ز احوال شام و کوفه شمارم کدامشان؟ کُشت و گرفت و بُرد و به تاراج داد و سوخت مرد و زن و لباس و جهیز و خیامشان با آن چه کرد، کرد پشیمانی آشکار صیدی نداشتند که می کرد رامشان اندیشه ای ز جور و جفا، آن لعین نداشت بودش سر ستیزه، قضا بیش از این نداشت @raziolhossein
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سربازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دو ن همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک @raziolhossein