#حضرت_رقیه_شهادت
#عامیانه
رسیده به آرزوی سفرش ...
با هزار حرف نگفته دخترت
از رو ناقه افتاده ، مهم اینه
از چشای تو نیفته دخترت
دخترا منتظرن بابا بیاد
درداشونو ، تو بغل بهش بگن
سر تو اومد ولی بغل نداشت
کاری کرد که حرفا تو دل بمونن
گفت : به دیدن کسی که هیچکسو
مثل بابا دوس نداره اومدی
قربون اومدن نصفه شبی ت
چرا با رگای پاره اومدی ...
مگه من نگفته بودم که میای
با خودت بغل بیار ، سر زدنی ...
اومدم که بپرم تو بغلت
دیدم اندازه ی آغوش منی ...
آخ ببخشید این چه حرفی بود زدم
تو به اندازه ی کافی خسته ای ...
ببوسم زخم گلوتو خوب بشه ...
صد برابر همه ، شکسته ای
نمک بچه ، شیرین زبونیشه ....
با نمک بودن به بچه ت نیومد
لکنتش نزاشت باهات حرف بزنه
همه ی حرفاشو با یه بوسه زد
رو لبای پاره جون داد که بگه
کم بابا هم پناه دختره ...
دخترو تازیونه نمی کشه
لب بابا، قتلگاه دختره ....
زن ها و دخترای شامی فقط
دنبال بهونه ی خنده بودن
خندیدن ...دخترتو که دق دادن
سر قبرش همه شرمنده بودن
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
#عامیانه
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت
جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت
بین دشمن سوار ناقه شدم
خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
رو خاکه برهنه پیکرت حسین
الهی بمیره خواهرت حسین
سر تو که روی نیزه ها زدن
افتاد از رو ناقه دخترت حسین
میدونی که خیلی دلخونم حسین
میدونی به لب رسید جونم حسین
با اینا که کشتنت، برم سفر؟
من بدون تو نمیتونم حسین
بعد تو پشت و پناه ما کیه
سر و کار دختر تو با کیه
تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی
پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه
بی تو زینب تو بی پناه میره
با کتک از دلِ قتلگاه میره
چشماتو ببند رو نیزه نبینی
کنار خواهر تو کی راه میره
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#عامیانه
میون این همه یار و آشنایی که داری
تنها موندی با همه درد و بلایی که داری
ما اگه تورو میخوایم برای دنیامون میخوایم!
بمیرم برات با این منتظرایی که داری...
کارامون میگه "برو" دعاهامون میگه "بیا"
بین ما غریبونهس "بروبیایی" که داری
صاحب "سجیتکم الکرم" شک ندارم
دست خالی رد نمیکنی گدایی که داری
اسمتو که میبرم درد و غم از دلم میره
من فدای تو و نام دلربایی که داری
دعای پدر میگن زود میگیره، میشه یهبار
ببری اسم منم بین دعایی که داری...؟
.
.
گریه میکنی با فاطمه کنار قتلگاه
شب جمعه سفر کرببلایی که داری
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
#عامیانه
میشینه پا میشه گریه میکنه
یه جا تنها میشه گریه میکنه
به یاد شلوغی تو قتلگاه
هر جا دعوا میشه گریه میکنه
باباشو غریب گیر آوُرده بودن
گلوشو با خنجر آزرده بودن
کار دفن بدنش آسون نبود
نانجیبا سرشو بُرده بودن
کفنی واسه تن بابا نداشت
حتی همراه خودش عبا نداشت
دلش اصلا نمی خواس اینجوری شه
چاره ای به غیر بوریا نداشت
وقتی یاد اون دقایق میکنه
حق داره گریه ی هق هق میکنه
صحنه هایی رو که آقامون دیده
عاشق از شنیدنش دق میکنه
کوفه خراب و یادش نمیره
زحمت حجاب و یادش نمیره
اگرم چیزی فراموشش بشه
مجلس شراب و یادش نمیره
آرزوش بود که دلی بیتاب نشه
دست عمه اسیر طناب نشه
توی مجلس یزید دعا میکرد
حرمله روبرو با رباب نشه
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی #عامیانه
باغ میدید بهار میدید گریه میکرد
هر کجا سوار میدید گریه میکرد
پاهای رقیه یادش میومد
توی صحرا خار میدید گریه میکرد
تاکه گوشواره میدید گریه میکرد
گریبان پاره میدید گریه میکرد
گریه رباب هم در میومد
هر جا شیرخواره میدید گریه میکرد
هر کجا غم که میدید گریه میکرد
قامت خم که میدید گریه میکرد
دیگه آخرا یه طوری شده بود
نعل اسبم که میدید گریه میکرد
تا که مهمونی میدید گریه میکرد
لباس خونی میدید گریه میکرد
هی میگفت آبش دادید یا ندادید
تا که قربونی میدید گریه میکرد
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#عامیانه
رسیده به آرزوی سفرش ...
با هزار حرف نگفته دخترت
از رو ناقه افتاده ، مهم اینه
از چشای تو نیفته دخترت
دخترا منتظرن بابا بیاد
درداشونو ، تو بغل بهش بگن
سر تو اومد ولی بغل نداشت
کاری کرد که حرفا تو دل بمونن
گفت : به دیدن کسی که هیچکسو
مثل بابا دوس نداره اومدی
قربون اومدن نصفه شبی ت
چرا با رگای پاره اومدی ...
مگه من نگفته بودم که میای
با خودت بغل بیار ، سر زدنی ...
اومدم که بپرم تو بغلت
دیدم اندازه ی آغوش منی ...
آخ ببخشید این چه حرفی بود زدم
تو به اندازه ی کافی خسته ای ...
ببوسم زخم گلوتو خوب بشه ...
صد برابر همه ، شکسته ای
نمک بچه ، شیرین زبونیشه ....
با نمک بودن به بچه ت نیومد
لکنتش نزاشت باهات حرف بزنه
همه ی حرفاشو با یه بوسه زد
رو لبای پاره جون داد که بگه
کم بابا هم پناه دختره ...
دخترو تازیونه نمی کشه
لب بابا، قتلگاه دختره ....
زن ها و دخترای شامی فقط
دنبال بهونه ی خنده بودن
خندیدن ...دخترتو که دق دادن
سر قبرش همه شرمنده بودن
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#بعد_از_شهادت #عامیانه
همه ی خرابه غرق غم شده
یه شیرین زبون دیگه کم شده
یه امامزاده توی خرابه موند
حالا دیگه خرابه حرم شده
طفل دلشکسته کی دیده بگه
یه سه ساله خسته کی دیده بگه
شایدم دیده باشه کسی ولی
تشییع نشسته کی دیده بگه
عمه دست غم روی کمر داره
از کبودی تنش خبر داره
رباب از رو تجربه بهش میگفت
قبرشو عمیق بِکَن خطر داره
کاش ماهم به فکر آینده بودیم
قبر بچمو عمیق کنده بودیم
کاش لحد براش میذاشتیم و حالا
کمتر از شیرخواره شرمنده بودیم
رفت و بین بچه ها جاش خالیه
تو نماز جماعتا جاش خالیه
وقتی که چهلم باباش میشه
اربعین تو کربلا جاش خالیه
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#عامیانه
اگه بازم اومدی سرای من
یه عصا هدیه بیار برای من
میدونی چرا نمیتونم پاشم
آخه پا خورده به دست وپای من
ممنونم که اومدی حالا دیگه
به همه میگم اینم بابای من
اِنقدر صدات زدم صدام گرفت
پس ببخش در نمیاد صدای من
یادته که میگرفتی دستمو
حالا توُ دست توعه شفای من
خیلی خستم من میبندم چشامو
تو یکم لالا بگو برای من
من فقط تورو میخواستم از خدا
حالا مستجاب شده دعای من
میبینم عمه رو گریم میگیره
خیلی تازیانه خورد به جای من
یه جاهایی بی تو بردن ماهارو
که نه جای عمه بود نه جای من
مجلس یزیدو یادم نمیره
کاش میزد اون چوبُ رو لبای من
#محمدجواد_مرشد
@raziolhossein
#امام_حسن_شهادت
#عامیانه
خیلی سخته اسیر بلا بشی
زیر بار درد و غصه تا بشی
از کوچه تا خونه راهی نباشه
اما واسه مادرت عصا بشی
وقتی آهت توی سینه سد میشه
برای دل تو خیلی بد میشه
چادر مادرتو لگد کنن
به خدا غرورتم لگد میشه
به خدا دلی که نا امید میشه
خوشیاش یه دفعه ناپدید میشه
یکی دس رو مادرت بلند کنه
یه روزه همه موهات سفید میشه
حرفایی هس تو گلو گیر میکنه
آدمو از زندگی سیر میکنه
مادر جوون اگه خمیده شه
معلومه که بچه شو پیر میکنه
مادرم غماشو با ما نمیگفت
بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت
میدونستیم که همش درد میکشه
شب تاصبح بیداره -امّا نمیگفت
برا رفتنش خدا خدا می کرد
دلامونو به غم آشنا می کرد
با همون دست شکستش تو نماز
شبا همسایه ها رو دعا میکرد
حالا هر اتفّاقی که بود گذشت
منم و یک جگر سوخته و طشت
جیگرم تو کوچه سوخت اونروزیکه
مادرم با دست دنبالم می گشت
میذارم رو دوش گریه سرمو
می زنم ناله های آخر مو
بخدا میمیرم و زنده میشم
می بینم تا قاتل مادرمو
حق بده بشینم و زاری کنم
سیل گریه از چشام جاری کنم
اومد و تو کوچه راهمونو بست
به خدا نشد که من کاری کنم
حق دارم اگه پرم درد میکنه
هم دلم هم جیگرم درد میکنه
سر مادرم تو کوچه داد کشید
از همون موقع سرم درد میکنه
#محمدحسن_بیاتلو
@raziolhossein
#امام_حسین_اربعین
#اربعین #عامیانه
از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش
دیگه ماموریتم تموم شده
حالا بعد از این باید گریه کنم
یاد حرفایی که تو بزم شراب
به تو و بابام میزد گریه کنم
کی میدونه چی کشیدم این روزا
من عزیزه بودم و خوار شدم
قبل تو صدامم هیچ کس نشنید
بعد تو راهی بازار شدم
تازه داغت تو دلم تازه شده
بشینم باید برات گریه کنم
بعد تو یاد بلایی که اومد
به سر مخدرات گریه کنم
یه سری دردامونو که بدجوری
داغ اون به دل میشینه نمیگم
دیگه اون یهودی تو بزم شراب
چیا گفتش به سکینه نمیگم
سپر بلای بچه هات شدم
هیشکیو به قدر زینب نزدن
تو که از تنور خولی اومدی
دیگه بچه هات به نون لب نزدن
منی که تو کوچه های مدینه
میگرفتن دورمو برادرام
روزگار کشید منو تو ازدحام
توی کوچه های تنگ شهر شام
برا کندن یه قبر کوچولو
تو خرابه خیلی زحمت کشیدم
راستی تو خرابه هنده رم دیدم
خلاصه خیلی خجالت کشیدم
زخمایی که من دیدم روی تنت
به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد
کل فرشای دهاتم میومد
تن تو روو همهشون جمع نمیشد
آخه نیزه ها چجوری در اومد
کجا جمع شد تن نامرتبت
دیگه دیدن جا روی تن تو نیست
دوسه تا به جاش زدن به زینبت
کاشکی نامحرمی اینجاها نبود
تا میگفتم کی واست شهید شده
روسریمو برمیداشتم ببینی
که چقد موی سرم سفید شده
علی اصغرت کجاست که مادرش
اومده از غم و غصه آب بشه
پاشو که جز تو کسی نمیتونه
حریف گریه های رباب بشه
بعد ما میخواد بمونه کربلا
روضه خون تو ربابه به خدا
میگه اینجا زیر آفتاب بسوزم
بهتر از بزم شرابه به خدا
همه رو آوردم از سفر داداش
حتی پس گرفتم آخر سرتو
ولی شرمنده ام از این که میگم
جا گذاشتم توی شام دخترتو
از خود کربلا تا کوفه وشام
این سه ساله نیمه جونو میزدن
نانجیبا دعواشون با هم میشد
ولی میرفتن واونو میزدن
بعد از این روزا برات زار میزنم
شبا هم براتو هق هق میکنم
من تو رو نبینم آروم ندارم
میدونم آخر سر دق میکنم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#امام_حسن_شهادت
#امام_حسن_کوچه #عامیانه
چجوری خاطره هام یادم بره
دست بسته ی بابام یادم بره
مگه میشه لحظه ای که مادرم
سیلی خورد پیش چشام یادم بره
وسط کوچه من و مادر غریب
وقتی بر ما راه چاره بسته شد
یه جوری زد توی گوش مادرم
گوشواره توی گوشش شکسته شد
بغض غم تو چشمای ترم شکست
پهلوی کبوتر حرم شکست
دست سنگینش الهی بشکنه
گوشواره نه ، قلب مادرم شکست
هرچی رو پنجه ی پا بلند شدم
نتونستم سپر بلا بشم
موندم و نمردم این که تُو کوچه
واسه ی مادر خود عصا بشم
یه سیلی هم از دیوار کوچه خورد
دیگه چشم خسته ی او تار می دید
دستشو گرفتم از زمین پاشه
انگاری که کوچه رو دیوار می دید
دم خونه مادرم گفت : پسرم
به بابات نگی که مادرو زدن
علی می میره اگه بفهمه که
دوباره یاس پیمبرو زدن
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#امام_حسن_شهادت
#امام_حسن_کوچه #عامیانه
آهم از غصهها پر شراره شد
چاره دلم دیگه بی چاره شد
هرکی میپرسه بگید که قاتلم
کوچه و سیلی و گوش پاره شد
چل ساله غربت حیدر یادمه
شد ادا حق پیمبر یادمه
سیلی بی هوا خیلی درد داره
صورت کبود مادر یادمه
صحنهای که من دیدم کسی ندید
بعد از اون از دنیا دیگه سیر شدم
گوشواره تو گوش مادرم شکست
به خدا از غم کوچه پیر شدم
مردم از خجالت اونجا که نشد
بکنم کاری برای مادرم
شد فقط از بین کوچه تا خونه
شونههای من عصای مادرم
حالا حق بدید حسن گریه کنه
مثل شمع انجمن گریه کنه
عالم و آدم باید به غربتِ
این غریبِ در وطن گریه کنه
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein