eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
578 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سفره دار خدا امام زمان دگر امشب بیا امام زمان شب قدر است هر کجا هستی التماسِ دعا امام زمان منکه امشب به یادِ تو هستم یاد کن پس مرا امام زمان  دست بر دامنت اگر نرنم بروم پس کجا؟ امام زمان آمدم آشتی دهی من را باخودت، با خدا امام زمان کاش قرآن به سر بگیرم من یک شبِ قدر با امام زمان  جای دوری نمی رود که کنی گوشه چشمی به ما امام زمان خوب شد در شبِ عزای علی با تو هم هم صدا امام زمان شبِ تقدیرِ من بیا بنویس یک سفر کربلا امام زمان . @raziolhossein
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت  و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت   چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت @raziolhossein
دو دیده از غم یارم پر از ستاره کنم هوای فاطمه کرده دلم چه چاره کنم بیا به تیغ خود ای خصم دون سرم بشکن که بعد فاطمه از عمر خویش سیرم من اگر چه می شکند قلب زار دختر من بیا که دیده به راهم نشسته همسر من بیا ببین که چنان مرغ پر شکسته شدم زبی وفایی این اهل کوفه خسته شدم بیا که داغ دلم را به جز تو خاتمه نیست بیا بیا که به مسجد دوباره فاطمه نیست ببا که فکر جوان مردنش علی را کشت بیا که یاد کتک خوردنش علی را کشت زخاطرم نرود قصه در و دیوار بیا که قصه سیلی دهد مرا آزار اگر چه تیغ تو لرزه به ماسوا انداخت غلاف تیغ مغیره مرا زپا انداخت به تازیانه نگویم دگر چها کردند زدند و فاطمه ام را زمن جدا کردند بیا بیا که دگر من غریب و تنهایم تمام عمر عزادار داغ زهرایم @raziolhossein
با کوله‌بار نان، شبِ آخر قیام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جواب سلامش نمی‌رسید آن که خدا به هر قدم او سلام کرد هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید او باز هم مقابل‌شان احترام کرد از غربتش به قول خودش بس، که روزگار با مرتضی معاویه را هم کلام کرد بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن طفلی نشست و حس نشستن به بام کرد بعد از نماز نافله‌ی شب بلند شد سمت مدینه فاطمه‌اش را سلام کرد با این سلام روضه‌ی آخر شروع شد با خاک‌های چادر زهرا تمام کرد غمگین‌ترین امیر! الهی که بشکند دستی که خنده را به لب تو حرام کرد هفت‌آسمان به جوش و خروش آمده مرو آن را علی به گوشه‌ای از چشم رام کرد جای صلات ماذنه با صوت مرتضی حی علی العزای علی را پیام کرد بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم… با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خورد عالم و آدم به سر زدند در عرش و فرش گریه، خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لب‌های او نشست گویا به زهر تیغ, عسل را به کام کرد دستی به روی دوش حسن تا به خانه‌اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد درخانه زینب است رهایم دگر کنید آری رعایت دل او را امام کرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جبین دختر خود استلام کرد آری رعایت دل زینب سفارش است وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد آن دختری که سایه‌ی او هم ندیدنی است چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد یک بی‌حیا که دید کنیزی نمی‌برد از آل مرتضی طلب یک غلام کرد @raziolhossein
مي گذرد روز و شب ، زندگي ام با علي بندة يا هو شدم ، بندة مولا علي عرش خدا كرده است ، شهر نجف یا علي فاضل و افضل علي ، علي والا علي جان علي فاطمه ،  هستي زهرا علي * بندة بنده نواز ، خاكي بالا نشين وصلة نعلين او ، نقطة ثقلِ زمين مالك روز جزا ، حاكم في يوم دين موقع طوفان كه شد ، گفت خدا اينچنين نوح ! پريشان نباش ، زود بگو يا علي * دست گدا خالي و ، دست كريمان طلاست بر سر خوان علي ، روزي مهمان طلاست در نجف مرتضي ، قطرة باران طلاست شكر خدا بر سرم ، ساية ايوانْ طلاست عزت امروز علي ، عزت فردا علي * ساقي كوثر علي ، نَفْسِ پيمبر علي زينت نبر علي ، فاتح خيبر علي از همه بهتر علي ، ظاهر و مظهر علي يا علي حيدر علي ، يا علي حيدر علي شيعة حيدر بگو ، يكصد و ده تا علي * چشم علي روشن است ، تا قمرش فاطمه است شكر خدا مي كند ، دور و برش فاطمه است پشت نكرده به جنگ ، پشت سرش فاطمه است كِيْ به زمين مي خورد ، تا سپرش فاطمه است فاطمه وقتي كه رفت ، شد تك و تنها علي @raziolhossein
  بگذار تا بميرم در اين شب الهی  ورنه دوباره آرم رو روی روسياهی  چون رو كنم به توبه، سازم نوا و ندبه  چندان كه باز گردم گيرم ره تباهی چون رو كنم به احياء، دل زنده گردم اما  دل مرده مي‏شوم باز با غمزه گناهی  گرچه به ماه غفران بسته است دست شيطان  بدتر بود ز ابليس اين نفس گاه گاهی  ای كاش تا توانم بر عهد خود بمانم  شرمنده‏ ام ز مهدی وز درگهت الهی  تا در كفت اسيرم قرآن به سر بگيرم  چون بگذرم ز قرآن اُفتم به كوره راهی  من بندگی نكردم با خويش خدعه كردم  ترسم كه عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی  با اينكه بد سرشتم با توست سرنوشتم  دانم كه در به رويم وا مي‏كنی به آهی  ای نازنين نگارا تغيير ده قضا را  گر تو نمي‏پسندی تقدير كن نگاهی  دل را تو مي‏كشانی بر عرش مي‏كشانی  بال ملک كنی پهن از مهر روسياهی  دل را بخر چنان حُر تا آيم از ميان بُر  بی عجب و بی تكبّر از راه خيمه گاهی  امشب به عشق حيدر ما را ببخش يكسر  جان حسين و زينب بر ما بده پناهی آخر به بيت زينب بيمار دارم امشب  از ما مگير او را جان حسن الهی  در اين شب جدايی در كوی آشنايی  هستم چنان گدايی در كوی پادشاهی @raziolhossein
لیلةالقدر مقدر بنما یا الله اربعین پای پیاده حرم ثارلله سحری راه بیفتیم ز ایوان نجف همگی رو بسوی صحن اباعبدلله @raziolhossein
ای خواب به چشمی که نمی خفت بیا ای خندۀ غنچه ای که نشکفت بیا دیوار و در کوفه زبان شد که مرو امّا چه کنم فاطمه می گفت بیا @raziolhossein
به اشک دیده چو گفتم اذان آخر را شنید کوفه خداحافظی حیدر را زبسکه خسته از این مردمم، ندارم من به غیر مرگ به دل آرزوی دیگر را دگر نبود نیازی به تیغ تو ،دشمن که داغ فاطمه می کشت آخر حیدر را حسین من ،حسنم ای همه عزیزانم دوباره زنده نمایید یاد مادر را به یاد مادرتان مادری که سیلی خورد به خانه باز مهیا کنید بستر را به پای خود بگذارید سوی خانه روم نخواهم اینکه ببینم سرشک دختر را خدا کند که در این شهر زینبم دیگر به روی نیزه نبیند سر برادر را @raziolhossein
تا بر آن روح دعا، تیغ ز بیداد آمد «حالتی رفت که محراب به فریاد آمد» خانۀ دین الهی همه ویران گردید خرمن شرع نبی یکسره بر باد آمد طی شد ایّام گرفتاری و بی‌همنفسی آخر آن طایر قدس از قفس آزاد آمد دیدگانش به در و منتظر فاطمه بود تا در آن اوج غریبیش به امداد آمد گفت سی سال غمش خوردم و آخر دم مرگ تا کند یار، دل غم‌ زده‌ام شاد، آمد آنکه با رفتن خویش، از نفس انداخت مرا بار دیگر چو علی از نفس افتاد، آمد @raziolhossein
اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى یك روز به شكل میخ در مى آیى امروز تو شمشیرى و فردا قطعا درقالب یك تیر سه پر مى آیى * یك مرتبه كم شتاب باشى خوب است با قاعده با حساب باشى خوب است فكر دل فاطمه نبودى اما فكر جگر رباب باشى خوب است * اى تیغ همین قَدَر نمى فهمى نه فرق پدر و پسر نمى فهمى نه آن روز چه قدر گریه كردم گفتم زن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟ *** ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتى این گونه سوى شاه عرب مى رفتى آن روز كه میخ  بودى اما اى كاش از پشت در خانه عقب مى رفتى @raziolhossein
شام آخر بود و بودم میهمان دخترم با همه گفتم که این باشد اذان آخرم کردم از خون سرم موی سپیدم را خضاب خواستم تا که روم این گونه نزد داورم تا گذارد مرهمی بر روی زخمم ای خدا کاش زهرا بود امشب در کنار بسترم کاش زهرا بود در مسجد که نگذارد عدو بشکند با تیغ زهرآلوده اش فرق سرم یک نفر بر فرق من شمشیر زد زهرا ندید وای بر من زآنچه دیدم بادو چشمان ترم من که دیدم روز تنهایی چهل نامرد پست راه را بستند در کوچه به تنها یاورم قنفذ از سویی ،مغیره می زد از سوی دگر تا میان کوچه ها نقش زمین شد در برم او کتک می خورد و می زد لطمه بر رخ زینبم او پدر می گفت و زینب ناله می زد مادرم تا نفس دارم همین باشد دعایم زیر لب بشکند دستی که سیلی زد به روی همسرم @raziolhossein