eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
544 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به درگاهی که میگیرد مسیحادم شفا آنجا طبیبان دردها را سوق میدادند تا آنجا سراغ ابتدا و انتهای خلقتم گشتم که دیدم فتح با آنجا و یختم بود با آنجا یکی پرسید میراث نبوت کو به او گفتم سر کوی ولایت ، جمع هستند انبیا آنجا من آن را درک کردم عطر و بوی اولیا دارد تو هم گر خواستی با اولیا باشی بیا آنجا کسی محزون بیآید میرود خوشحال ، از آنجا برازنده ست این که هست سرّ من رءآ آنجا من بیچاره باید زائر آن خانه باشم چون که من گم کرده راهم دیده ام نور الهدی آنجا اگر خورشید در آن شهر محو ذات ذوالنور است سرا دارد علی بن جواد بن الرضا آنجا علی بن محمد هم علی هم از محمد بود به والله عطر زهرا هست و بوی مرتضی آنجا به توحید خدا شک میکنم یا میشوم کافر نگیرد زائری از او برات کربلا آنجا @raziolhossein
تو را زِ خانه‌ی خود با عذاب آوردند تو را به گوشه ای اما خراب آوردند به روی خاک نشستی و شام را دیدی که عمه های تو را با طناب آوردند یتیم‌های گرسنه به بند زنجیر و رسید وقتِ طعام و کباب آوردند من از امام زمان شرم دارم از این خط که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند @raziolhossein
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَة" از تو گفتن همیشه شیرین است درک ما از تو گرچه پایین است می نویسم به قصد شیدایی من فقیرم بضاعتم این است واژه هایی که نیست در شأنت و زبانی که الکن است هنوز من کجا وصف خیر بی پایان؟! وصف آیینه کار آیینه است "امرُکُم رُشد" ...  ما تهی دستیم "فِعلُکُم خَیر" ...  ما گدا هستیم نه فقط ما که آسمان و زمین سر راهت فقیر و مسکین است "و بِکُّم یُمسِکُ السَّما" مولا رزق و روزی شعر دست شماست "بِمُوالتِکم" ... ولای شما اصل و فرع و تمامیِ دین است تو کریمی و عادتت احسان چند بیتی بگویم از غمتان...؟! نور مطلق کجا و بزم شراب دردهایت بدونه تسکین است باز هم روضه های تکراری باز اشک و ناله و زاری یاد غم های زینب افتادی چه بگویم که روضه سنگین است زینب و مجلس حرامی ها زینب و طعنه های شامی ها زینب و چوب و قاری قرآن و لبی که دوباره خونین است... دست بر سینه این دم آخر با لب خشک؛ رو به کرب و بلا "السلام علیک یا عطشان" تشنگی ارث آل یاسین است رحمت واسعه نگاه شماست سامرایت بهشت دیگر ماست دعوتم کن برای پابوسی از تو گفتن همیشه شیرین است @raziolhossein
نخواهد شیعه جنّت، بی‌لقای حضرت هادی نجوید توشۀ ره جز ولای حضرت هادی خدا بی‌مهر او از بنده‌ای راضی نخواهد شد که باشد روضۀ رضوان، رضای حضرت هادی ز بام آسمان‌ها هم گذشته پایۀ قدرش که عرش حق نهاده سر به پای حضرت هادی خدا را! شیعه امشب شور و حال دیگری دارد که مرغ دل زند پر در هوای حضرت هادی به یاد سامرایش شیعه را جاری است اشک غم که باشد سامرا خود کربلای حضرت هادی چه خون‌هایی که رفت او را به‌دل از کینۀ دشمن که داند از غم او؟ جز خدای حضرت هادی به بزم خود به مستی خوانَدَش خصم و نمی‌داند که نَبوَد بزم شرب خمر، جای حضرت هادی تن مسموم او آخر چو گل در گِل نهان گردید بریز از دیده اشک، ای دل! برای حضرت هادی امام عصر هم امشب عزادار است و می‌داند امام عسکری دارد عزای حضرت هادی بخواه ای «رستگار»! از آستان ثامن‌الاطهار ظهور حضرت مهدی، لقای حضرت هادی @raziolhossein
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند گریه ها باز وقار بصرش را بردند مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش به گمانم که ستون سفرش را بردند کم کسی نیست، امام است ولیکن تنها مشرکین، خیل صحابیِ درش را بردند سامره خاک فقط داشت که ریزد به سرش عده ای آبروی بوم و برش را بردند جای یاری، کفنش کرد همین شهر غریب مثل آن وقت که جدّ و پدرش را بردند به شفاعت نظری داشت ولیکن با شرط صوفیان جمله ی شرط و اگرش را بردند برگ ریزان طرب بود که بر گوش خزان خبر جرأت نقاش ترش را بردند حیف از آن فکر بلندی که لحد جایش شد مرد طرّاح زیارات، سرش را بردند زینبی داشت اگر، امر به معجر می کرد چون مقامات خُذینی جگرش را بردند نفس آخر او نیمه برون آمده بود که به صدّیقه، ملائک خبرش را بردند @raziolhossein
نذر کردم بنویسم، قلمم حیران است باز در وصف شما قافیه سرگردان است به مفاتیح تفاُل زدم و فهمیدم با دعا رد شدن از عقل به عشق آسان است جامعه آمد و خواندم، دلم آرام گرفت سخن دوست به درد دل ما درمان است فِعْلُكُمُ خَيْر، گدا آمده و آخر سال بده در راه خدا، عَادَتُكُمُ اِحْسَان است قَوْلُكُمْ حُكْم، به یک لحظه به فرمان شما شیر از پرده برون آمده و غُران است به موالات شما رزقِ پیاپی داریم روز و شب قسمت ما از کَرَمت باران است أَمْرُكُمْ رُشْدٌ؛ به یک گوشه نگاهی از تو سبز شد شاخه خشکیده که در گلدان است چند بیتی بنویسم ز غم و رنج شما؟! شعرم از ماتم  تو بی سر و بی سامان است دست بسته وسط بزم شرابی ... ای وای اشک می ریزی و چشمان شما گریان است زینب و مجلس نامحرم و یک تشت طلا چه بگویم، که همین روضه ی بی پایان است باز هم زهر اثر کرده و لب تشنه شدی سامرا کرب و بلا شد، جگرت سوزان است تشنگی آمد ودیگر چه نیازی به گریز؟! جان به قربان شهیدی که لبش عطشان است "سامرایی شده ام، راه گدایی بلدم" روز و شب در حرمت خیلِ گدا مهمان است @raziolhossein
اگر ز زهر جفا سوخت نازنین بدنت ولیک نیزه نخورده به استخوان تنت ندید پیکر تو زخم و ،سر بریده نشد ز سم اسب نگشته است پاره پیرهنت ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما ندید خواهر تو لحظه ای نفس زدنت هزار شکر برایت کفن مهیا بود حصیر مردم صحرا نشین نشد کفنت عدو به مجلس می خواره ها تو را آورد ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت @raziolhossein
دشمن اگر چه زهر به من داد از جفا راحت شدم ولی ز غم و محنت و بلا هرگز کسی نکرد مراعات حال من شد قامتم به فصل جوانی ز غم دو تا چون جد خویش خانه نشین بودم و دریغ بستند هر دو دست مرا مثل مرتضی آن شب که خصم در پی مرکب مرا کشاند بودم به یاد کودک افتاده از نوا آن دختری که از روی ناقه زمین فتاد افتاد روی خاک و صدا زد عمو بیا جای عمو به جای پدر زجر آمد و او را به قصد کشت کتک میزد،ای خدا بردند نیمه شب وسط مجلس شراب آخر نگه نداشت کسی حرمت مرا بر من لعین تعارف جام شراب کرد کآن بی حیا نکرد،دمی از خدا حیا آتش گرفت قلبم و پیوسته سوختم آن بی پدر به مادر ما داد ناسزا هر چند اینهمه به دلم غم گذاشتند هستم به یاد غصه و غم های کربلا با یاد لحظه ای که حرامی به قتلگاه بر سینه ی شکسته ی جدم گذاشت پا با آنکه بی عمامه شدم،بین ره کسی بر گیسویم دگر نزده چنگ بی هوا لطمه ندید جسم من اما تن حسین از نعل اسب زیر و زبر گشت و توتیا هم شد جدا جدا بدنش زیر سم اسب هم شد سرش به خنجر کینه جدا جدا با آن گلو چه کرد نگویم،فقط بدان رگهای گردنش همه گردید جابجا @raziolhossein
ای قبله‌گاه اهل ولا سامرای تو بالاترین عبادت شیعه ولای تو هم نور داده بر همه درس هدایتت هم رهنمای ماست سراج‌الهدایِ تو آیینة رسول خدایی و دیده‌اند روی خدا به روی محمّدنمای تو بیگانه با خداست به حقّ خدا قسم آن‌کو در این جهان نبود آشنای تو نزدیک‌تر ز جان منی ای عزیز دل هرچند دورم از حرم با صفای تو وقتی قدم به برکة شیران گذاشتی صورت گذاشت شیر درنده به پای تو دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما ای جان گرفته جانِ دعا با دعای تو حتّی اگر به گرد حرم آورم طواف باشد دلم به جانب صحن و سرای تو بیمار کن مرا که شفا یابم از دمت ای چشم صد مسیح به دارالشّفای تو کوری، به از ندیدن روی خدا نما لالی ، به از نگفتن مدح ثنای تو بالاتری از این که بگویند سیدی باشد هزار حاتم طایی گدای تو ای از ازل به عالم و آدم امامتت ما را گدای سامره کن از کرامتت @raziolhossein
هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را هزار شُکر که داریم امامِ هادی را هزار شُکر که دارد در این شبِ نوروز لباسِ مشکیِ ما احترامِ هادی را سلامِ ما برسانید ای کبوترها که بشنویم علیک السلامِ هادی را چقدر جلوه به جبریل میرسد وقتی خطاب می کند: آقا ، غلامِ هادی را بیا رویم که جز سامرا پناهی نیست نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست بر آستان تو مژگانِ ما که عادت کرد به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت کسی که رفت به این روضه‌ها عبادت کرد همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند سبوی خویش پُر از چشمه‌ی سعادت کرد برای عمه سادات  در قفس رفتی و شیر عرض اردت به این سیادت کرد* پسر فراقِ پدر را چگونه چاره کند روا بود که گریبان امام پاره کند* تو را زِ خانه‌ی خود با عذاب آوردند تو را به گوشه ای اما خراب آوردند به روی خاک نشستی و شام را دیدی که عمه های تو را با طناب آوردند یتیم‌های گرسنه به بند زنجیر و رسید وقتِ طعام و کباب آوردند من از امام زمان شرم دارم از این خط که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند *اشاره به روایت داخل قفس شیرها رفتن امام‌هادی(علیه‌السلام) *اشاره به گریبان چاک زدن امام‌حسن‌عسکری(علیه‌السلام)در فراق پدر @raziolhossein
خون می‌چکد ز دیده‌ی در خون‌شناورم در بهت چشم‌های گهربار مادرم سوز عطـش به ریشه‌ی من تیشه می‌زند خشکیده شاخه‌های بلند صنوبرم در انتهای مغرب رنگ کبود رفت خورشید پر فروغ جمال منورم از هرم زهر و معجزه‌ی لخته‌های خون یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد تفتیده کوره‌ای شده گرمای بسترم با هر نفس تمام تنم تیر می‌کشد چشم‌انتظار قطع نفس‌های آخرم در لحظه‌های  آخر عمرم هوایی‌ام افتاده شور کرببلا باز در سرم این آرزوی لحظه‌ی جان‌دادن من است با ذکر«یاحسین» رود جان ز پیکرم @raziolhossein
از سوز زهر نیست،اگر آب شد تنت از خاطرات تلخ به تن،تاروپود نیست شد حمله سمت خانه ات،اما یکی نگفت اینگونه خانه آمدن طرز ورود نیست بستند گرچه دست تورا نیمه های شب اما دگر به فرق تو جای عمود نیست اینجا کسی به جسم تو نیزه نمی زند یا که لبت ز تیزی چوبی کبود نیست بردند بین بزم شرابت،ولیک شکر ناموس تو مقابل چشم یهود نیست دادند تسلیت پسرت را ز بعد تو دوروبرش دگر،خبر از چنگ و عود نیست زینب به شام بر سر قبر رقیه گفت در سینه ام ز ماتم تو غیر دود نیست برخیز ای سه ساله ی قامت خمیده ام آن کس که گوشواره ز گوشت ربود نیست @raziolhossein
وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد آقای ما شد خانه اش خان الصّعالیک دنیا زچشم دوستانش دیگر افتاد در پیش چشمانش قبرش را که کندند یک لحظه یاد نبش قبر اصغر افتاد آن شب که از کاشانه می بردند او را چشمش به در افتاد یاد مادر افتاد گویا صدای مادرش را می شنید ‌و می دید گویا مادرش پشت در افتاد او را میان کوچه ها وقتی کشیدند یاد غریبی های جدش حیدر افتاد بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد حق داشت یاد زینب غمپرور افتاد بزم یزید و عمه سادات ،ای وای بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد این کفیل زینب الحورا ،اباالفضل بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد چشمان خود را بست از خجلت برادر در طشت چشمش تا به چشم خواهر افتاد چوب یزید بی حیا تا رفت بالا دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد آنقدر زد با خیزرانش بی مروت دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد @raziolhossein
ای کعبه ی اهل تولّا سامرایت چارم علی،جان همه عالم فدایت جن و بشر،حتی ملک باشد گدایت عالم بود پر از کرامات و عطایت با اینهمه قدر تو را نشناخت دشمن با دشمنی از پا تو را انداخت دشمن از سوز زهر کین ترک خورده لبانت بدجور تا کردند با تو دشمنانت این کارشان سوزانده مغز استخوانت قبر تو را کندند پیش دیدگانت دل سوخت و خونابه از چشم تر افتاد دلها به یاد نبش قبر اصغر افتاد بردند از خانه تو را ای روح قرآن عمامه ات افتادو مویت شد پریشان بودی به یاد گیسوی آقای عطشان ّآن شب ز ظلم و کینه آمد بر لبت جان ای گل تو را گلچین به طعنه پرپرت کرد آن بی ادب توهین به نام مادرت کرد جای شما در مجلس می خوارگان نیست هرچند دیگر در تنت جز نیمه جان نیست اما خیالت جمع اینجا خیزران نیست ناموس تو مابین این نامحرمان نیست سهم دلت جز حق ستیزی نیست آقا اینجا دگر حرف کنیزی نیست آقا بزم شراب و عمه بود و هلهله بود قلب رقیه خون و دل پر از گله بود هم راس اصغر روبروی حرمله بود رقاصه ای هم در پی مزد و صله بود ای کاش تنها چوب بر لبهاش می خورد جام شرابش را سوی آن سر نمی برد @raziolhossein
شهی که بُد به لطافت، چو برگ گل، جگرش شرر به جان و دل افروخت، خصم بدگهرش دهم امام هدی، نور چشم ختم رسل که روز، کرد چو شب، روزگار، در نظرش ز کینۀ متوکل، چه رنج‌ها که ندید چه گویم آن‌که چها آمد از جفا به سرش گهی به گوشۀزندان و گه خرابه مکان گهی رسید از آن بد گهر غم دگرش گهی به‌مجلس‌خودخواندش آن ستم‌گستر که تا دهد، همه آزار و خون کند، جگرش دریغ و درد که انگور زهر آلوده خوراند از ستم آن کینه‌خواهِ بد سیَرش فتاده بود به بستر، قرین رنج و ملال کنار بسترش آمد به صد فغان پسرش به دامنش سر بابا گرفت و با دل زار پسر، نگاه همی کرد، بر رخ پدرش ببست رَخت و برفت از جهان به‌سوی جنان شکشت پشت پسر تا بشد پدر ز برش برای آنکه عزا گیرد از غمش زهرا صبا مگر به مدینه دمی برد خبرش «صفا» چو بندۀ درگاه خسرو دین است ز باغ عمر همین بس بود، نکو ثمرش @raziolhossein
ای دومین ابن الرضا امام هادی تنهای شهر سامرا امام هادی ازشهر جدت دور افتادی و یک عمر بودی به غربت مبتلا امام هادی خیلی غریبی مثل بابا مثل جدت تنها و بی درد آشنا امام هادی جای شما عرش است ، نه خانُ الصَّعالیک وای از غریبیِ شما  امام هادی گاهی شبانه ریختند در خانه‌ی تو نامردهای بی حیا امام هادی آقا شنیدم که تو را از خانه بردند پای برهنه بی عبا امام هادی آقا شنیدم که گریبانت گرفتند مثل علیِ مرتضی  امام هادی بزم شراب و هتک حرمت ، وامصیبت چه کرد با قلب شما  امام هادی دیدی  به چشم خود ندارند هاشمیات چادر سر سجاده ها  امام هادی سادات را کشتند  در پیش نگاهت در بین آن دیوار ها  امام هادی کندند قبرت را به پیش چشمهایت ای وای از این آزار ها  امام هادی آقا بمیرم که شدی در شهر غربت مسموم از  زهر جفا  امام هادی امروز آقا زاده جسمت را کفن کرد در بین اشگ و ناله ها  امام هادی قربان آن جسمُ السلیبی که تن او جای کفن شد بوریا  امام هادی جسم شما برروی دست و جسم جدت در زیر سمّ اسبها  امام هادی جسم شما شد دفن ، اما جسم جدت عریان به خاک کربلا  امام هادی جسمش به خاک و اهلبیتش دست بسته بنشسته روی ناقه ها  امام هادی @raziolhossein1
در غربت اين شهر چون جانت فدا شد شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد این خاك اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد بودی علی سـوّم آل علی که در حقّ تو مثل علی خیلی جفا شد نفرین بی پایان بر آن رذلی که از بغض راضی به قتل دوّمين ابن الرّضا شد یک نیمه شب از خانه بیرونت کشیدند طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد پای برهنه پشت مرکب می دویدی خار از ادب پيش قدمهاي تو پا شد بستند وقتی ریسمان را دور دستت زهرا دوباره ناله اش واویلتا شد شکر خدا ناموست آن دم در امان بود با آن كه با جور عدو از تو جدا شد امّا مدینه داستان آنگونه شد که شرمنده ی بانوي خانه مرتضی شد روضه چرا از جاي ديگر سر در آورد؟ با اینکه آتش از همان کوچه به پا شد وقتی که دیدی داخل بزم شرابی اشکت روان از غُصّه ي شام‌ بلا شد در دست آن نامرد دیدی جام می را تازه گریزِ روضه ات طشت طلا شد یک جمله می گویم دگر طاقت ندارم شايد کمی از حقّ این روضه ادا شد آنجا كه چوب خیزران با رفت و برگشت دُرّ از دهان شاه ما انداخت در طشت @raziolhossein
اي توتياي حور و مَلَك خاك پاي تو اي بهتر از بهشت برين سامراي تو تنها نه سامرا، نه زمين و اهالي اش هفت آسمان نشسته به زير لواي تو خورشيد ذرّه وار دم صبح مي رسد در پيشگاه حضرت گنبد طلاي تو هر چند از بهشت فراوان شنیده ایم مارا بس‌است گوشه‌ی صحن‌وسراي تو "از هرچه هست و نيست دگر بي نياز شد" دست كسي كه مرتبه اي شد گداي تو تكبير گفته است هزاران هزار بار آن كه شنيده"جامعه"را با صداي تو تفتیش منزل تو و تبعیدِ آن‌چنان یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو ای خانه‌ی تو عرش خداوند ذوالجلال کِی کاروان‌سرای گداهاست جای تو؟ فریاد وامصیبت ما تا به شام رفت یعنی کشیده شد به کجا ماجرای تو؟ توهین دلقکی به تو درمجلس شراب مارا نشانده تا به ابد در عزای تو از بس که باحسین دلت ارتباط داشت شد حُجره ی تو آخر سر کربلای تو با اينكه در ديار غريبي شدي شهيد كاري نداشت دست كسي با ردای تو ديگر هزار و نهصد و پنجاه تا نبود زخم دهان گُشاده روي عضوهاي تو ديگر كنار پيكر بي جان حضرتت سيلي نخورد دختر دردآشناي تو @raziolhossein
عالمی شد زین مصیبت بر سرم دیگر خراب وای از بزم شراب یاد زینب می کنم با این دل پر اضطراب وای از بزم شراب @raziolhossein1
دهمین نور کبریا هادی روشنای مسیرها هادی مقصد بال های خسته ی ما حرم امن سامرا هادی ما کجا و اسیر گمراهی تا دلیل است و رهنما هادی ما کویریم و هر کلام شما شوق دریا دهد به ما هادی کعبه دنبال طوف سامره ات قبله مایل به توست یا هادی عشق را دیده ایم دور ضریح مست شش گوشه ی شما هادی السلام علیک یا مولا السلام علیک یا هادی غم دنیا زمان دیدارت می رود از سر گدا هادی ما گدایان کوی سامره ایم زائر مست بوی سامره ایم زنده ام همچنان ز رحمت تو مدح خوان شکوه عترت تو من همان التماسِ هر روزِ مهربانی بی نهایت تو دستهای گدایی ام لبریز از خیال خوش سخاوت تو دست بخشنده تو قسمت ما آرزو های ماست قسمت تو دهمین آفتاب بی تکرار منم و حسرت زیارت تو راه من ای صراط زهرایی مستقیم است از عنایت تو نور از ریشه های باورمان می ترواد به لطف همت تو وعده وعده پر است سفره ی ما صبح و ظهر و شب از کرامت تو راه ها ختم می شود به خدا فقط از کوچه ی هدایت تو راه تاریک و من خطر نکنم من که بی هادی ام سفر نکنم می چکد نور حق ز دامانت پدر و مادرم به قربانت ابتدای تو نور علی نور و نیست حرفی ز روز پایانت گوش جان می دهد شبیه همه شیر در پرده هم به فرمانت به بلندای آسمان پر زد هر که شد خاک بوس ایوانت چشمه چشمه غدیر می جوشد از کلام همیشه جوشانت میزبان همیشه ی دلها سائلت میشود غزل خوانت دشمن و دوست را نوازش کرد عطر مست نسیم احسانت خوب شد زخم شَکِّ قلبم با "جامعه" آیه های ایمانت کرمتان شبیه باران است عادَتُکم همیشه احسان است @raziolhossein
شاه تبعیدی و بی خادم و بی دربارم چه کنم خسته‌ام و بی کسم و بی یارم بیشتر از دو دهه هست که دور از وطنم بند در سامره ام ساکن بالاجبارم به هدایت نرسد هرکه زما رو گرداند هادی ام حیف کشیدند به ابر تارم پسر شیرم وبین قفس شیرم بُرد آه نشناخت مرا والیِ بد کردارم عرش و فرش است گدایم به که گویم ظالم به گداخانه مرا برد که سازد خوارم بد نکردم به کسی زهر بکامم دادند اشک پاییز درآمد بر این رخسارم دشمن از کینه و از ترس شبیخونم زد به حرم‌خانه و سجادهءاستغفارم هر زمان برد مرا، ناله‌ی من مادر بود چکنم سیّدم و یاد در و دیوارم به خدا مادر ما زیر لگد گیر افتاد روضهءمحسن و در کرده مرا بیمارم تا که تحقیر شوم بزم شرابم بردند چکنم یار ندارم چه کنم ناچارم وسط بزم شراب از غم زینب مُردم داد یاد لب و آن چوب مرا آزارم بین آن معرکه با چشم به عباسش گفت تا کجاها که رسیده‌است پس‌از تو کارم اشهد لحظه‌ی موتم شده ای وای حسین یاد آن طشت طلا جان به خدا بسپارم @raziolhossein1
خبر گریه ی گرفتاران.. میرسد شب به شب به دلداران این قبیله به فکر ما هستند پیرشان کرده غصه یاران نخ تسبیحشان که میچرخد سرِ پا میشوند بیماران سر به دیوار اهل بیت زدیم خوش به احوال سر به دیواران ما گنهکارهای آلوده پشتمان گرم شد به غفاران دل ما تنگ سامرا شده است ما و آقا و نم نم باران! ما طلبکار این کریم شدیم بس که رو داده بر بدهکاران یوسف سامرا نگاهی کن ناز بفروش بر خریداران شیرها پوزه میکشند به پات تشنه ی کشتن تو خونخواران اهل عالم غم و محن بس ماست این که بی کس شده همه کس ماست گرچه از زهر حال مضطر داشت به دلش داغهای بدتر داشت حجره از ناله ی انا العطشان حال و روزی شبیه محشر داشت   علی بن جواد این آخر ذره ای خاک کربلا برداشت آب شرمنده ی لبانش شد اثر تشنگی به حنجر داشت انقدر بین حجره می غلطید جای خونمردگی به پیکر داشت بعد ازآن مجلس شراب فقط از غم عمه دیده ی تر داشت این لباسش اگر چه خاکی شد! باز آقا لباس دیگر داشت! گرچه سردرد اذیتش میکرد هرچه هم بود لااقل سر داشت دور و بر خنجری به دستی نیست قاتلش را کجا برابر داشت؟! دخترش گرچه داغدارش بود پشت صد پرده بود معجر داشت روضه من فقط همین جمله ست پسرش را کنارش آخر داشت کربلا داغ بر دلم خورده وای از آن تشنه ی پسر مرده! @raziolhossein
شب بود قبله جا نمازی سوی او داشت کعبه برای دیدن رویش وضو داشت رشک ملک بود آن  حصیر زیر پایش هر شب خدا مشتاق صوت ربنایش قد قامتش با روز شب را کرد محشور سجاده با هر سجده اش نور علی نور چشم سیاهش روشنای راه ایمان هر ناوک مژگان او یک خط قرآن تسبیح می چرخاند و می چرخید عالم ارض و سما را رزق می بخشید توام از خلوتش گرچه دو عالم فیض می برد اوج مصیبت در دل این شب رقم خورد ناگاه قومی بی ادب حرمت شکستند تسبیح فیض خلق را از هم گسستند از هر طرف حمله بر آن کاشانه کردند مانند سیلی خانه را ویرانه کردند نه احترام حرمتش را داشت دشمن عمامه اش را از سرش برداشت دشمن پای برهنه  سربرهنه در دل شب بردند او را و فلک در تاب و در تب خالیست جای فاطمه انگار اینجا تا که بگیرد باز دامان علی را می ریخت اشک شرم عالم روی جاده دشمن سواره بود اما او پیاده در کوچه های بی کسی او را کشیدند با هر قدم آه از نهاد او شنیدند از داغ این غم عالمی در پیچ تاب است سر منزل این کوچه ها بزم شراب است بزم شراب اما خبر از خیزران نیست ناموس او در مجلس نامحرمان نیست از سامرا برخاست آه شام آن شب یک سوی صد نا محرم و یک سوی زینب یک سو ، سری بر تشت زر ، یک سو رقیه یک سو سراسر خنده و یک سوی گریه یک سوی چوب خیزران می خورد بر لب یک سو مزن ظالم به لبها داشت زینب از بس اسیران را عذاب آن خیزران داد از تشت آخر سر به روی خاک افتاد @raziolhossein
نمی دیدند غیر از التهاب و اضطراب آنجا در یک خانه وا شد بارِ دیگر با شتاب آنجا امام شیعه را با دستهای بسته می بردند دوباره باز شد در کوچه ها پای طناب آنجا کجا خانِ صَعالیک است  شأن حضرت هادی از این غم شد دل صدیقه کبری کباب آنجا به هر صورت امام شیعه را تحقیر می‌کردند تعارف شد به جان شیعیان جام‌شراب آنجا علی الظاهر دوشنبه زهر جانش را گرفت اما لبش تر شد خدا را شکر با یک جرعه آب آنجا امام عسکری آمد نمازی خواند و دفنش کرد تن او را سه روز و شب نسوزاند آفتاب آنجا اگرچه زهر جانسوز است اما لااقل دیگر محاسن را نکرد از خون پیشانی خضاب آنجا نشد بی حرمتی هرگز به اهل خانه بعد از او نشد توهین به فرزند و زن و ناموس باب آنجا خدا را شکر بین این همه آدم نبود ای دل یکی مثل علی اصغر یکی مثل رباب آنجا . . . «جوان حضرت هادی به بالینش رسید اینجا جوانش دست و پا زد سید اهل شباب آنجا» @raziolhossein
کشاندم به بزم محبت خدا را طلب کرده ام بادهء سامرا را بنا شد سبوی زیارت بنوشم چشیدم دو جرعه شراب دعا را کنار ضریحی که زهرا نشسته سحر نذر کردم حدیث کسا را نشستم پس از جامعه زیر گنبد جماعت بخوانم نماز عشا را رسیدم به اینجا ولی دست من نیست خود آورده این جمع حاجت روا را فدای کریمی که در اوج عزت خریده است ناز و ادای گدا را ندیده ز عشاق خود جز اذیت ولی زائرش دیده جود و عطا را مسلمان و غیر مسلمان ندارد عوض کرده عشقش، دو دنیای ما را بپیچید بین حرم نسخه ام را گرفتم ز دست طبیبم شفا را کسی که دلت مست طوس است بنگر؛ از ایوان سلطانش ابن الرضا را فدای امامی که در سامرایش کشیده به شانه غم کربلا را اسیری کشیده ولی تشنگی نه ندیده به روی لبش ردّ پا را کسی وقت تشییع جسمش ندیده تنی پاره پاره تر از بوریا را خرابه نشین بود و تبعیدی اما نخورده دگر غصهء عمه ها را کسی معجری را نبرده به غارت و نشنیده گوش زنی ناسزا را گرسنه نخوابیده اهل و عیالش نشد بالش دخترش سنگ خارا سری را رقیه بغل کرد و بوسید سری سنگ خورده، پُر از ربنّا را... @raziolhossein
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم متوسل به شکوه حرمت طوبا هم غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم از هلال رجب و نیمه‌ی ذی‌الحجه گذشت آنچه در قدر سرودیم در عاشورا هم چه نیازی به طبیب است اگر نزد توایم که شفا می‌دهی آری متوکل را هم تو علی هستی و در کنج قفس هم بروی نزد تو ناله کند شیر که من روباهم دل بگو آینه و شیشه اگر مال تو نیست بشِکن آینه و شیشه و دل را با هم @raziolhossein
ما سامرا نرفته گدای تو می شويم ای مهربان امام، فدای تو می شويم هادی خلق! كوری چشمان گمرهان پروانگان شمع عزای تو می شويم @raziolhossein
همان کسی که تو را خانۀ گدایان بُرد و یا به قصد جسارت به قعر زندان بُرد... برای این که علوم از تو منتشر نشود میان لشکر با آن همه نگهبان بُرد... کجاست تا که ببیند حریم تو امروز چقدر غصه و غم از دل پریشان بُرد چقدر درد برای طبیب آوردند مریض از حرم تو چقدر درمان بُرد همان حرم که برای غبار آن، جبریل هزار شهپر و یوسف هزار مژگان بُرد به قدر ظرفیت سائلش تفضل کرد که خضر، علم لدن، تخت را سلیمان بُرد چه شیر پرده چه شیر درنده یکسان است از این جهت که از امر امام فرمان بُرد دل شراب هم از این مصیبتش خون است طَهور را به سرای شراب مهمان بُرد شراب بود ولی او یزید شام نبود مگر که چوب به سمت دهان و دندان بُرد؟! @raziolhossein
دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است سلام حضرت ابن الرضای دوم ما فدای تو چه قَدَر رافتت خراسانی است تو در تمام حرم ها کنار من هستی زیارتم همه لطفش به جامعه خوانی است علی ِچارم ِ دین ، هر که بنده تو نشد تمام بندگی اش کفر و نامسلمانی است به میوه ی دلت آقا بگو که برگردد بهار گم شده اینجا ، هوا زمستانی است زخشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم به خانه ای که همیشه در آن فراوانی است چه در کنار گدایان ، چه کاخ آن ملعون به هر کجا که رود کار او سلیمانی است عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد میان سامره مانده  ، غریب و زندانی است چه آمده است به یادش میان بزم شراب هوای حضرت دریا چه قدر طوفانی است دوشنبه ، گریه ، حسن ، سامرا مدینه شده دوشنبه های حسن ها همیشه بارانی است حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست @raziolhossein
غریب سامـره را وقت ربنــــــا بردند خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند خدا به خیر کند قصد جان او کردند دعا کنید  سلامت به خانه بر گردند گل بهشت چرا دست خار و خس افتاد عزیز فاطمـــه در کـــوچه از نفس افتاد همینکه شد نفسش تنگ در میانه‌ی راه به گریه زمزمه می کرد ، آه ... یا اُمّاه هزار شکر که آتش در این سرا نزدند هزار شکر که بانوی خانه را نزدند حرامیان ، خودِ بیتُ الحرام رابردند امام هادی علیه السلام را بردند خدا کند که از این بیشتر جفا نکنند خدا کند که سرش از بدن جدا نکنند چقدر بی ادبی می کند به محضر او و داد می زند این نانجیب بـر سر او میان جمع به آقام هتک حرمت شد جسارتی شد و ابنُ الرضا اذِیّت شد امام هادی مظلــــــــوم را تکلُّف کرد شراب به پســر فاطمـــه تعارف کرد یکی نگفت بس است،اینقدَر نکن تحقیر نکن شراب تعـــــارف به آیه‌‌ی تطهیـــــر یکی نگفت بس است ،دست ازسرش بردار عزیز فاطمــــــــــــــــــــه را اینقدَر نده آزار ز احتـــــرام ولیُ اللَّه اِمتِنــــــــاع چرا؟ امام عرش نشین ، بِرکةُ السِّباع چرا؟ ــــــــــ سلام یا علی بن محمدِالهـــــــــــــــادی چه شد که یاد غم عمه جانت افتادی؟ حریم فاطمه و اینهمه عذاب کجا عقیلةُ العرب و مجلس شراب کجا حریم فاطمه دربین ازدحام ای وای مخدرات علی ، مجلس حرام ای وای صدای قاری قرآنِ آشنا زکجاست؟ گمانم از لب خونین سیدالشهداست من از تلاوت شـــاه شهید می ترسم ز چوب دستیِ دست یزید می ترسم یزید  مست شراب است ،آه و واویلا دوباره فکر عذاب است ، آه و واویلا به دختران علی طعنه بی امان می زد بر آن لبان ترک خورده خیزران می زد @raziolhossein