eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همان کسی که تو را خانۀ گدایان بُرد و یا به قصد جسارت به قعر زندان بُرد... برای این که علوم از تو منتشر نشود میان لشکر با آن همه نگهبان بُرد... کجاست تا که ببیند حریم تو امروز چقدر غصه و غم از دل پریشان بُرد چقدر درد برای طبیب آوردند مریض از حرم تو چقدر درمان بُرد همان حرم که برای غبار آن، جبریل هزار شهپر و یوسف هزار مژگان بُرد به قدر ظرفیت سائلش تفضل کرد که خضر، علم لدن، تخت را سلیمان بُرد چه شیر پرده چه شیر درنده یکسان است از این جهت که از امر امام فرمان بُرد دل شراب هم از این مصیبتش خون است طَهور را به سرای شراب مهمان بُرد شراب بود ولی او یزید شام نبود مگر که چوب به سمت دهان و دندان بُرد؟! @raziolhossein
به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوه ات در کودکی ، باور نمی کردند تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن از حیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل می بٙرٙد غم را اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را ** شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هر جواب مسأله «الله أعلم» را @raziolhossein
تا زنده بود از رخ احمد غبار ریخت هر لحظه بر خزان غم او بهار ریخت باران هر تبسم او قلع و قمع کرد هر آتشی که صاعقهٔ روزگار ریخت با دست جبر ، مادر زهرا لقب گرفت پای نبی که ثروتِ بااختیار ریخت در هر نبرد ، ذکر لبش یا خدیجه بود برقی که از لب دو دم ذوالفقار ریخت آن قدر ذکر خیر برای رسول شد تیری به چشم دختر اهل فرار ریخت محصول اوست اشک فراقی که سالها زاری کنان به چهرهٔ چشم انتظار ریخت مدیون روضه های پسرهای فاطمه است هر رحمتی که بر سر هر روزه دار ریخت @raziolhossein
چه می گویند در پاسخ ، هواداران آن دینی که خال المؤمنینش کُشته أُم المؤمنینش را @Raziolhossein
به جای آن که بگوییم شعر کرب و بلاست و سوز آه نفسگیر او‌ در آن صحراست به جای آن که بگوییم آن چه او دیده همان غمی است که در چشم خواهرش زیباست به جای آن که بگوییم او‌ از این منظر که أخت أم مصائب شده است بی همتاست به جای آن که بگوییم پاسخ دشمن به خطبه های به منطق نشسته ، سربالاست و‌ یا اگر که زمین را ندا دهد که بگیر به شام دشمن دین را ، چه جای چون و چراست هزار سال قلم ها نوشت بر کاغذ که همسرش نشد آن کس که دشمن مولاست چه غم اگر که عَلَم روی دوش زینب بود که از چهار پسر هم یکی فقط سقاست همه فضائل او جای خود ولی کافی است فقط همین که بفهمیم دختر زهراست @raziolhossein
به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوه ات در کودکی ، باور نمی کردند تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن از حیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل می بٙرٙد غم را اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را ** شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هر جواب مسأله «الله أعلم» را @raziolhossein
امشب به لبم همین ترانه ست، علی !!! مقصود تویی ، کعبه بهانه ست، علی !!! این بیت ، ز مستجار ، فریاد زند ... خانه منم و صاحب خانه ست ، علی ... ....... جز حب علی نیست نجاتی دیگر جز خندهٔ او نیست براتی دیگر تا شاد شود قلب محمد صلوات بر حیدر و زهرا صلواتی دیگر @raziolhossein
آن کس که عدو به تهمتش راغب بود... بر اهل سقیفه کینه اش غالب بود... یک جُرم فقط داشت و آن هم این که بابای علی بن ابی طالب بود @raziolhossein
جوانی آمده تا زینت وطن بشود برای آل عبا بلبل چمن بشود همان اجابت شوق پدر به پیغمبر همان که آمده مجموع پنج تن بشود همان که خُلق عظیم پیمبری ، تنها برای قامت او خواست پیرهن بشود همان که شعلۀ بخشش به خانه اش افروخت که در سخاوت هم دومین حسن بشود کسی که منطق او منطق پیمبر شد به جز حسین و خدا با که هم سخن بشود؟ علی است ، گرچه نبی وار رحمت خَلق است نبی است ، گرچه علی وار بت شکن بشود اگر به وقت شهادت دلش قرار نداشت قرار بود که فارغ از انجمن بشود ** خدا کند که نیاید که این جوان روزی به پیش چشم پدر پاره‌ پاره تن بشود و یا اگر که تنش پاره شد ، مباد آن که برای پیکر او یک عبا کفن بشود و یا اگر که عبا هم کفن شود ، پدرش مباد آن که گرفتار بد دهن بشود @raziolhossein
تا زنده بود از رخ احمد غبار ریخت هر لحظه بر خزان غم او بهار ریخت باران هر تبسم او قلع و قمع کرد هر آتشی که صاعقهٔ روزگار ریخت با دست جبر ، مادر زهرا لقب گرفت پای نبی که ثروتِ بااختیار ریخت در هر نبرد ، ذکر لبش یا خدیجه بود برقی که از لب دو دم ذوالفقار ریخت آن قدر ذکر خیر برای رسول شد تیری به چشم دختر اهل فرار ریخت محصول اوست اشک فراقی که سالها زاری کنان به چهرهٔ چشم انتظار ریخت مدیون روضه های پسرهای فاطمه است هر رحمتی که بر سر هر روزه دار ریخت @raziolhossein
چه می گویند در پاسخ ، هواداران آن دینی که خال المؤمنینش کُشته أُم المؤمنینش را @Raziolhossein
آن کار که در مرامشان واجب بود آزار به اولاد ابوطالب بود جایی اگر اهل بیت راحت بودند انگار فقط صومعۀ راهب بود @raziolhossein
این چند روزه لرز تنت بیشتر شده شاید تو را هم از قفس غم رها کنند این آب از گلوی تو پایین نمی رود بس کن دگر ٬ بگو پسرت را صدا کنند مزد رسالتِ دل لرزان مصطفی است این لرزشی که بر سر و دستت رسیده است این آخرین زمان حضور ائمه است این روزگار مثل تو رنگش پریده است دارد به دست خود به لبت آب می دهد فرزند پنج ساله که پیشت نشسته است مثل امیدهای به زهر آرمیده ات از بغض ٬ راه آه نفسهاش بسته است حالا که در جوانی ات از دست می روی کاری برای غربت مهدی نمی کنی؟ در رفت و آمد غم و در ازدحام داغ فکری برای غیبت مهدی نمی کنی؟ باشد ٬ برو ٬ ولی به دو چشمش نگاه کن خون دل است این که به رخسارش آمده از بهر یوسفت چه کسانی ببین که بعد در مصر روزگار به بازارش آمده او را بغل بگیر که آغوش آخر است شاید هزار سال دچار بلا شود شاید غریب کوچهٔ جهل و غرورها شاید اسیر سلسلهٔ کینه ها شود دارد کنار پیکر تو گریه می کند یعنی که آب غسل تو هم جفت و جور شد باید برای تو کفنی دست و پا کند گویا دوباره داغ غریبی مرور شد اصلاً بپرس گریهٔ او از برای چیست شاید برای بی کفنی گریه می کند شاید برای تشنه لبی ناله می زند شاید برای پاره تنی گریه می کند @raziolhossein
این چند روزه لرز تنت بیشتر شده شاید تو را هم از قفس غم رها کنند این آب از گلوی تو پایین نمی رود بس کن دگر ٬ بگو پسرت را صدا کنند مزد رسالتِ دل لرزان مصطفی است این لرزشی که بر سر و دستت رسیده است این آخرین زمان حضور ائمه است این روزگار مثل تو رنگش پریده است دارد به دست خود به لبت آب می دهد فرزند پنج ساله که پیشت نشسته است مثل امیدهای به زهر آرمیده ات از بغض ٬ راه آه نفسهاش بسته است حالا که در جوانی ات از دست می روی کاری برای غربت مهدی نمی کنی؟ در رفت و آمد غم و در ازدحام داغ فکری برای غیبت مهدی نمی کنی؟ باشد ٬ برو ٬ ولی به دو چشمش نگاه کن خون دل است این که به رخسارش آمده از بهر یوسفت چه کسانی ببین که بعد در مصر روزگار به بازارش آمده او را بغل بگیر که آغوش آخر است شاید هزار سال دچار بلا شود شاید غریب کوچهٔ جهل و غرورها شاید اسیر سلسلهٔ کینه ها شود دارد کنار پیکر تو گریه می کند یعنی که آب غسل تو هم جفت و جور شد باید برای تو کفنی دست و پا کند گویا دوباره داغ غریبی مرور شد اصلاً بپرس گریهٔ او از برای چیست شاید برای بی کفنی گریه می کند شاید برای تشنه لبی ناله می زند شاید برای پاره تنی گریه می کند @raziolhossein
آن شمع که نور خانهٔ مولا بود پروانهٔ بی نشانهٔ مولا بود آن قدر نحیف شد که آن شب ، انگار تابوت فقط به شانهٔ مولا بود @raziolhossein
به جای آن که بگوییم شعر کرب و بلاست و سوز آه نفسگیر او‌ در آن صحراست به جای آن که بگوییم آن چه او دیده همان غمی است که در چشم خواهرش زیباست به جای آن که بگوییم او‌ از این منظر که أخت أم مصائب شده است بی همتاست به جای آن که بگوییم پاسخ دشمن به خطبه های به منطق نشسته ، سربالاست و‌ یا اگر که زمین را ندا دهد که بگیر به شام دشمن دین را ، چه جای چون و چراست هزار سال قلم ها نوشت بر کاغذ که همسرش نشد آن کس که دشمن مولاست چه غم اگر که عَلَم روی دوش زینب بود که از چهار پسر هم یکی فقط سقاست همه فضائل او جای خود ولی کافی است فقط همین که بفهمیم دختر زهراست @raziolhossein