eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
532 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید ناموسِ اهلبیت و تماشا! اِبا کنید این ازدحامِ زشتِ اَراذل برای چیست بر آل پاک فاطمه کمتر جفا کنید ما را اسیرِ خارجی و بَرده خوانده اید شرم از امامِ قافلۀ مصطفا کنید عمامۀ امام زمان زیر شعله سوخت رحمی بحال سید مظلوم ما کنید بارانِ سنگها سرِ ما را نشان گرفت یک بار هم نشد که هدف را خطا کنید جای سرِ بریده مگر زیر دست و پاست بهتر که جایشان به سرِ نیزه ها کنید دَف میزنید و هدیه به رقاصه ها دهید خون تا به چند بر جگر هَل اَتا کنید دورِ کجاوه ها سرِ بابا چه میکند این داغدیدگان حرم را رها کنید با آستین حجابِ حرم حفظ شد،چرا با اهلبیت فاطمه اینگونه تا کنید یک صبح تا غروب، اهانت بما بس است دیگر برای قافله یک راه وا کنید ذکر علی اگر که گناه کبیره است پس لااقل حقوق پیمبر ادا کنید از کوچۀ یهود و نصارا حذر دهید تا چند ناروا به دلِ ما روا کنید جشن و سرور و خنده و تحقیر و ناسزا قدری حیا ز قاری قرآن ما کنید ما را محلِ برده فروشان روا نبود یک ذره یادِ روز عذاب خدا کنید @raziolhossein
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟ شامیان عید گرفتند به قتل پسرت سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان کوچه ‌کوچه شده مزد زحمات پدرت بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت ت شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید سر عباس که خود هست حسین دگرت مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟ یا محمّد بنگر حق ذوی‌ القربی را کشت اولاد تو را امت بیدادگرت "میثم!" از بس سخن از سوز جگر می‌گویی  شعر تو در نفس سوخته گشته شررت @raziolhossein
کربلا سخت ولی شام بلا سخت تر است گذر از کوی یهود از همه جا سخت تر است زیهودی چه توقع که به ما سب نکند گر مسلمان بزند طعنه تو را سخت تر است پشت دروازه نگه داشته اند قافله را بعد دروازه از آن هم به خدا سخت تر است یا اخا مادر من فاطمه میداند و بس گذر از کوچه باریک چرا سخت تر است دست بسته به روی ناقه عریان سخت است گر ببارد به سرت سنگ جفا سخت تر است سر عباس به نی بود و مرا باز زدند سایه اش کم بشود از سر ما سخت تر است همه شهر نوامیس تو را گرداندند سر بازار ولی بر اسرا سخت تر است به سر طفل تو هم رحم نکردند حسین دیدن او ز تمام شهدا سخت تر است بزم نامحرم اگر پا بگذاری سخت است گر نگه دارد عدویت سرپا سخت تر است سر نی سنگ اگر خورد سرت ،جام ندید پس برای سر تو تشت طلا سخت تر است زخم شمشیر کجا زخم زبان واویلا به خدا شام غم از کرببلا سخت تر است @raziolhossein
روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب می گشتند کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر و طشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام @raziolhossein
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای شادی از آن که رأس حسین را بریده ای مسرور و شاد و خّرم و خندان به روی تخت بنشین کنون که خوب به مطلب رسیده ای جا داده ای به پرده زنان خود، ای لعین! خرّم دلی که پردۀ ایمان دریده ای من ایستاده بر سر پا و کسی نگفت بنشین که روی خار مغیلان دویده ای گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما ظالم مگر تو آل علی را خریده ای با عترت نبی ز چه بنموده ای ستم با این که زو سفارش ما را شنیده ای زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم باشد روا به یک زن ماتم رسیده ای شادی ز دیدن رخ اکبر، ولی خوشست بینی دمی که سبزه ی از نو دمیده ای «جودی» اگر که روزِ تو زین غم، نگشته شب چون صبح سینه از چه به ناخن دریده ای @raziolhossein
بهت حق ميدم آقاجون كه خون جاريشه از چشمات كـه بُــردن عمّه جانت رو ، دمِ دروازه ي سـاعـات ميگم با ناله و گريه ، بميــرم واسَــت اي آقــام ميگي با ناله و گريه ، اَمون از شام اَمون از شام چه قدر رقّـاصه آوردن ، چه قدر بي دردِ لَـجّـاره نـمي دونن مگه اينا ؟ كه اين خــانوم عــزاداره پـوشيدن پيرهنايِ نـو ، يه مُشت نامرده "لامذهب" فقط سنگــه كه از رو بام ، خوش آمد ميگه به زينب پريشون ، زار ، دلخسته ، طنابي دستاشو بســته سرِ راش هركي وايساده ، شراب تو دستشه مـستـه سَـــرِ مردايِ دنيا رو ، زدن بر نيزه ها ، اي واي داره خون مي چكه رو خاك ، از اين سرنيزه ها اي واي ببين قرآن و رو نيزه ، كه آيه آيــه مي خــونه كــنارِ ناقه ي زينب ، سرِ عبّاس ، گريــونه سر شش ماهه با اينكه ، به ني با پارچه بنده اگه دقّت كني پيـداس ، هنوزم داره مي خــنده رقيّـــه با سر انگشتش ، داداشش رو نشون ميده ربابم ديدتش انــگار ، كه دستاشو تـكون ميده ميگه ليلاي غمديده ، بمــيرم واسَت اي مادر كه ديدم از رويِ نيزه ، سرت افتاد علي اكبر ميونِ اين همه دشنام ، ميونِ اين همه آزار الهي وا نشه پايِ ، بي بي زينب سرِ بازار سراغ از عمّه مي گيرن ، سياهي ها كبودي ها تلافي مي كنن امروز ، سرِ كوچه ، يهودي ها @raziolhossein
شام یک محشرکبراست کجایی عباس دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس به نوامیس خدا پیروجوان خندیدند آستین معجرزنهاست کجایی عباس گاهی ازطشت غضب کن که نگاهم نکنند بی حیا روبروی ماست کجایی عباس شامیان ازسر تفریح به ماسنگ زدند گوئیا آخردنیاست کجایی عباس پرت میکرد یکی  سنگ جفا از سر بام هدفش اکبرلیلاست کجایی عباس مادران پیش سر اصغر ما رقصیدند دیده ی فاطمه دریاست کجایی عباس خواهرت راسردروازه تماشا کردند غیرت شام معماست کجایی عباس آنکه افتاده رقیه است به پای نیزه روی نی یوسف زهراست کجایی عباس همه گویندبه هم عیدمبارک باشد داغ ما خنده ی اعداست کجایی عباس @raziolhossein
بنا نبود که هم نیزه از سنان بخورد و هم به تشت طلا چوب خیزارن بخورد بنا نبود که از کربلا به کوفه و شام به هر زمین برسد سنگ از اسمان بخورد مگر چه گفته که وضع لبش چنین شده است چه کرده او که سرش ضربه انچنان بخورد مگر حلال خدا را حرام خواسته است که باید این همه زخم از حرامیان بخورد میان تشت طلایی ببند چشمت را مباد چشم تو بر وضع کاروان بخورد مخوان دو مرتبه قران یزید منتظر است گرفته چوب مبادا لبت تکان بخورد @raziolhossein
کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم  شامیان کاش که از سنگ زدن سیر شوند تا دلی سیر تماشای پدر میکردیم بهر قتل همه گهواره ی اصغر کافی ست کاش از مادر او دور پسر میکردیم میکند گریه هنوزم ز خجالت عباس معجری کاش کسی داشت که سر میکردیم تا نجف راه زیادی که نمانده ایکاش تا علی را ز چنین حال خبر میکردیم @raziolhossein
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت دختر چهل منزل میان هر گذر رفت مادر میان آتش در معجرش سوخت دختر بزور آستین معجر به سر رفت مادر میان‌ چهل نفر افتاد اما دختر میان حلقه صدها نفر رفت مادر اگر با درد پهلو رفت مسجد دختر به کاخ شام با درد کمر رفت مادر اگر باگوش پاره خانه برگشت دختر به ویرانه ولی پاره جگر رفت مادر به پیش دیده انصار افتاد دختر به پیش چشم قومی بدنظر رفت @raziolhossein
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من ای ستمگر هر چه می خواهی بزن اما بدان بوسه گاه مصطفی باشد لب عطشان من در احد جد تو دندان پیمبر را شکست باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من بارها و بارها پیوسته دید آزارها هم سر خونین من، هم پیکر عریان من سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران با خدا این بوده از روز ازل پیمان من من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو مادرم در پای طشت زر بود مهمان من دست "میثم" را از آن گیرم که پیش از بودنش همچنان دست توسل داشت بر دامان من @raziolhossein
در كوچه و بازار غربت حق ما نيست هر جای عالم غير عزت حق ما نيست حق پيمبر را ادا كردند الحق ای نامسلمان ها شماتت حق ما نيست شان نزول آيه ی تطهير مائيم كی خارجی هستيم،تهمت حق ما نيست هم سايه اش حتی نديده سايه اش را عمه به گريه گفت غارت حق ما نيست ما اهلبيت خاتم پيغمبرانيم پس در چهل منزل جسارت حق ما نيست ما از شهادت تک به تک باكی نداريم اما خدا داند اسارت حق ما نيست ما را ميان شهر چرخاندند عمدأ اين حد مصيبت در مصيبت حق ما نيست در مجلس نامحرمان بردند ما را نامرد مردم اين خجالت حق ما نيست @raziolhossein
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند   @raziolhossein
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید @raziolhossein
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید به اسیری که بود در غل و زنجیر زدید به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید رقص شادی جلو محمل زینب نکنید پای سر بریده به زمین پا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید به تماشای سر پاک حسین آمده اید اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید دوستان غیر در خانۀ مولا نزنید @raziolhossein
دریا به دیدهء تر من گریه می کند آتش به سوز حنجر من گریه می کند تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه بر لاله های پرپر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازۀ سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیدهء اکبر به نوک نی اینجا به من برادر من گریه می کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جدّ اطهر من گریه می کند...   @raziolhossein
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند* شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم  دیدم چشمهای مبارکش  بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم @raziolhossein
  گاهی زِ روی نی سرِ تو می خورد زمین گاهی سرِ برادرِ تو می خورد زمین فریادِ "یا حسینِ" دلم می رود به عرش تا صورتِ مطهّرِ تو می خورد زمین خوشحال می شوند که از خستگیِ راه در شهرِ شام خواهرِ تو می خورد زمین مَحرم نمانده تا که بلندش کند زِ خاک وقتی زِ ناقه دخترِ تو می خورد زمین با دستِ خویش بر دهنش مُشت می زند پیش سه ساله تا سرِ تو می خورد زمین با ناله ی رُباب، شود هر دلی کباب هر بار راسِ اصغرِ تو می خورد زمین اینجا دوباره دستِ علی بسته می شود اینجا دوباره مادرِ تو می خورد زمین @raziolhossein
ای دل! مگر نه خاتمه ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان‌همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ▫️▫️▫️ ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است @raziolhossein
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه ی قافله را هو کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملاعام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه ی زهرا کردند خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود دور ناموس خدا برده فروش آمده بود @raziolhossein
رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا @raziolhossein
اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا گریه‌کُن خونین جگر را می خرد زهرا وقتی شریک‌‌ات "شمع" باشد،سود خواهی بُرد پروانه ی بی بال و پر را می خرد زهرا از عِیش دُنیا باخبر باشی،ضرر کردی از عِیشِ‌دُنیا‌بی‌خبر را می خرد زهرا هی این در آن در می زنی تا در به در گردی وقتی گدای در به در را می خرد زهرا باید درِ این خانه کسبِ اعتباری کرد آن نوکران مُعتبر را می خرد زهرا هرجا بساط روضه ای برپاست،شرکت کن خار و خَس آن دور و بر را می خرد زهرا گاهی حوالی حسینیّه کمی بنشین گوشه نشین این گذر را می خرد زهرا هر آنچه که در چنته داری خرجِ اشکت کن فردای محشر "چشم تر" را می خرد زهرا اندازه ی بال مگس نذر حسین‌اش کن این قطره های مختصر را می خرد زهرا . . از ساعتی که سینه ی او زیر سُم ها رفت سینه زنان این پسر را می خرد زهرا @raziolhossein
سخت در نفس خود گرفتارم نیست جز‌ معصیت دراین بارم دور افتاده ام ز آغوشت تو به فکر منی و من زارم فیض آماده است و من کورم نور آماده است و من نارم با تو بودم ولی عوض نشدم این همه با گلم ولی خارم مثل خوبان به من محل دادی نه! نگفتی که من گنهکارم تو به رویم نمیزنی اما... چه کنم با گناه بسیارم عمر رفت و اجل رسید و هنوز بنده ی زرق و برق بازارم نیمه شب آمدم که عرض کنم.. عذرخواهم خدای غفارم! تو دوای منی شفای منی نظری کن که سخت بیمارم به سرم فکر کربلا زده است به هوای حسین بیدارم کربلای مرا ضمانت کن برسان تربتی ز دلدارم فاطمه امشب آمده به حرم آرزومند شام دیدارم ناله ی یا بنی خواهد زد به تنت هرکسی که آمد زد.. اهل کوفه چرا نفهمیدند به بزرگان لگد نباید زد.. تو بریده بریده جان دادی خنجرش را کشید و ممتد زد حرمله بر گلوت محکم زد و سنان بر دهان تو بد زد @raziolhossein
شمیمِ اشک و آه ای وای مادر زِ هر سو بسته راه ای وای مادر زِ تَل می کرد نگاه ای وای خواهر میانِ قتلگاه ای وای مادر @raziolhossein
روزی که مدینه هتک حرمت کردند در کرببلا ظلم و جسارت کردند زینب به دل شکسته میگفت ، حسین والله تو را دوشنبه غارت کردند «بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً»؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 133 @raziolhossein
سه بار رفت ز دنیا ، سه بار رفت از حال سه بار خورد زمین ، کوچه ، پشتِ در ، گودال @raziolhossein
شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن گذر عمر منِ بی سر و پا بر تو نخورد عزم دیدار مرا در نفس آخر کن عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن چِقَدَر نام تو بردم به زبانم، یک بار تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن سهم من از تو فراق تو شده غم دارم منّتی بر سر من نِه، تو غمم کمتر کن عاشق کرببلا، عاشق دیدار توأم هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است سختی راه، بر این خسته تو راحت تر کن روضه ی جدّ غریبت شب جمعه باز است باز روضه تو نخوان، فکر دل مادر کن مادری کز تَه گودال صدا زد، ای شمر خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن... ...خنجرت را بکشی، حنجر من می سوزد فکر بد حالی من، نزد گل پرپر کن من نه، اصلاً  تو بیا فکر حرم باش آخر فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن پیش زینب، به حسینم نزن اِنقدر لگد بدنش ریخت بِهم، رحم بر این پیکر کن فكر نیزه نکن و از سر او دست بکش لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن وقت غارت شده، رحمی تو به ناموس علی رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین صبر کن، فکر خودت شمر تو در محشر کن @raziolhossein
امشب که ز سوز مادری در راه است با آه زمین کربلا همراه است یک سو دمِ یا بُنیّ از فاطمه است سویی به لب حسین، وا امّاه است @raziolhossein
یارب دلم از مهر و ولا روشن کن با نور علی قبر مرا روشن کن ارباب، به چشم پر زخون عباس چشمم به ضریح کربلا روشن کن @raziolhossein
واجب تر از نماز شبم روضة الحسین جالب تر از بهشت برین جنة الحسین باشد قرار و وعده ی عشاق کربلا شبهای جمعه نیمه ی شب قبة الحسین @raziolhossein