eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
532 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمین یک آهِ شعله ور درآورد غم ِ تو اشکِ پیغمبر درآورد تنت را تیرباران کرد و دیدم دوباره نیزه ای دیگر درآود بمیرد حرمله(لع) که با تبسّم؛ سه شعبه زد به سمتت! پر درآورد رسید و پیکرت را غرقِ خون دید دلِ مادر سر از محشر درآورد یکی آورد با خود نعلِ تازه یکی پیراهن از پیکر درآورد نشست و با غضب از دستت ای وای هم انگشت و هم انگشتر درآورد نمیدانم چه شد که خنجرِ شمر(لع) زد و از حنجرِ تو سر درآورد! @raziolhossein
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟ گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟ ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟ بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟ با ناله های فاطمه اینجا دویدم گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟ یک جای بوسه در تنت باقی نمانده خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟ آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟ سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟ گیرم سرت را از قفا آقا بریدند آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟ از تو توقع دارم ای تندیس غیرت برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟ این دشت دشت چشمهای خیره سر شد آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو @raziolhossein
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام ... بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام ... بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام ...بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام ...بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش @raziolhossein
چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه به روی دست ملائک بدنت را دیدم گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند زلف خونین شکن در شکنت را دیدم قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم آه یعقوب شده چشم من از روزی که به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم . @raziolhossein
از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود صحنه را عباس اگر می دید بی‌شک مُرده بود تا غروب روز عاشورا خدا خود شاهد است عمه‌ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود از همان ساعت که سقا رفت سوی علقمه حال زینب مثل زن‌های «برادر‌مرده» بود خواست در آغوش خود گیرد حسینش را نشد بسکه تیر و نیزه بر نعش برادر خورده بود فکر می‌کردند نفرین کرده در حالی که او دست هایش را برای شکر بالا برده بود . @raziolhossein
امیر عشق روی خاک و افسرش افتاد عمامه‌ای ز نبی داشت، از سرش افتاد سِنان و نیزه و پیکان و سنگ می‏‌آمد به فکر ارباً اربایِ اکبرش افتاد عقیق لب، شده فیروزۀ ترک خورده به یاد علقمه و آب آورش افتاد سَنان رسید و سِنانش فرو به پهلو بُرد دگر مپرس چرا یاد مادرش افتاد دو پلکِ بی‌رمق آمد به‌روی هم، کم‌کم ز زیر چشم، نگاهش به خواهرش افتاد گرفته بود عطش، از دو چشم، بینایی ولی در آینه تصویرِ آخرش افتاد عمامه دید ندارد حسین، در گودال دو دست بر سر و در فکر معجرش افتاد @raziolhossein
سر روی خاک داشت که خواهر ز ره رسید دید آن سجود و حال قیامش رکوع شد دیگر نماند منتظر شام و کوفه کَس از قتلگاه،‌ سنگ زدن‌ها شروع شد @raziolhossein
دید بالای بلندی ازدحام صد حرامی، دور یک بیت الحرام حمله‌ور، بر کعبه دید اصحاب فیل دشتی از نمرود، گرد یک خلیل دید یوسف آفرین خود به چاه هالۀ عقرب گرفته دور ماه خاک‌ها، مهمان نوازی می‌کنند زخم‌ها، شمشیر بازی می‌کنند کعب‌نی‌ها گرد کعبه در طواف سنگ ها دارند قصد اعتکاف شعله‌های تشنگی سرکش شده است هر دو گونه، دو گل آتش شده است اوفتاده بر زمین عرش برین بر لبان آفرینش آفرین دیده‌ای تلفیق خون و خاک را؟ بر زمین افتادن افلاک را؟ دیده‌ای مرگی بدین حد باشکوه؟ دیده‌ای تکیه دهد بر نیزه کوه؟ دیده‌ای پرپر گل احساس را؟ دیده‌ای یک یاس و صدها داس را؟ دیده‌ای صد سنگ و یک آئینه را؟ نُو به نُو،‌ صد کینه دیرینه را؟ نیمه جان در چنگ قاتل دیده‌ای؟ کندن پر را ز بسمل دیده‌ای؟ دیدن این صحنه نَبوَد کار کَس چشم زینب می‌تواند دید و بس سوره‌ی توحید، آیه آیه شد آفتابی، بی نصیب از سایه شد تیرها، هر جا که می‌آمد فرود پیش از آن، شمشیر، جا وا کرده بود بعد بالا رفتن شمشیرها سنگ سبقت می‌گرفت از تیرها تیر، بوسه می‌گرفت و می‌نشست سنگ چوب تیرها را می‌شکست تا نبیند کس فرود آسمان قامت او شد عمود آسمان ماهتابی با شفق، آمیخته است خون پیشانی به رویش ریخته ست بس بر آن تن، تیرها بنشسته بود راه را، بر بوسه دادن، بسته بود یک‌طرف، در خاک‌وخون، تن غرق داشت یک طرف، شقّ القمر از فرق داشت زخمه‌ها در پردۀ بیداد بود یک گلو، صد حنجره فریاد بود دیگر این جا عشق می‌گوید سخن نیست در حدّ شعور و شعر من نِی توان دارد زبان، بر گفتنش نِی دلی را طاقت بشنفتنش به، که گیرد دست بر دیده، مَلَک ابر گردد پنبه، در گوش فلک آیه‌های عاشقی تفسیر شد خنجری با حنجری درگیر شد چار سمت شاخۀ گل را برید بعد از آن، آن تیشه بر ریشه رسید مرغ قاف عشق، سر از تن جدا همچو بِسمِل بود و می‌زد دست و پا شرح قصّه، دفن در گودال، به گوش‌ها بسته، زبان‌ها لال، به شد زمین و آسمان، همرنگ خون قاتل از گودال می‌آمد برون گوش جان تَبَّت یَدی را می‌شنید بُولَهَب، نای خدایی را بُرید از نوا انداخت نای عشق را کُشت، شیطانی خدای عشق را باغ را عطر خدا پُر کرده بود کربلا را دو صدا پُر کرده بود خواهری گفتا، به قربان سرت بانویی گفتا بمیرد مادرت آسمانا، گریه سر کن بر زمین سر بریدند آسمان را در زمین @raziolhossein
نه زیر بارش تیغ و سنان امان دارد نه در هجوم عصا دارها جوان دارد نه ذوالجناح دگر تاب استقامت نه نه سیدالشهدا در کَفَش عنان دارد از آن دمی که به قلبش نشست تیر خلاص رشیده حرمش قامتی کمان دارد عجیب نیست که پهلوی تو لگد خورده که پهلوی تو ز یک بی‌نشان، نشان دارد خدا کناد شود کور، چشم نامردی که چشم غارت بر خیمۀ زنان دارد چو دید پلک تو را نیمه‌باز، نعره کشید بزن سنان! به گمانم هنوز جان دارد به پایکوبی اسبان دگر نیازی نیست مگر حسین به تن دیگر استخوان دارد؟ @raziolhossein
ای آفتاب بر تن من بیشتر بتاب تا مجلس عزای مرا گرمتر کنی ای نعل اسب سینۀ من سخت‌تر بکوب تا جای خواب اصغر من نرم‌تر کنی @raziolhossein
از کوفه سلاح و سنگ و تیر آوردند یک بغض نهفته از غدیر آوردند دیدند کسی دور و برش نیست، زدند آقای مرا غریب گیر آوردند @raziolhossein
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام ... بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام ... بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام ...بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام ...بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش @raziolhossein
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟ گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟ ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟ بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟ با ناله های فاطمه اینجا دویدم گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟ یک جای بوسه در تنت باقی نمانده خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟ آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟ سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟ گیرم سرت را از قفا آقا بریدند آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟ از تو توقع دارم ای تندیس غیرت برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟ این دشت دشت چشمهای خیره سر شد آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو @raziolhossein
دختری بر جسم صد چاک پدر افتاده بود وان بدن، آغوش بهر دخترش بگشاده بود قتلگه محراب شد، دختر نماز عشق خواند بوسه‌هایش سجده بود و آن بدن سجاده بود کعب‌نی پا در میانی کرد بهر تسلیت بر حمایت عمه‌اش تا پای جان اِستاده بود گر سپر زینب نمی‌شد کعب‌نی را بی‌گمان جسم دختر هم کنار جسم باب افتاده بود @raziolhossein
من زینب صبور تو بودم ولی حسین هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد دیدم که جای آب لبت نیزه میخورد  ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد ای احترام واجب زینب ، دم غروب  عریان شدی و جسم تو بی احترام شد بعد از عبور چکمه ی شمر از تنت حسین صحبت ز نعلهای سواره نظام شد خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود دور و بر تو ، دور و برم ازدحام شد کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر با شمر بد دهن سر تو همکلام شد @raziolhossein
حیدر رسیده بود ، پیمبر رسیده بود همراه این دو ، سوره ی کوثر رسیده بود خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ آن لحظه ای رسید که لشکر رسیده بود از خاتم حسین ، تعاریف بی شمار به گوش ساربان ستمگر رسیده بود کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خنجر نمی برید گلوی حسین را به بوسه گاه حضرت مادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر ، صبرش اگر سر رسیده بود هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد اما غروب ، کار به آخر رسیده بود @raziolhossein
شمیمِ اشک و آه ای وای مادر زِ هر سو بسته راه ای وای مادر زِ تَل می کرد نگاه ای وای خواهر میانِ قتلگاه ای وای مادر @raziolhossein
بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان رواست چشم جهان تا ابد شود گریان چرا که گریه کند روز و شب امام زمان (روایت است که چون تنگ شد بر او میدان بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان) نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت (نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت) هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید صدای هلهله از شش جهت برون گردید زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید (هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید) ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد (بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد) @raziolhossein
حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است @raziolhossein
نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست چوبه های تیر را با ذکر یا زهرا شکست کار تیر پهلویش دشوار شد مشکل شکست ذوالجناح آهسته آقا را لب مقتل گذاشت دید وقتی دنده اش را نیزه ناغافل شکست خاک بر چادرنماز زینب کبری رسید بادبان کشتی پهناوری در گِل شکست داشت با چشمان خود میگفت زینب جان نیا گوشه‌ی ابروی او را چکمه‌ی قاتل شکست سینه ی شاه دو عالم قیمتش عرش خداست دشمن او عرش را با قیمتی نازل شکست طعنه زد: «کو ساقی کوثر که سیرابت کند؟» شمر روی سینه اش هر قدْر میشد دل شکست نرم کردند استخوان های تنش را نعل ها استخوان هایی که از داغ ابوفاضل شکست @raziolhossein
شاهی که از او بقا کمک میگیرد از او قَدَر و قضا کمک میگیرد پیش نظر حرامیان در گودال از نیزه شکسته ها کمک میگیرد @raziolhossein
اینجا کفن از بوریا بهتر نداری که گیرم به تشییع آمدم ، پیکر نداری که باید یکی باشد تو را از خاک بردارد دیگر کنارت قاسم و اکبر ، نداری که «گفتم تو را از خاتم انگشت بشناسند» اما به روی دست،  انگشتر نداری که رسم است سمت قبله باشد سر میان قبر صد پاره پیکر داری اما ،سر نداری که ... یک بوسه قبل از دفن دلگرمی مادرهاست از دور من می بوسمت ،مادر نداری که گیرم که مردم پیکرت را دفن هم کردند چه فایده ،گریه کنِ دختر نداری که @raziolhossein
شمیمِ اشک و آه ای وای مادر زِ هر سو بسته راه ای وای مادر زِ تَل می کرد نگاه ای وای خواهر میانِ قتلگاه ای وای مادر @raziolhossein
بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان رواست چشم جهان تا ابد شود گریان چرا که گریه کند روز و شب امام زمان (روایت است که چون تنگ شد بر او میدان بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان) نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت (نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت) هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید صدای هلهله از شش جهت برون گردید زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید (هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید) ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد (بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد) @raziolhossein
آن تندباد تیر، بگو با تنت چه کرد؟ با قلب مثل آینه روشنت، چه کرد؟ وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است با ما ببین که روضهٔ افتادنت چه کرد می‌‌گفت روضه‌‌خوان: که تنت غرق تیر بود هر تیر، واژگون که شدی، با تنت چه کرد افتادی و سه ساله خبر دارد و خدا بر خاک، سنگ، با رخِ بی‌جوشنت چه کرد انداخت این سه شعبه تو را، باغبان! ببین با حلق نازکِ گل در گلشنت، چه کرد؟ جان داد خواهرت، به خدا تا که دید، شمر با چکمه، در کشاکشِ جان دادنت، چه کرد ای بوسه ‌گاه مادر دریا گلوی تو! آن تیغ کُند، با رگ و با گردنت چه کرد از حال رفت و بی ‌رمق افتاد، روضه‌ خوان دیگر نگفت از اینکه پس از کشتنت چه کرد یا ایها العزیز! پس انگشترت کجاست؟ آن گله گرگ، با تن و پیراهنت چه کرد؟ لرزید آسمان، چو دویدند اسب‌ها بر سینه زد رسول، مگر دشمنت چه کرد؟ @raziolhossein