eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
739 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باز دارند به چشمان ترم میخندند برغم تو که شکسته کمرم میخندند تکیه گاه منی و بال و پرمن هستی همه اینجا به من و بال و پرم میخندند سر روی خاک نهادی و همه شیر شدند گرگ هایی که چنین دور و برم میخندند ای علمدار حرم ، بعد تو لشکر دارند بر من و زخمِ به روی جگرم میخندند رفتنت کار مرا سخت به هم پیچیده همه دارند به زن های حرم میخندند @raziolhossein
یوسف ما تک و تنهاست خدا رحم کند چقدر گرگ به صحراست خدا رحم کند موجی از نیزه و خنجر به سوی علقمه رفت نوح ما در دل دریاست خدا رحم کند شور چشم اند و دل اهل حرم شور زند بس که او خوش قد و بالاست خدا رحم کند چقدر کرده کماندار کمین  و از دور قد عباس هویداست خدا رحم کند هدف خنجر و شمشیر و سنانی که زنند نکند پیکر سقاست خدا رحم کند نکند دست علمدار ز کار افتاده؟ که چنین هلهله بر پاست خدا رحم کند چه بلایی شده نازل که پدر گریه کنان دست بر دامن زهراست خدا رحم کند خصم خندد به پدر چشم عمویم روشن این چه هنگامه و غوغاست خدا رحم کند کار عباس تمام است و دگر کار همه خواندن فاتحه ی ماست خدا رحم کند @raziolhossein
خانمان سوز بود آتشِ آهی گاهی ناله‌ای می‌شکند پشتِ سپاهی گاهی داری امید ولی نیست پناهی گاهی دلخوشی گرچه به یک نیمه نگاهی گاهی حیف از آن چشم که یک تیر نگاهش را بُرد داد از آن تیر که چشمان سیاهش را بُرد آه بر روی لبش بود چه آهی ای وای جمع می‌کرد تَنی از سرِ راهی  ای وای رفته از دست چه ماهی و چه ماهی ای وای بعد او نیست نه حالی نه پناهی ای وای  اشک مردی که پناهش همه پاشیده ببین حالِ شاهی که سپاهش همه پاشیده ببین به سرش آمده اما به جراحات رسید این جوانمُرده ببین با چه مکافات رسید موقع غارتِ او  موقع خیرات رسید وسطِ قائله‌ی مردمِ شامات رسید ردِ خونی به زمین از سرِ زین ریخته دید همه جانِ حرمش را به زمین ریخته دید نفَسش بعدِ برادر چقدر می‌گیرد مرد اگر داغ کشد دردِ کمر می‌گیرد بی سبب نیست که از سینه خبر می‌گیرد تیر از سینه که رد شد به جگر می‌گیرد حق بده اینهمه اندوه پَرَت می‌شکند بی برادرشدن  آری کمرت می‌شکند تیر تا خورد به چشمش به کمین خورد ای داد روی پیشانیِ زهرا دو سه چین خورد ای داد بخدا بر جگرِ اُمِ‌بَنین خورد ای داد پدرش از نجف آمد به زمین خورد ای داد اشکِ عباس دل خون زمین را سوزاند در مدینه جگر اُمِ‌بَنین را سوزاند آه ای ماه ببین حال برادرها را آه ای خیمه ببین گریه‌ی خواهرها را آه ای دشت ببین ضجه‌ی دخترها را آه ای داغ ببین قامت مادرها را نیست با شاه کسی بانگ کمک بردارد بین ابرو چقدر سخت تَرک بردارد  کاشکی باد  به خیمه خبرش را نبرد شرح حال بدن مختصرش را نبرد یک حرامی عَلَمش را  سپرش را نبرد پیش طفلان سرِشب نیزه سرش را نبرد باید عمه بدود تا   به همه  سر بزند گره‌ای روی گره  زود به معجر بزند "بیت نخست  تضمینی از معینی کرمانشاهی @raziolhossein
رفت از خیمه به دنبالش دل ارباب رفت رفت از خیمه به دنبالش حرم از تاب رفت آب باید محضِ پابوسی میآمد خدمتش کار دنیا را ببین دریا به سوی آب رفت ریخت از مشک عمو سوغات اصغر بر زمین گریه کرد عباس اما حرمله شاداب رفت حیف که ادرک اخایش به کمانداران رسید  قبل از ارباب این صدا تا دشمن ناباب رفت محضر چشمش سه شعبه تشنه آمد با شتاب  از میان کاسه ی چشمش ولی سیراب رفت با کُالخودش به روی آسمان خط میکشید علقمه او را چه شد قد رشیدش آب رفت؟ قطعه قطعه شد که کوچکتر شود پیش حسین آری از نزد بزرگ قوم با آداب رفت از مزار کوچکش پیداست با جسمش چه شد شد پریشان خاطر از غم هر که در سرداب رفت @raziolhossein
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو هی آه می کشی و دلم تیر میکشد قربان مهربانی ات ای مهربان برو دستم بریده و کمرت را شکسته اند برخیز ای شکسته دلِ قد کمان برو بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها جانم فدات ناله مزن این چنان برو این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند برگرد خیمه زود، نمانده زمان برو خون گریه های چشم ترم نذر زینب است آقا به جان خواهر تنهایمان برو برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن زینب کجا و صحبت نامحرمان برو از من گذشت غربت و در انتظار توست گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو   @raziolhossein
ما که عمری ست گدای شب تاسوعاییم زخمی مرثیه های شب تاسوعاییم عشق عباس شکیبایی و سرزندگی است روضه ی امشب ما روضه ی شرمندگی است تن بی بال و پرت قاتل ارباب شده ست از خجالت همه ی قامت تو آب شده ست لب آبی و لبت سوخته از بی آبی تکیه گاه منِ دلتنگ چرا می خوابی؟ همه ی علقمه پر نقش شد از بال و پرت همه ی خون تنت ریخته از فرق سرت اولین بار کنار بدنت لرزیدم سوختم تا که تن سوخته ات را دیدم داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده است این فرات است که از خون تو رنگین شده است می کشم تیر ز چشم تو به چشمی پر اشک مرثیه خوانده برای منِ دلسوخته، مشک از گلو و سر و چشم و دهنت خون زده است صبر کن نیزه ای از پشت تو بیرون زده است خطِ خون مانده ز بی دستی تو دور و برم سینه خیز آمده ای مشک به لب سمت حرم خیمه با رفتن تو ضربه ی بد خواهد خورد دخترم بی تو از این قوم لگد خواهد خورد لشکر حرمله آماده ی غارت شده است تو که بی دست شدی حرف اسارت شده است فکر کن بی من و تو شمر چه ها خواهد کرد حرمله را به حرم زود رها خواهد کرد از همین لحظ النگوی رقیه پر زد خواهرم باز گره بر گره ی معجر زد با شکاف سر زاری که تو داری چه کنم؟ با سرت در گذر نیزه سواری چه کنم؟ به سر سوخته ات زخم جبین می افتد بیشتر از سر من روی زمین می افتد @raziolhossein
نه صبحی داری و نه شب عزیزم دلت آتیشه   داری تب عزیزم شبِ عباسه اما ناله داری برایِ غصه‌ی زینب عزیزم نه صبری و نه تسکین مونده باقی که داغی سخت و سنگین مونده باقی نگیر از ما تو فیضِ روضه‌ها رو برایِ نوکرت این مونده باقی بدون تو  تو کارامون ضرر بود که تو امروز و فردامون ضرر بود تو را ای کاش برا دنیا میخواستیم بدونِ تو  تو دنیامون ضرر بود بگو با بارِ این غمها چه کردی پریشون توی این شبها چه کردی یکی باید به فکرت باشه اما بگو با ناله‌ی زهرا چه کردی الهی که الهی غم نبینی بگو امشب کدوم خیمه میشینی؟ دلم میگه غبار آلوده آقا میون هیئتِ اُم‌البنینی از آن سَروِ علی بنیاد صد حیف از آن قامت  از آن شمشاد صد حیف دو دستی که عصایِ پیریَش بود خداوندا زِ تَن اُفتاده صد حیف @raziolhossein
گفت غیر از ما نبین یاری دگر گفتم به چشم با خبر از ما و‌ز عالم بی خبر گفتم به چشم گفت من عشقته قتلته گفتم چه خوب گفت تو عشق منی خون کن جگر گفتم به چشم گفت عاشق هدیه بر معشوق خود می آورد گفتمش من چه بیارم  گفت سر گفتم به چشم گفت ای سرمست کارت چیست‌ گفتم ساقی ام گفت آبی بهر طفلانم ببر گفتم به چشم مادرم ام الوفا بوده‌ست ، این دانست و گفت مشک را پر کن خودت عطشان گذر گفتم به چشم دید دندان تیز کرده تیغ دشمن بهر مشک گفت دستت را برایش کن سپر گفتم به چشم دستم افتاد و گره از کار مشکم وا نشد گفت با دندان گره وا کن پسر گفتم به چشم گفت جای بچه های فاطمه ، گفتم به دل گفت جای رفتن تیر خطر ، گفتم به چشم گفتمش من پیشمرگ شیرخوارت گفت آه میخورد اول کجا تیر سه پر گفتم به چشم گفت از بس چشم گفتی چشمهایت چشم خورد چشمهایت را بپوشان از نظر گفتم به چشم گفتمش اعجاز از من بر می‌آید امر کن گفت خواهم از سرت شق القمر گفتم به چشم گفتمش من ساقی لب تشنگانم گفت پس نیزه های تشنه را بر جان بخر گفتم به چشم گفتمش من غیرت اللهم ، عزیز الله گفت گریه کن بر دختران در نظر گفتم به چشم آخرش هم گفت چشمت را به روی نی ببند تا که زینب را نبینی در گذر گفتم به چشم @raziolhossein
زمان تنها خبر از داغ های ناگهان میداد عطش هم رفته رفته کار دست باغبان میداد تکان میخورد قلب مشکها بیتاب در خیمه رباب آرام چون گهوار اصغر را تکان میداد به موسی گفت هارون وزیر اکنون چه باید کرد نگاهی کودکانه مشک خالی را نشان میداد فرات هرچند با لبهای طفلی قهر بود انگار ولی تاوان قهرش را عموی مهربان میداد چه تصویر غم انگیزی برادر داشت در میدان سپر را میگرفت و مشک دست پهلوان میداد عجب تصمیم سختی بود، سقا در ازای آب به دستان زلیخا داشت یوسف را گران میداد چه خواهد کرد اگر با ماه کامل روبرو میشد بِبُرَد یا نَبُرد؟ داشت شمشیر امتحان میداد گناه چشم سقا چیست؟ میپرسید نخلستان ولیکن پاسخ او را فقط تیر و کمان میداد به قدر چرخش چشمی نیفتاده ست از دستش چه ها میگفت اگر خالق به این بیرق زبان میداد به روی خاک خون میریخت از چشم و سخاوت را گمانم داشت یاد ابرهای آسمان میداد دو تا دست بریده مشک پاره آنطرف اما برادر روی پاهای برادر داشت جان میداد.... @raziolhossein
روزی که دست او به شفاعت علم شود خجلت کشد ز دامن پاک گنه، ثواب @raziolhossein
گمگشته ام در این راه أینَ بَقیةَ الله از سینه می کشم آه أینَ بَقیةَ الله رفتیم تا که از دست، خوردیم تا به بن بست گفتیم گاه و بیگاه أینَ بَقیةَ الله در روضه های ارباب ما غصه دار و بی تاب گفتیم ناخودآگاه أینَ بَقیةَ الله ما اشتباه کردیم از بس گناه کردیم افتاده ایم در چاه أینَ بَقیةَ الله هستیم ما یتیمش از دامن کریمش دستان ماست کوتاه أینَ بَقیةَ الله تنها برای حاجت کردیم ما شکایت بودیم ما چه خودخواه أینَ بَقیةَ الله در روضه های سقا شد ذکر نوحه ی ما وقت مصیبت ماه أینَ بَقیةَ الله امروز بی قرار است بی تاب و غصه دار است در این فغان جانکاه أینَ بَقیةَ الله بی دست شد اباالفضل تا دست من بگیرد هر روز و شب در این ماه أینَ بَقیةَ الله ای نوکران عباس گریه کنان عباس گویید غرق در آه أینَ بَقیةَ الله گر بغض در گلویید سینه زنان بگویید أینَ بَقیةَ الله أینَ بَقیةَ الله @raziolhossein