eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه‌ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه‌ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! آمده شیطان ز صحنه‌ عکس بگیرد حرمله نزدیک‌ شد ز قاب نیفتد فاطمه‌ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت؛ کاش خدایا ولوله در خیمه‌‌ی رباب نیفتد @raziolhossein
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه‌ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه‌ی پیغمبرم افتاد هم میوه‌ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه‌ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه‌ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه‌ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره‌ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه‌ی پر عاطفه‌ی خواهرم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد @raziolhossein
از دیده تا رفتی و ناپِیدا شُدی تو... در لابِلای جَمعیَّت تَنها شُدی تو... ...یک نِیزه اَوَّل بی هَوا روی سَرَت خورد چون لَحظه های آخَرِ مولا شُدی تو جاری به چَشمانِ عُقابَت گَشت خونَت راهی به قَلبِ لَشکَرِ اَعدا شُدی تو یک کوچه وا کردند مانندِ مَدینه تا خوب زیرِ دستِ آنها جا شُدی تو دَردَست هَرکَس داشت هَرچه، بَر تَنَت زَد زَخمی و صَد تِکِّه دَر آن بَلوا شُدی تو با سینه ی زَخمی و پَهلوی شِکَسته خیلی شَبیهِ مادَرَم زَهرا شُدی تو روی زَمین هَرجا که دیدَم، پِیکَرَت بود پیشِ نِگاهم پَخش دَر صَحرا شُدی تو چَسبیده رویِ خاک هَر عُضوِ تو اَکبَر مِثلِ گُلی اُفتاده زیرِ پا شُدی تو @raziolhossein
برای روضه‌ی اکبر، بیار امشب دل زارو باید حتماً پدر باشی، بفهمی حال آقارو نخ تسبیح و بازش کن‌، میون‌ِ جمعیت بنداز صدا کن پیرمردی رو، بگو جمعش کن اینارو نمی‌شه جمع و جورش کرد، تنی که ارباً اربا شه باید سرهم‌ کنیش آروم‌، بذاری پیش سر، پارو! شکاف پهلوشو تا دید، به یاد میخ در اُفتاد حسین بالاسرِ اکبر، دوباره دید زهرارو پاشو تا معجرم باشه، نذار موهام پریشون شه داره زینب با این حرفا، به هم می‌ریزه دنیارو جوونای بنی‌هاشم، کمک‌کارِ حسین بودن چجوری یه جَوون مُرده، بگرده کل صحرارو؟! یکی روی عبا می‌رفت، یکی زیر عبا می‌رفت پسر تشییع شد حالا، ببین تشییع بابارو تمام صورتش زخمه، تمام صورتش کنده‌ست یکی پاشه توی خیمه، بگیره دست لیلارو @raziolhossein
نجف به مضجع پاک تو باسلام رسیده به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو چنین به حائر قدسی تو امام رسیده بلند مرتبه شد هر که بر تو اشکی ریخت بلند گریه نموده به این مقام رسیده کسی کنار تنت داد می کشد که خودش به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده تن تو بند دل زینب است، پاره شده پس از تو جان به لب شاه تشنه کام رسیده تنت شبیه اذان پخش شد، جگر گوشه! اذان تو سر نیزه به شهر شام رسیده کنار پیکر تو زینب آمده اما شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده چقدر دشنه تشنه! چقدر زخم عمیق! صدای هلهله ها هم به بار عام رسیده برای بردن جسم تو ده نفر کم بود عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده @raziolhossein
شیشه ی عمر پدر خُرد شدی در نظرم سر پیری چه بلایی‌ست که آمد به سرم خواستم پر بکشم سمت تو..،خوردم به زمین طرزِ درهم شدنت چیده همه بال و پرم لخته‌خون! خواهشاً از حنجره اش دست بکش تا اگر شد فقط این بار بگوید:پدرم شمر با هر ولدی‌گفتنِ من می خندد پسرم ای پسرم ای پسرم ای پسرم تا به حالا نشده پیش پدر پا نشوی حیف باشد دم آخر نکنی مفتخرم نیزه مسمار شد و چنگ به پهلویِ تو زد داغ زهراییِ تو شعله زده بر جگرم تیغ‌ها! از بدنِ ریخته پا بردارید بگذارید که از معرکه او را ببرم می شمارم همه اعضای تو را..،باز کَم است تکّه ای از تو کجا مانده؟!..،خودم بی خبرم آنقَدَر بند به بند بدنت وا شده است می شود در دل قنداقه تو را بُرد حرم کار تشییع تو یک روز زمان خواهد بُرد همه از خیمه بیایید که من یک نفرم @raziolhossein
آرام کمي راه براي پدرش رفت يکباره شکسته شد از اينکه پسرش رفت انداخت نظر بر قد وبالاي جوانش مي سوخت از اين غصه که آن همسفرش رفت تا گفت علي ابن حسين ابن علي ام هي نيزه پس از نيزه به سمت کمرش رفت يک ضربه ي شمشير به فرق سر او خورد آن ضربه چنان بود که تا عمق سرش رفت گم کرد عقاب از غم او راه حرم را آنجا که نبايد ببرد همسفرش رفت هي ضربه پس از ضربه به روي بدنش خورد فرياد کشيد و سوي خيمه خبرش رفت افتاد به سمت علي اکبر پدرش راه افتاد زمين سو ز دوتا چشم ترش رفت با کنده ي زانو پدر پير وشکسته آرام کنار پسر محتضرش رفت @raziolhossein
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت آن داغ دیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری برو بفشاند گلاب و شهد تا تقویت کند دل محنت کشیده را یک جمع دعوتش به گل و بوستان کند تا برکنندش از دل، خارِ خلیده را جمع دگر برای تسلای او دهند شرح سیاهکاری چرخِ خمیده را القصّه! هر کسی به طریقی ز روی مهر تسکین دهد مصیبتِ بر وی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطرِ حسین چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟ آیا که غمگساری و اندُه بری نمود لیلای داغ دیدۀ زحمت کشیده را؟ بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانۀ مرغ پریده را @raziolhossein
پدر به نعش پسر این چنین نظر نکند به اختیار کسی شعله در جگر نکند اگر که قاصدی آرد خبر زمرگ جوان حیا کند پدرش را از آن خبر نکند نمود نسل مرا قطع ابن سعد لعین امیدم آنکه نهالِ دلش ثمر نکند چسان خبر برسانم به مادرت لیلا که خاک ماریه را زاشکِ خویش تر نکند تُرا چگونه گذارم به روی ریگ روان فتاده باشی و کس بر تنت نظر نکند¹ زجای خیز که تا سوی خیمه ات ببرم که بی تو خواهرت اندر حرم گذر نکند زداغ مرگ تو آخر خمیده شد کمرم کمان قَدِ پدری چون غم پسر نکند به نوجوانی تو جان انس وجِنّ سوزد ولی به منقذ بی دین فغان اثر نکند اگر که باد برد این خبر برِ صُغرا یقین بدان که دگر خواهش سفر نکند ستاده ام من و تو خفته ای برابر من پسر چنین حرکت در برِ پدر نکند بس است صالح مدّاح ذکر این ماتم نمود نظم تو کاری که نیشتر نکند @raziolhossein
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم مثل تو درد گرفته همه ی بال و پرم گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما  پاره پاره شده حاال همه جای جگرم ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند  گر ببینند که افتاده ای از پا پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شده ای علی اکبر، علی اصغر شده ای در نظرم خبرش پخش شده پخش شدی روی زمین  خبرش پخش شده ریخته ای دور و برم من از این چند برابر شدنت فهمیدم  چقدر کینه به دل داشته اند از پدرم بغلت میکنم و از بغلم میریزی  آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم   دارد از سمت حرم عمه ی تو میآید  ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم @raziolhossein
گرفته بر سر دامن سر جوانش را و داده است ز کف طاقت و توانش را برای این‌ که پدر را پسر صدا بزند پدر گرفت دمی خون در دهانش را صدای خنده‌ شان تا رسید نفرین کرد ز  آه  سینه‌ی خود جمع دشمنانش را خلیل وعده نمود و پس از هزاران سال حسین آمد و پس داد امتحانش را دوباره حرف علی کوچه باز شد این‌بار کشاند تا وسط دشت عمه جانش را مردّد است که تا خیمه‌ها که را ببرد تن جوانش را ...  یا  قد کمانش را ؟ وساعتی پس از‌این روی نیزه خواهدگفت موذن حرم کربلا اذانش را @raziolhossein
چه حال و روز عجیبی، گذشت بر تو حسین جان که همچو بازِ شکاری، تو آمدی سوی میدان علی مقابل چشمِ تو پاره پاره بدن بود میان گرد و غباری تنِ جوان تو پنهان در آن زمان که به زانو، کشیده ای بدنت را کنار پیکر اکبر، امان ز حال پریشان در احتضار، علی میکشید پا به زمین و نفس نفس زدنش در شماره بود فراوان ز لَخته خونِ گلویش، دلت به تاب و تب افتاد فغان کشیدی و گفتی: خدا کند ندهد جان صدا زدی وَلَدی! خواهرم رسیده کنارت ز جا بخیر و ببر عمه را ز دیده ی عدوان مَخواب راحت علی جان! حرم پناه ندارد مرو که بعدِ تو دنیا، چه جای ماندنِ یاران؟ مَبند دیده بُنَیَّ، سخن بگو دمِ آخر پس از تو چون رود عباس، وای بر دل طفلان اگر که چشمِ عمو را سپاه دور ببیند که رحم می‌کند آندم بدون تو به یتیمان خدا کند نرود معجری ز حمله به غارت خدا کند نشود هجمه ای به خیمه ی نسوان صدای هلهله ها را مگر نمی شنوی که... تمامِ جبهه شده پر ز پایکوبیِ آنان؟! اگر به خیمه هجومی شود پس از تو و عباس نَه گاهواره بماند، نَه زیوری ز عزیزان پس از شهادتِ یاران، نَه محرمی نَه پناهی مگر خدا بکند رحم بر سپاهِ غریبان اَمان ز حالِ رباب و اَمان ز حالِ سکینه که خاک بر سر دنیا پس از عروجِ شهیدان @raziolhossein
سیرت شهزاده همچون شاه بود صورتش مانند قرص ماه بود عده ای احمد صدایش می زدند بسکه او شکل رسول الله بود تشنه ی بوسیدن رویش حسین یوسف یعقوب خاطرخواه بود این جوان ممسوس در ذات خدا از طریق بندگی آگاه بود لحظه لحظه با امام عصر خود هم عقیده همنفس همراه بود اولین قربانی آل رسول در دلش کی ذره ای اکراه بود ؟ خواهرانش را تک و تنها گذاشت در دلش غم ؛ بر لبانش آه بود هرچه گفت از غربت جدش علی پاسخش تنها بد و بیراه بود نیزه ای وقتی به پهلویش نشست ناله اش فریاد یا اُمّاه بود در جوان مرگی اکبر فکر کن مثل زهرا عمر او کوتاه بود پیر شد بابا سر تشییع او بسکه داغ رفتنش جانکاه بود                               ......... نقل بعضی حرف ها ممکن نبود گریه باید کرد با "ممکن نبود " از صحابه هیچ کس باقی نماند ماندنش در خیمه ها ممکن نبود کاروانی در وداعش گریه کرد فهم هجر مصطفی ممکن نبود صحبت از رسم و رسومات عرب در زمین کربلا ممکن نبود داغ پشت داغ دید آقای ما کندن رخت عزا ممکن نبود بر سر بالین اکبر ضجه زد گریه های بی صدا ممکن نبود فرق سر تا بین ابرو باز شد بستن فرق دو تا ممکن نبود پهن شد آنجا عبایی هم ولی بُردنشَ با یک عبا ممکن نبود قطعه قطعه ؛ ریز ریزش کرده اند حال فهمیدی چرا ممکن نبود ؟ خواهری آمد عصای دست شد راه رفتن بی عصا ممکن نبود @raziolhossein
آسمان تیره شد از بس قمرم ریخت به هم چقدر بسمل بی بال و پرم ریخت به هم قامتش بود قیامت، صف مژگان محشر چشم خورده پسرم ، چشم ترم ریخت به هم یا علی گفته ام از بسکه علی دیدم من تا نجف رفت صدایم، پدرم ریخت به هم به خدا هر که پسر داشت به من می خندید بین لبخند پسرها ، پسرم ریخت به هم بسکه من تیر کشیدم ، جگرم تیر کشید جگرم سوخت ، چو دیدم جگرم ریخت به هم کس ندیدست پسر را پدرش بشمارد دانه دانه شد و بر دور و برم ریخت به هم رو به قبله نشد از بسکه به هم ریخته بود قبله هم سوخت ز سوز جگرم ریخت به هم یک عبا دارم و صد تا علی اکبر، چه کنم؟ تا عبا دید که من در به درم ریخت به هم کرده ام جمع اذان گوی حرم را اما باز دیدم نرسیده به حرم ریخت به هم همه با کشتن اکبر ، پدرش را کشتند قبل گودال ، ز پا تا به سرم ریخت به هم از غم یوسف لیلا ، به چه روز افتادم پیش چشم همه شمع سحرم ریخت به هم @raziolhossein
برا من بعد اکبر حاصلی نیست جهان هیچه برام وقتی علی نیست شاید عیب از نگاهم باشه زینب همه صحرا رو می گردم ولی نیست همه سعی می کنن اما نمیشه میون هیچ عبایی جا نمیشه ندارم غم از این که تاره چشمام با چشم سالمم پیدا نمیشه شبیه من کسی تنها نمیشه قدش اندازه ی من تا نمیشه نکش بیهوده زحمت زینب من! علی بیشتر از این پیدا نمیشه از این لحظه کارم جز بیدلی نیست جوونم رفت و واسم حاصلی نیست علی از یک طرف خیلی زیاده ولی از یک سو حتی یک علی نیست @raziolhossein
تکانم داد عمه  تا بداند زنده‌ام یا نه چرا هِی وای می‌گویی ولی یک بار بابا نه کشیدم تیغه‌ای از حنجره تو با دو انگشتم دلم خوش بود حرفی می‌زنی این بار... اما نه محاسن داشتم بر دست ، دنبال تو اُفتادم به زخمی فکر می‌کردم  ولیکن اِرباًاربا نه مرا هَرسو ببر زینب ولی سمت رقیه نه مرا هَرسو ببر زینب  ولی در پیشِ لیلا نه چه راحت پخش می‌کردی به سختی جمع می‌کردی تو هَم ای کاش در گودال بودی ، بین صحرا نه عزیزم دست و پا زن  جان دهی شاید که راحت‌تر بکش پا را زمین پیشم ولی در پیش زهرا نه @raziolhossein
جوشن به خاک خورد، سپر تکه تکه شد بابا قدش خمید ، پسر تکه تکه شد هر ضربه که زدند به جان پدر زدند اولاد تیغ خورد پدر تکه تکه شد حکم پسر برای پدر دیده و دل است یعنی که چشم دید جگر تکه تکه شد از باغ ، میوه‌ را به درستی نچیده‌اند بلکه چنان زدند ثمر تکه تکه شد با احتساب این که علی در نماز بود طوری به سر زدند که سر تکه تکه شد طوری ز روی اسب به روی زمین فتاد گفتند زانوان پدر تکه تکه شد گریان گذاشت صورت خود را به صورتش دیگر به پا نخواست ، کمر تکه تکه شد تشییع او کسای یمانی نیاز داشت یک تن به قدر پنج نفر تکه تکه شد عمه رسید تا به پدر کم نظر کنند عمه که سر رسید نظر تکه تکه شد @raziolhossein
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند  تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه هایش همگی دور سرش گردیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی ام را به زمین پاشیدندم جلس ختم گرفتیم کنار بدنش  عوض فاتحه خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته ام ناله زدم  مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی ام را از خاک دسته جمعی به من و گشتن من خندیدند @raziolhossein
تو را در هر قدم دیدم ندانستم در این صحرا علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا صدا کردم علی اکبر علی اکبر علی اکبر کجا جویم تو را بابا که پیدایی و ناپیدا ‌ تو را خواندم مکرر لااقل یکبار پاسخ ده بگو بابا بگو بابا بگو بابا بگو بابا تورا  بر روی چشمانم بزرگت کرده بودم من مبادا خار بر پای تو بنشیند ولی حالا به روی پاره های پیکرت تا پای نگذارم به زانو می کشم خود را به زانو می‌کشم خود را تو دست و پا زدی و ناگهان افتاد سر یک سو تو جان دادی و جان دادم میان خنده اعدا کنار هم تو را چیدم تو را چیدم تو را چیدم تلاشم ته نشین چون شهد گل شد در عبا اما بیایید ای جوانان بنی هاشم که اکبر رفت پس از او اف بر این دنیا پس از او اف بر این  دنیا @raziolhossein
اربا اربا یعنی پا نشی دیگه عصای دست بابا نشی دیکه یه جوری بپاشه از هم بدنت که رو دست بابا جا نشی دیگه اربا اربا یعنی کینه رو بیاد شمشیراشون تا روی ابرو بیاد یه جوری داغتو رو دل بذارن که بابات سمت تو با زانو بیاد اربا اربا یعنی پرپرت کنن تیغا رو راهی پیکرت کنن اربا اربا یعنی اکبر باشی و دشمنا هزار تا اصغرت کنن اربا اربا یعنی پاییزت کنن کشته‌ی شمشیرای تیزت کنن بعد از این که تیکه تیکه کردنت بشینن دوباره ریزریزت کنن اربا اربا یعنی زیر جوشنت پاره پاره بشه حتی پیرهنت وقتی نیزه ها میکوبن بشینه روی هرکدوم یه تیکه از تنت اربا اربا یعنی اونقد بزنن که زنا ناله‌ی ممتد بزنن پسرت رو جلوی چشمای تو بزنن بد بزنن بد بزنن اربا اربا یعنی نزدیک فرات پسرت رو بکشن جلو چشات بشینی گریه کنی گریه کنی دشمنات هو بکشن به گریه هات @raziolhossein
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه‌قدَر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست "پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست" سنگ در دستش از اعجاز، قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوه‌ی کوثر بوده سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خاست نفس پنج تن آل عبا بر می‌خاست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به ابالفضل قسم! قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه‌ی شیراز نوشت:‌ "شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان" زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذانِ علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه‌ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه‌ی چشمان تو پُر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه‌ی احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟ رحمت واسعه‌ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده‌ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را @raziolhossein
رسید روضه ی هشتم..علی پراکنده حسین آمده تا قتلگاه پر کنده صدای حرمله آمد به گوش با خنده زدیم برگ گلت را حسین..شرمنده صدای هلهله آمد…بیا..بیا..کشتیم زدیم اکبر اورا،حسین را کشتیم چگونه جمع کند او علیِ اکبر را که گم نموده به خاک پاره پیکر را خدا بخیر کند ناله های مادر را چگونه تاب بیارد نگاه مضطر را علی اکبر ارباب اربااربا شد خداست شاهد من سخت در عبا جا شد همین که خورد زمین لشکری تبسم کرد عقاب در وسط معرکه تلاطم کرد حسین دید علی را و دست و پا گم کرد رسید در بر او ناله زد..تکلم کرد که پا مکش به زمین اینچنین عزیزدلم ببین که عمه رسیده،بیا رویم به حرم به پای نعش تو افتاده ام دل آزرده که شمر قهقهه زد بر منِ جوان مرده چقدر بر بدنت تیغ و کعب نی خورده و لشکر از تن تو هرچه خواست را برده علیِ اکبر من شد علیِ اکبر ها و بعد کشتن تو خاک بر سر دنیا.. @raziolhossein
رجز بخوان ، رجز بخوان ، شبیه مرتضی علی که حیدری دگر شود دوباره سهم ما علی برو که اولین شهید این قبیله می‌شوی برو برو عزیز خانواده مرحبا علی سوارشو به سمت خیمه‌گاه دشمنان برو عقیق خون خویش را ببخش بر گدا علی برو به فتح خیبری دوباره و تو هم بده جواب ظلم قوم بدتر از یهود را علی هزار بار خورده‌ام زمین و باز پاشدم خودت بیا به من بگو چقدر مانده تا علی جوان من بلند شو ، نخواب بین معرکه بلند شو ، بلند شو ، بگو دوباره یاعلی نه پیرهن که جوشنت شده‌است پاره یوسفم چگونه این چنین شدی اسیر گرگ‌ها علی هم این طرف ، هم آن طرف ، به هر طرف تو هستی و بیابمت کجا علی ؟ کجا علی ؟ کجا علی ؟ چقدر تکه تکه‌ای ، چقدر پاره پاره‌ای به قول شاعران شدی هجا هجا هجا علی @raziolhossein
ز نیزه ای که ز دشمن به پهلویش جا شد شکست پهلوی اکبر ، شبیه زهرا شد ز کوچه ای که به قتلش گشوده شد دیدند دوباره کوچۀ شهر مدینه پیداشد ز ضربتی که به فرقش فرود آمده بود سرش شکست و شبیه علی اعلا شد ز بس که نیزه و شمشیر بر تنش آمد تمام آن بدن پاک ،ارباً اربا شد رسید بانگ «علیک... السّلام»چون به حسین ز دود آه دلش،تیره آسمان ها شد کنار آن بدن پاره پاره تا که رسید زبان گریه ی او غرق واعلیا شد میان لشگر دشمن ز گریه های حسین ز فرط هلهله و خنده شور بر پا شد رسید زینب و دید او که محتضر گشته ز گریه در دل صحرا دوباره غوغا شد پدر که چهره ز رخسارۀ پسر بر داشت به پیش دیدۀ او تار کُل دنیا شد فقط تن پسرش را گذاشت روی عبا برای رفتن خیمه کمی مهیا شد زمین گریست «وفایی» ازاین غم عظما فلک به گریۀ اهل حرم هم آوا شد @raziolhossein
چه می شد هر دو گل پرپر نمی شد؟ یکی می شد یکی دیگر نمی شد علی اصغر علی اکبر نشد، کاش علی اکبر علی اصغر نمی شد @raziolhossein
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديده اي اولين بار است كه پيش پدر خوابيده اي من كه از آغاز غصه خورده ام، غم ديده ام اولين بار است مرگم را به چشمم ديده ام من كه در هر سو روانه مرغ آمين كرده ام اولين بار است كه اينگونه نفرين كرده ام پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيده اند اولين بار است كه بر اشك من خنديده اند تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد چند باري تا كنار پيكرت مردم علي اولين بار است با صورت زمين خوردم علي با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد من كه خود را روشناي راه مردم كرده ام اولين بار است راه خيمه را گم كرده ام بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده اولين بار است زينب بين مردم آمده @raziolhossein
تبر بر دوش می آمد به سوی لشکر بتها خلیل اللهی از نسل علی عالی اعلی که بود او کعبه‌ی‌ نور و امید آل پیغمبر که بود او زاده‌ی یاسین و طه،. سدره و طوبا تمامش مثل پیغمبر نگاهش حضرت حیدر ابهت چون ابوفاضل صلابت حضرت زهرا روان شد پشت پایش آل عمران آل ابراهیم به استقبال او رفتند ناس و قدر و اعطینا رسول الله دیگر بود یا پور ابیطالب که می‌جنگید آن سان در میان لشکر اعدا عطش آه از عطش آتش به جان پهلوان می‌زد به سوی خیمه ها برگشت زیر سایه‌ی بابا امام عمری امانت دار احمد بود و با بوسه به کام مصطفی پس داد آن شیر نخستین را چنان شمشیر ها در پیکر او‌ رفت ‌ آمد کرد که شد هر سوی صحرا تکه‌ای از پیکرش پیدا چه ماند از پیکر او در هجوم خیل جراحه علی اربا علی اربا علی اربا علی اربا به روی دست و پا پیری اشارت می‌کند هر سو علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا تمام اولین ها با علی اکبر به چشم آمد سرآخر دیده شد بین خلایق زینب کبری @raziolhossein