eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
744 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روی دامن رباب میزدنم وسط بزم شراب میزدنم کسی دختر و تو خواب نمیزنه من و حتی توی خواب میزدنم ...... توی این خرابه بندم نکنید پریشون موی کمندم نکنید به خدا خیلی سرم درد میکنه دیگه با موهام بلندم نکنید @raziolhossein
برای عمّه شبِ تار شستنش سخت است نگارِ ما همه انگار شستنش سخت است تنِ رقیّه بشویَم ، ولی سرش را نَه سری که خورده به دیوار شستنش سخت است سکینه گفت : که عمّه ! تیمّمش بدهیم ببین کبودی بسیار شستنش سخت است اگر رقیّه عمو داشت ، رو به قبله نبود صبا ! بگو به علمدار : شستنش سخت است به شهرِ شام ، همه وقتِ شام می زدنش گرسنه مُرده و هربار شستنش سخت است به زیرِ پیرهنِ او تنی نمی بینم نگاه او شده دشوار شستنش سخت است شب است و شُستنِ این طفل ، کارِ یک شب نیست زیاد می بَرَد او کار شستنش سخت است اگر کفن کنم او را ، کفن سیاه شود سیاهی تن و رُخسار شستنش سخت است @raziolhossein
گوید مَه و ستاره ، اَمان از دلِ رباب گوید فَلَک هماره ، اَمان از دلِ رباب زینب که داشت داغِ فراوان به سینه گفت با قلبِ پُر شراره ، اَمان از دلِ رباب با آنکه شیرخواره زبان وا نکرده بود می گفت با اشاره ، اَمان از دلِ رباب کودک به روی دستِ پدر ، رو به قبله شد کرد از همه کناره ، اَمان از دلِ رباب هم تشنه بود طفلِ رباب ، هم گرسنه بود گم بود راه چاره ، اَمان از دلِ رباب تا دید حرمله ، که علی شد دوتا ، علی لبخند زد دوباره ، اَمان از دلِ رباب اهلِ حرم ، تمام شده ، غرق در عزا از داغِ شیرخواره ، اَمان از دلِ رباب با ماه پاره ، بینِ دو راهی ، حسین مانْد می کرد استخاره ، اَمان از دلِ رباب هنگام دفنِ کودکِ خود بود ، مادرش او بود در نظاره ، اَمان از دلِ رباب دیدند در سفر ، که برای سرِ علی شد نیزه گاهواره ، اَمان از دلِ رباب @raziolhossein
میان قتلگاه است و نگاه آخرش باشد تمام لشکرش رفتند ، زینب لشکرش باشد شده گودال بیت الله و کعبه هست ثارالله منم حاجی ، طواف من به دور پیکرش باشد زسوز تشنگی ، کرب و بلا را دود می بیند نگاه او به سوی ساقی آب آورش باشد به خیمه رفتم و برگشته ام ، دیدم که برگشته سر فرصت نشسته شمر ، سرگرم سرش باشد به او گفتم جدا کردی سرش دست از سرش بردار تبسم کرد و گفت: تازه وقت حنجرش باشد به زیر سم مرکب هر که می ماند نمی ماند منم پروانه و از شمع من خاکسترش باشد بود مادر به یک گوشه به هر گوشه جگرگوشه نمی دانم کدامین یوسف او در برش باشد ! نشد او رو به قبله ، هر چه رو به قبله اش کردم ز بس پاشید حتی ، قبله مشکل باورش باشد ندیده هیچ چشمی بشمرد خواهر ، برادر را نباشدکار کس این کار ، کار خواهرش باشد چو او را جمع میکردم به من یک جمع خندیدن همه دیدند از بسمل ، فقط بال و پرش باشد به گودال هر که آید ، دست خالی بر نمی گردد کسی را من نمی دیدم که نومید از درش باشد زبسکه چکمه روی سینه خورده سینه اش نرم است شکسته استخوان او ، به مثل مادرش باشد ز پا افتاد، پای حرمله در خیمه ها وا شد میان خیمه دنبال سه ساله دخترش باشد @raziolhossein
درد خود را همه با اشک مداوا کردم دامنم را ز سرشک مژه دریا کردم پیش چشمان همه تا که دو دستم بستند یاد من از علی عالی اعلا کردم چه بگویم سر بازار چه آمد به سرم سنگ باران شدن عمه تماشا کردم پسر فاطمه ام خارجی ام می خواندند مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم خواهر کوچک من از همه نیلی تر بود من که با دیدن او دیدن زهرا کردم خواهرم سوی طبق با سر زانو می رفت پای او پای نشد هر چه تقلا کردم پدرم در ته گودال به هم ریخته بود من به زحمت تن در هم شده پیدا کردم جای جای بدنش جای سم مرکب بود گوئیا خاک روی خاک تماشا کردم سعی کردم که نریزد به زمین بار دگر بوریا جای کفن بر تن بابا کردم دفن بابا شده بود از همه طولانی تر چون به سختی تن در هم شده را وا کردم سر سردار حرم را روی نیزه بستند من زیارت روی نی ماه دل آرا کردم آنقدر ساقی در علقمه کوچک شده بود قبری اندازه شش ماهه مهیا کردم     @raziolhossein
گردون تمام هستی ما را تباه کرد با ما جفا فلک به کدامین گناه کرد از یاد رفته ام من و یادم نمی رود بازار روز عمه من را سیاه کرد با آنکه هست داغ فراوان به سینه ام داغ سه ساله سینه من پر ز آه کرد با دست بسته خوردن سیلی چه سخت بود از نی عمو نظاره بر او گاه گاه کرد از بس کشیدنش ز جگر آه می کشید اینگونه بود خواهر من طی راه کرد گودال بیت و پیکر پاشیده کعبه بود عمه طواف کعبه در قتلگاه کرد در زیر نیزه پیکر پاشیده را شمرد بر روی نیزه دیدن آن قرص ماه کرد رو زد برای جمع به یک جمع عمه ام تنها نگاه بر تن عریان شاه کرد @raziolhossein       
برای عمّه شبِ تار شستنش سخت است نگارِ ما همه انگار شستنش سخت است تنِ رقیّه بشویَم ، ولی سرش را نَه سری که خورده به دیوار شستنش سخت است سکینه گفت : که عمّه ! تیمّمش بدهیم ببین کبودی بسیار شستنش سخت است اگر رقیّه عمو داشت ، رو به قبله نبود صبا ! بگو به علمدار : شستنش سخت است به شهرِ شام ، همه وقتِ شام می زدنش گرسنه مُرده و هربار شستنش سخت است به زیرِ پیرهنِ او تنی نمی بینم نگاه او شده دشوار شستنش سخت است شب است و شُستنِ این طفل ، کارِ یک شب نیست زیاد می بَرَد او کار شستنش سخت است اگر کفن کنم او را ، کفن سیاه شود سیاهی تن و رُخسار شستنش سخت است @raziolhossein
تو هستی باغبان و من گل نیلوفرم بابا هنوزم تو پدر جان منی من دخترم بابا طبق بیت و سر تو کعبه و من گرم اعمالم نشسته من طوافم را به جا می‌آورم بابا چه آمد بر سر چشمم سرت را تار می‌بینم به سختی باز و بسته می‌شود چشم ترم بابا چنان زد حرمله من را که با صورت زمین خوردم همانجا او بلندم کرد با موی سرم بابا مرا هم ای پدر مانند زهرا با لگد کشتند چگونه درد پهلو را تحمل آورام بابا سه ساله طفلم اما از خدایم مرگ می‌خواهم ببین ناز اجل با قیمت جان می‌خرم بابا قدم برداشتن‌هایم به مثل مادرت باشد به مثل پیرها محتاج دیوار و درم بابا ز بس دیرآمدی ای قبله ،رو به قبله‌ام کردند به روی ماه توباشد نگاه آخرم بابا بود پیدا ز رگهایت سرت را بد جدا کردند خبر دارم ولی هرگز نیاید باورم بابا @raziolhossein
روی دامن رباب میزدنم وسط بزم شراب میزدنم کسی دختر و تو خواب نمیزنه من و حتی توی خواب میزدنم ...... توی این خرابه بندم نکنید پریشون موی کمندم نکنید به خدا خیلی سرم درد میکنه دیگه با موهام بلندم نکنید @raziolhossein
دنیا بعد مادرم چه دلگیره روزی صدبار نفس من می گیره شب و روزام همه با عذاب گذشت وسط کوچه مگه یادم میره اونکه این صحنه ها رو دیده منم هنوزم داره می لرزه بدنم در کنار مادرم بودم ولی هی صدا میزد کجایی حسنم پیش من چه بی خبر میزدنش تو آتیش به پشت در میزدنش بخدا یکی و دوتا نبودن من دیدم چهل نفر میزدنش @raziolhossein
دارم يقين كه هستی ما را نظر زدند داغ و فراق پَرسه بر اين دور و بر زدند ديدم من آنچه را كه نديده است هيچ كس من را چو شمع ، آتش غم بر جگر زدند در كوچه بود مادر من ، رو به قبله شد ديدن نَفَس نَفَس زدنش ، بيشتر زدند پيراهنش كبود شد از بس كبود بود از بسکه تازيانه به او بی خبر زدند قدّم نمی رسيد كه خود را سپر كُنَم ديدن كه بود مادرِ من بی سپر زدند ای خاک بر سرم ، كه سرش خورد بر زمين هم بی خبر زدند و هم از پشت سر زدند چشمش ميان كوچه نمی ديد كوچه را سيلی به مادرم سرِ هر رهگذر زدند ديدم به راه رفتن او خنده می كنند خنده به پا كِشيدن او چهل نفر زدند اُفتاد با لگد دَر و مادر به زير دَر يك عدّه آمدند لگد روی دَر زدند @raziolhossein
مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده نمودند خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم @raziolhossein