#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب #رباعی
کشته ست مرا ناله ی روحانی تو
بیچاره شدم از این پریشانی تو
ای سر که به دیر «سرْ زده» آمده ایی
عیسی به فدای زخم پیشانی تو
#مجتبی_عسکری
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
کنارِ دِیر، شَبی اِزدحام را دیدم
وَ جِلوه گر، سَرِ ماهی تَمام را دیدم
میانِ بَزمِ شَرابی، در آن سیاهیِ شب
به روی نیزه سَرِ یک اِمام را دیدم
شَبیهِ حضرتِ عیسی اَگَر سُخَن می گُفت
وَلی تَفاوُتِ هَر دو کلام را دیدم
به پاره ی دِلِ پِیغمبَر اَز هَمین مَردُم
نَهایتِ اَدب و اِحترام را دیدم!
به دین و مَذهبِ خود هَم عمل نِمی کردَند
نَتیجه های غَذایِ حَرام را دیدم
وَ دَر اِزای سَری، هَستیِ خودم دادم
حَریص بودنِ این خاص و عام را دیدم
به لُطف و بَرکتِ این سَر، شُدَم شَهیدِ حُسِین
وَ روی "عِشق عَلیهِ السَّلام" را دیدم
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی
تو مه چارده یا مهر جهانآرایی؟
ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟
کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی
پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دیر
ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟
سالها در طلبت، روزشماری کردم
به امیدی که شبی در بر من بازآیی
آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس!
که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی
خون مظلومیات از هر طرفی میجوشد
تو مگر، ای سر ببْریده! سر یحیایی؟
زآن چه در خواب نمودند مرا، دانستم
تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!
من سرت را به یکی بدرهی زر، بسْتاندم
به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی
از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا
من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی
شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانهی دل
چون مرا نیست جز این خانهی ویران، جایی
سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم
که تو مجلای حق و قبلهگه دلهایی
دولت وصل تو، پاداش عبادات من است
وه! چه نیکو است، نمازی که تواَش معنایی!
لب خشک تو، حکایت کند از تشنگیات
ای که لبتشنه شهید از ستم اعدایی!
وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم
خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#دیر_راهب
اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي
از بزم این جماعت مهمان کش آمدي
دیریست وا نگشته به این دیر پای غیر
تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر
در کسوت مسیح به مهمانی آمدي
وقتی به دیر راهب نصرانی آمدی
تو قصد کرده ای همه دنیای من شوی
ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی
بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو
اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو
اي سيب سرخ آمده اي تا ببويمت
بگذار با گلاب نگاهم بشويمت
اين دير كربلا شده قرباني ات شوم
قربان زخم گوشه ي پيشاني ات شوم
دامن مكش ز دستم دستم به دامنت
رأست چنين شده است چه كردند با تنت
تير و سنان و نيزه و شمشير و ريگ و خار
از هر چه هست زخمي داري به يادگار
با اينكه از لبان تو پيداست تشنه اي
گويا نرفته تشنه ز خون تو دشنه اي
از وضع نامرتب رگهاي گردنت
پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت
"زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست
اين خرده چوب ها كه نشسته به لب ز چيست
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب
از قبل شد کمان تر قدّ کمان راهب
یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه
به او سپرده بودند پیشینیان راهب
با مشت زد به سینه، با اشک دیده اش گفت
زیباتر از مسیحا دردت به جان راهب
شاهی که هر دو عالم بودند در امانش
آن شب سپرد اما سر در امان راهب
بعد از تنور خولی قبل از مساجد شام
شد نوبت کلیسا شد میهمان راهب
تا شد سرش مرتب پیش نگاه زینب
فوراً رسید خیرش به خاندان راهب
مریم به سینه میزد آسیه گریه میکرد
در مجلسی که زهرا شد روضه خوان راهب
حجم گلاب کم بود از حجم خون رویش
تا که به کارش آمد اشک روان راهب
دردی به جانش افتاد تا دید وضع سر را
دردی که شعله میزد تا استخوان راهب
گیسوی چنگ خورده... ابروی سنگ خورده...
اوضاع صورتش برد تاب و توان راهب
خون روی لبان را زخم روی زبان را
تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب
آبی نخورد دیگر نانی نخورد دیگر
خونِ جگر از آن پس شد آب و نان راهب
آرام شد رقیه وقتی که از کلیسا
آمد سحر به گوشش صوت اذان راهب
#یامظلوم
@raziolhossein
#دیر_راهب
کنارِ دِیر، شَبی اِزدحام را دیدم
وَ جِلوهگر، سَرِ ماهی تَمام را دیدم
میانِ بَزمِ شَرابی، در آن سیاهیِ شب
به روی نیزه سَرِ یک اِمام را دیدم
شَبیهِ حضرتِ عیسی اگر سخن میگفت
ولی تفاوتِ هَر دو کلام را دیدم
به پارهی دِلِ پیغمبر از هَمین مَردُم
نَهایتِ اَدب و اِحترام را دیدم!
به دین و مَذهبِ خود هَم عمل نمیکردند
نَتیجههای غذایِ حَرام را دیدم
وَ دَر اِزای سَری، هَستیِ خودم دادم
حَریص بودنِ این خاص و عام را دیدم
به لُطف و بَرکتِ این سَر، شدم شَهیدِ حسین
وَ روی "عِشقْ عَلیهِ السَّلام" را دیدم
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#دیر_راهب
بعد شهر بعلبک آل زیاد
راهشان در دیر راهب اوفتاد
کهنه دیری در درونش راهبی
شعله های طور دل را طالبی
دیر نه، نه، یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفته ای در کنج دیر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سال ها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بی خبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گم کرده داشت
پیر دیری در نوا چون بلبلی
چشم جانش در ره خونین گلی
با گل نادیده اش می کرد حال
تا شبی بگرفت دامان وصال
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید، یک شب بر زمین
این زنان مو پریشان کیستند
گوئیا از جنس انسان نیستند
لاله ی حمرا کجا و آبله
بازوی حورا کجا و سلسله
چیستند این عقده های گوهری
یاس های کوچک نیلوفری
آمده از طور، موسای دگر
در غل و زنجیر، عیسای دگر
سر به نوک نیزه می گوید سخن
یا سر یحیی است پیش روی من
گشته نیلی ماه روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایت پیشگان رو سیاه
کیست این سر؟کاین چنین خواند فصیح
وای من داوود باشد یا مسیح
یا شده ایجاد صفین دگر
گشته قرآن بر سر نی جلوه گر
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین، سر یک خارجیست
کرده سر پیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر
بود هفتاد و دو داغش بر جگر
تشنه لب از او جدا کردیم سر
لرزه بر هفت آسمان انداختیم
اسب ها را بر تن او تاختیم
شعله ها از هر طرف افروختیم
خیمه هایش را سرارسر سوختیم
هر یتیمش از درون خیمه گاه
برد زیر بوته خاری بی پناه
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سرتا پا وجودش مشتعل
بر کشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دون فطرتان دین فروش
ثروت من هست چندین بدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت می برم
می کنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سری مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
داد، سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چون جان در بر گرفت
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار، آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
میهمانت میزبان عالم است
هر چه گیری احترامش را کم است
این که لب هایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
اینکه زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک، از این سر بشنوی
با گلاب و مشک، خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود می کرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر این جا دیر راهب بود و سر
خشت خشت دیر را بود این سلام
کای چراغ دیر و مطبخ السلام
ناگهان آمد صدای یا حسین
واحسینا واحسینا وا حسین
آن یکی می گفت حوا آمده
دیگری می گفت سارا آمده
هاجر از یک سو پریشان کرده مو
مریم از سو زند سیلی به رو
آسیه رخت سیه کرده به بر
گه به صورت می زند گاهی به سر
ناگهان راهب شنید این زمزمه
ادخلی یا فاطمه یا فاطمه
آه راهب دیده بر بند از نگاه
مادر سادات می آید ز راه
بست راهب دیده اما با دو گوش
ناله ای بشنید با سوز و خروش
کای قتیل نیزه و خنجر حسین
ای فروغ دیده ی مادر حسین
ای سر آغشته با خون و تراب
کی تو را شسته است با خون و گلاب؟
بر فراز نی کنم گرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر؟
امشب ای سر چون گل از هم واشدی
بیشتر از پیشتر زیبا شدی
ای نصاری مرحبا بر یاری ات
فاطمه ممنون مهمان داری ات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ یا چوب زد
تو نبوی، گرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
پیش از آن کافتد در این دیرش عبور
من زیارت کردم او را در تنور
راهب اول پای تا سر گوش شد
ناله ای از دل زد و بی هوش شد
چون به هوش آمد به سوی سر شتافت
سینه ی تنگش ز تیر غم شکافت
گفت ای سر تو محمد نیستی
گر محمد نیستی پس کیستی
ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت می دانم غریب و بی کسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همرا سرت
هره آید دست بسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرین سخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیر المومنین را نور عین
گفت راهب من حسینم من حسین
من که با تو هم سخن گشته سرم
نجل زهرا زاده ی پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت ای ریحانه ی خیر البشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#دیر_راهب
شب میرسید و دیر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود
برنی سری شکفتهتر از فرق لالهها
در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود
اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت
شاهی میان مملکت خود غریب بود
می دید پیر دیر ظهور مسیح را
نه نه مسیح منتظر این طبیب بود
با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد
بر نی هنوز دلبریش بیرقیب بود
سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد
گویا تمام عمر پی این حبیب بود
تطهیر کرد آب روان را ز خون او
اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود
اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید
از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود
جای رقیه خالی از او بوسهای گرفت
از این وصال قافله ای بی نصیب بود
بر گیسوان سوخته او شانه می کشید
از تاول تنور دلش بی شکیب بود
معلوم بود سر ز قفایش بریدهاند
رویش تمام خاکی و خد التریب بود
معلوم بود داغ جوان از محاسنش
رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود
یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین
وقت حدیث روضه یابن شبیب بود
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
ای خطّ تو مکتب مکاتب
ای خاک تو قلهی مراتب
اوصاف تو مثل آفتاب است
پُر کرده مشارق و مغارب
مقهور تو قاهران تاریخ
مغلوب تو فاتحان غالب
احکام تو را کلیم، مشتاق
اسلام تو را مسیح، طالب
در وصف تو بیت “اَنوَری” را
میآورم ای مراد صائب
“گردون به ستایش تو مایل
اختر به پرستش تو راغب”
گفتم پدر عبودیت کیست
گفتا پسر ابوالعجائب
تو جای خود از غلام تُرکت
دیدیم عجایب و غرایب
ما جز به تو رغبتی نداریم
ای صاحب لیلةالرغائب
از حوزهی روضه آبرو یافت
از جمله رسائل و مکاسب
حاضر نشود به حوض کوثر
از درس تو آنکه گشت غایب
بر خلق اگر که مستحبّ است
بر ماست زیارت تو واجب
قربان سرت که دستگیر است
حتی شده در دل مصائب
گویند سر مطهر تو
بر مرکب نیزه بود راکب
نقل است پس از تنور افتاد
یک شب گذرت به دیر راهب
با درهم اندکی سرت را
آن یار گرفت از اجانب
با مُشک و گلاب شستشو داد
پیچید به جامهای مناسب
مبهوت فقط نگاه میکرد
تا با تو شد اینچنین مُصاحِب
ای ماه خوش آمدی به دیرم
ای روی تو حسرت کواکب
تا حال من از سری بریده
این قدر ندیدهام عجایب
شادم که به هر کسی زدی سر
مختوم به خیر شد عواقب
#سیدمیلاد_حسنی
@raziolhossein
#دیر_راهب
سر بریده که از دیر سر در آوردی
چرا چگونه چه شد،قصهات معما شد
تورا گرفت در آغوش نیمه شب راهب
به دور روی تو میگشت تا مسیحا شد
گرفت گریهاش از حال و روز تو، وقتی
شنید گریه کن روضهی تو، زهرا شد
چقدر بوسه به زخم تو زد ولی با اشک
جراحت سر و پیشانی ات مداوا شد
ولی چه فایده با چوب خیزران یزید
دوباره زخم لب و گونه و سرت وا شد
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
ای خطّ تو مکتب مکاتب
ای خاک تو قلهی مراتب
اوصاف تو مثل آفتاب است
پُر کرده مشارق و مغارب
مقهور تو قاهران تاریخ
مغلوب تو فاتحان غالب
احکام تو را کلیم، مشتاق
اسلام تو را مسیح، طالب
گفتم پدر عبودیت کیست
گفتا پسر ابوالعجائب
تو جای خود از غلام تُرکت
دیدیم عجایب و غرایب
ما جز به تو رغبتی نداریم
ای صاحب لیلةالرغائب
از حوزهی روضه آبرو یافت
از جمله رسائل و مکاسب
حاضر نشود به حوض کوثر
از درس تو آنکه گشت غایب
بر خلق اگر که مستحبّ است
بر ماست زیارت تو واجب
قربان سرت که دستگیر است
حتی شده در دل مصائب
گویند سر مطهر تو
بر مرکب نیزه بود راکب
نقل است پس از تنور افتاد
یک شب گذرت به دیر راهب
با درهم اندکی سرت را
آن یار گرفت از اجانب
با مُشک و گلاب شستشو داد
پیچید به جامهای مناسب
مبهوت فقط نگاه میکرد
تا با تو شد اینچنین مُصاحِب
ای ماه خوش آمدی به دیرم
ای روی تو حسرت کواکب
تا حال من از سری بریده
این قدر ندیدهام عجایب
شادم که به هر کسی زدی سر
مختوم به خیر شد عواقب
#سیدمیلاد_حسنی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#اصحاب #دیر_راهب
سلام ای خاک پای زائرت از کیمیا بهتر
دوباره میهمانم کن کجا از کربلا بهتر
مرا تدبیر کن آنگونه ای که دلبخواه توست
تویی که می شناسی بی گمان از من مرا بهتر
من و امید آغوشت من و ترس جداماندن
کجا داریم در عالم از این خوف و رجا بهتر
ندارد طفل جز آغوش مادر خانه امنی
اگر آشفته شد دنیا کجا از روضه ها بهتر
اگر درمان نمیخواهم دلیلش لذت اشک است
وگرنه نیست در عالم ازین دارالشفا بهتر
بیا و تا ابد دست از سر ما بر ندار ای دوست
کجا پیدا کنم دیگر از این دام بلا بهتر
دعای شمر یا نفرین تو ؟ حر پاسخش را داد
حسینا هست نفرین تو از صدها دعا بهتر
اگر در کوفه بسیار ادعای دوستی کردند
عیار دوستان معلوم شد در کربلا بهتر
چراغ خیمه شد خاموش و تکلیف همه روشن
حبیب اما به غیرت گفت، از اینجا کجا بهتر
نخواهم رفت زیر بیرقی جز بیرقت ای شاه
نمی بینم من از تو در جهان فرمانروا بهتر
هزاران مرحبا عابس هزاران مرحبا بر جون
جنون از مصلحت بهتر عمل از ادعا بهتر
تو که هل من معین گفتی علی اصغر تلضی کرد
به روی دست تو تفسیر شد قالو بلا بهتر
تو پیر از داغ اکبر بودی و اصغر خضاب آورد
در آیین تو آری می شود خون از حنا بهتر
خدا اینسان تو را می خواست زخمی غرق خون عریان
خدا از خود برای تو ندارد خونبها بهتر
تو را ای آیه ی تطهیر آنان با وضو کشتند
خدا دیگر چه باید می نوشت از انما بهتر
نمیدانم چه کرد آن تیر آخر باتو ای مظلوم
برای قلب تو آن زخم بد تر بود یا بهتر
دلت پیش حرم اما سرت یک سو تنت یک سو
تو را از تو سوا کردند ای از ماسوا بهتر
کسی حرف تو را نشنید در آشوب آن گودال
به تاریخ از فراز نی رسید اما صدا بهتر
در آن دیدار اول با دل راهب چها کردی
تو اصلا کیستی ای از هزاران آشنا بهتر
#مجید_تال
@raziolhossein