eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
744 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بردر دولت سرایت بس که سائل ریخته هرطرف پا می گذاری دامنی دل  ریخته هرکسی از جود واحسان تو فیضی برد گفت بحر رحمت گوهر خود را به ساحل ریخته مکتب شیعه فضیلت یافته از شور تو بسکه از لعل لبت شهد فضایل ریخته ای ابر مرد جمل  قربان آن اندیشه ات رنگ بطلان صلح تو براهل باطل ریخته وارث تنهایی حیدر شدی ، سردارعشق بس که در دوروبرت یاران جاهل ریخته گفت پیغمبر نگرید روز محشر دیده اش هرکسی اشک ازغمت دراین محافل ریخته پاره های دل گواهی می دهد که قاتلت در درون جام تو زهر هلاهل ریخته تیرهایی که تنت را دوخت برتابوت تو خون به روی پیکرت چون مرغ بسمل ریخته چه گذشته برتن تو که حسینت  دربقیع وقت دفن پیکر تو اشک کامل ریخته توکریم بن کریمی از «وفایی» کن قبول گرگل اشکی بر این درگاه از دل ریخته @raziolhossein
تا نگاهش به مزار گل زهرا افتاد به روی تربت او زینب کبری افتاد زیر لب زمزمه می کرد برادر برخیز زیر بار غم تو خواهرت از پا افتاد غم به تصویر کشیده است به پیش چشمم اتفاقی که برای دلم این جا افتاد گر که فریاد دلم سوخته بر می خیزد پاره های جگرم بر روی صحرا افتاد کو علی اکبر وکوقاسم و کو اصغر من زین همه  داغ به دل شورش وغوغا افتاد همه فریاد زنان رو به مزارش کردند تانگاه همه بر تربت سقا افتاد یاد لب های تو و اصغر خود افتاده است گر رباب تو ز پا برلب دریا افتاد همه گل های  تو جمعند به گردت اما دختر تو به کنار سرت از پا افتاد انقلاب دگری گشت به پا در کوفه خطبه ام شعله شد وبر دل اعدا افتاد مرگ خود را زخداوند طلب می کردم سوی سرنیزه نگاهم به سرت تا افتاد هر زمانی که فتاد از اثر سنگ سرت دخترت گریه کنان گفت که بابا افتاد وای من چوب به روی لب تو کوبیدند درد این داغ مرا برهمه اعضا افتاد یاس های چمنت گرکه کبودند ببخش تازیانه به تن خسته ی گل ها افتاد همره قافله ی عشق «وفایی» به خدا اربعین شوق زیارت به دل ما افتاد   @raziolhossein
بعد از تو بهر ما همه ساز سفر زدند فریاد الرحیل به کوه و کمر زدند بستند دست کودک و زن را به ریسمان آتش به جان و قلب و دل شعله ور زدند رحمی به کودکان تو هرگز نکرده اند با ضرب تازیانه به آنان تشر زدند رجاله های کوفه اسیران خویش را گاهی به تازیانه و گاهی سپر زدند آیا خبر رساند صبا بر سرت به نی کز پشت سر به نیزه مرا بی خبر زدند؟ سرتاسر وجود همه لطمه خورده است گاهی به چهره گاه به دست و کمر زدند خواندم وان یکاد برایت ولی حسین این کوفیان شوم، سرت را نظر زدند خون می گریست بهر مصیبات اهل بیت سنگی که برسر همه در هر گذر زدند آن لحظه ای که چوب ، عدو برلب تو زد خنجر به قلب زینب خونین جگر زدند داغ رقیه را به دل ما گذاشتند آتش به بال کودک بی بال وپر زدند حالا رسیده ام به همان جا که دشمنان شمیشر برپسر مقابل چشم پدر زدند این غم کجا برم که در آغوش یک پدر تیر سه شعبه را به گلوی پسر زدند وقتی زدند آتش کینه به خیمه ها یادآور مدینه شد آتش به در زدند آن قدر تکه تکه شدی که به جسم تو گویی به جای نیزه وخنجر، تبر زدند آتش گرفت جان «وفایی» که اهل بیت در اربعین زمین و زمان را شرر زدند @raziolhossein
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم ای مدینه دربرویم وامکن راهم مده چون که بی امید جان خود براین درآمدم ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را همچو مادر برسر قبر پیمبرآمدم ای مدینه همره یک کاروان رنج وملال سوی تو با کودکان ناز پرور آمدم ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین چون پرستویی مهاجر گرکه بی پرآمدم کاخ استبداد را با خطبه ام آتش زدم دشمنان را ناتوان دیدم ، توانگر آمدم وقت رفتن قاسم وعباس واکبر داشتم بی علی اکبرو عباس واکبر آمدم دیده ام خونین بدن گلهای باغ عشق را ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم یوسف آل علی را دشمنان کشتند ومن همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم گرکه ریزم برسر خود خاک غم،عیبم مکن کزکنار پیکری صد چاک وبی سر آمدم گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو زینبم من کز سفر با دیدۀ تر آمدم با «وفایی»کزخودم دادم نشان، ازاین دیار اشک ریزان رفتم و،با دیدۀ تر آمدم @raziolhossein
نشسته بود تنها گریه می کرد غریبانه خدایا گریه می کرد کنار بستر پاک پیمبر چه مظلومانه زهرا گریه می کرد . . . درون سینه ام غوغاست بابا عزا درصحن دل برپاست بابا دلم می خواست همراهت بمیرم ولی دیدم علی تنهاست بابا @raziolhossein
آنان که شعله بر دل غمپرورت زدند روزی شراره برجگر مادرت زدند دیروز برغریبی پدرت خنده کرده اند شب باوران که خیمه به دور وبرت زدند این دشمنان دوست نما ی هزار رنگ زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند صلحت زمینه ساز قیام حسین بود تهمت به علم ودانش  بار آورت زدند سردار بی سپاه شدی و دریغ ودرد خنجر زپشت برتو وبرباورت زدند درهاله ی غریبی خود سوختی ولی با شعله های زخم زبان آذرت زدند گاهی کمر به قتل تو با زهر بسته اند گاهی میان هجمه ی غم خنجرت زدند بر حالت حسین ملائک گریستند از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند با گریه می نوشت «وفایی» که ازغمت آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند @raziolhossein
دخترم غصه مخور داغ پدر می بینی بعد من داغ روی داغ دگر می بینی دخترم گریه مکن عمر تو بس کوتاه است زودتر از همه رخسار پدر می بینی نور دیده ، چه غم انگیز و جگرسوز بود آن چه از آتش بیداد بشر می بینی بعد من آتش غم بر جگرت می افتد زآن چه از حادثه ی هجمه به در می بینی در جوانی کمرت خم شود از داغ گران سرو من زخمه ای از ضرب تبر می بینی حجم درد تو که اندازه ندارد پیداست پی یاری علی ، داغ پسر می بینی روح ما بین دو پهلوی من، از ضربت در صدمه از پهلو و بازو  و کمر می بینی لحظه ی سخت تو وقتی است که در کرب وبلا خنجری را روی حلقوم پسر می بینی ای «وفایی» زغم فاطمه و آل رسول به روی  دامن خود خون جگر می بینی @raziolhossein
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد.. همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد چه با ادب ملک الموت در زد آهسته ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد دراین دقایق آخر علی علی میکرد ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و.. چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد چقدر دست به سینه سلام کرد ولی.. ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر.. میان عربده ها دخترش زمین افتاد لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد.. همان علی که چنان کوه بود این همه سال به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد! گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد.. زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد @raziolhossein
دارویی جز زهر، دردم را چنین درمان نکرد مشکلم را جز شهادت در جهان آسان نکرد جان من از دوستان و دشمنان آزرده گشت هیچ کس درد غریبی مرا درمان نکرد زخم ها ی قلبم از زخم زبان ها کم نبود  یک نفر اندوه بسیار مرا عنوان نکرد من که سردار جمل بودم شدم سردار غم زان همه شاهد کسی درد مرا  اذعان نکرد جز غم مادر که دل را رو به ویرانی کشید هیچ طوفانی دلم را این چنین ویران نکرد روی سیلی خورده ی مادر به چشمم نقش بست هیچ تصویری چنین چشم مرا گریان نکرد ریختم غم را درون سینه ام ، تا عاقبت زهر ، غم را ریخت بیرون و دگر پنهان نکرد گرچه خواندم برحسینم روضه ی لایوم .. را سخت بود اما علاج سید عطشان نکرد تیر پاشیدند جای گل به روی پیکرم هیچ کس تابوت را این گونه گلباران نکرد رسم دونان بود هیزم جای گل می آورند این چنین حق نبی را امتی جبران نکرد ای «وفایی» خصم دین در کربلا ،بهتر ازاین کینه ی خود را تلافی با سم اسبان نکرد @raziolhossein
دخترم اشک دو چشمان ترت مانده هنوز گریه های همه شب تا سحرت مانده هنوز شجرطیبه ی با غ بهشت یاسین صبرکن ریختن برگ وبرت مانده هنوز گرچه من عازم گلزار جنانم امّا غم تو در دل وجان پدرت مانده هنوز تو بمان تا که علی بی کس وتنها نشود دوسه ماه دگری تا سفرت مانده هنوز روح مابین دوپهلوی پدر، می بینم چه مصیبات که درپشت سرت مانده هنوز اینقدر ناله مزن دربرمن دخترمن صبرکن ناله ی غرق شررت مانده هنوز گل یاسی ولی از ضربت مسمارستم لاله می گردی وداغ جگرت مانده هنوز یادم افتاد که روزی شکند سینه ی او به دلم غصه ی داغ پسرت مانده هنوز وای ازآن دم که شب غسل علی می بیند زخم هایی به روی بال و پرت مانده هنوز وای از آن لحظه «وفایی» که علی می گوید فاطمه ، بر درخانه اثرت مانده هنوز @raziolhossein
در طوس قیامتی دگر را دیدند در راه شما حجله ی ماتم چیدند در دست صبا فتاد عطر تو رضا از بس که به تابوت تو گُل پاشیدند @raziolhossein
تا زهر ستم بر دل و جان و جگر افتاد چون برق جهان سوز به جانش شرر افتاد چون موج به پهلوی گل فاطمه می خورد دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد آهسته به روی سرش افکند عبا را یک سایه ی غم بر روی شمس و قمر افتاد پیوسته نگاهش به در حجره ی غم بود تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد یک قاب ز تصویر یتیمی شدنش دید چشمان پسر تا که به چشم پدر افتاد غمناله ی مادر شرر افکند به جانش وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد او ساحل امن همه طوفان زده گان است چون کشتی طوفان زده ،گر در خطر افتاد از طوس دلم  تا حرم کرب وبلا رفت این جا پدر افتاد در آن جا پسر افتاد دل سوخت «وفایی» به مُحرم ،پس از آن ماه داغی به دل ما همه ماه صفر افتاد @raziolhossein