eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای برادر که تویی با خبر از سوختنم سوخت از آتش هجران رخت ،جان وتنم آمدم این همه راه و نرسیدم به وصال ناگزیرم که بسازم به همین سوختنم ای طبیب دل بیمار همه ، بیمارم شوق دیدار تو پیداست میان سخنم به خراسان نرسیدم ولی ای جان جهان شهر نورانی قم می شود آخر وطنم جز وفا خواهر توهیچ ندید از مردم بس که گل ریخت دراین شهر به پا و بدنم من معصومه ز معصوم تمنا دارم که پس از مرگ بخوانی تو نمازی به تنم کفن آماده نمودند برایم ، اما غرق اندوه ومحن از غم آن بی کفنم چون «وفایی» شده پروانه ی پر سوخته ام شمع سان هرکه برافروخته در انجمنم @raziolhossein
ای خوشا آن کس که دم از آل پیغمبر زند دست خود بردامن صدیقه ی اطهر زند باز گردد بررُخش درهای جنّات نعیم هرکه دراین آستانه حلقه ای بردر زند هرکه این جا چشم خود را چشمه ی زمزم کند دربهشت آرزوها ساغر از کوثر زند آن که دربزم عزای فاطمه اشکی نریخت روز واویلا دو دست خویش را برسر زند نزد زهرا قدسیان خاکسترش را می برند هرکه چون پروانه این جا درشرر پرپر زند بشکند دستی که با یک ضرب سیلی ازجفا بر رخ یاس علی ،او رنگ نیلوفر زند ازحساب خود «وفایی» غم ندارد روز حشر مُهر خود را گرکه زهرا پای این دفتر زند @raziolhossein
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟ همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟ آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟ فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن در به سماوات رسید گل یاس نبوی را چه جراحات رسید به فلک ناله ای از مادر سادات رسید که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟ آسمان دید که برعرش طنین افتاده شعله بربال وپر روح الامین افتاده غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟ فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس من نگویم چه شده از درودیوار بپرس فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟ درهیاهو که همه فتنه گران همدستند ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند عده ای دست علی را به طنابی بستند بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبراست تواناست علی دربر کوه مصیبات شکیباست علی خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد یارتنهای علی در براعدا چه شده؟ به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود تا که جان به تن  یار علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟ @raziolhossein
ای كه انسيّه ای ومهرمُجسّم  داری برتراز آدمی و جلوه ی آدم داری كعبه ی عصمتی و قبله ی ايمان و اميد در زلال نگهت چشمه ی  زمزم داری عالمه،فاضله وانسيّه الحورایی فخربرهاجرو برساره ومريم داری چشمه ی خيركثيری وسپهرحسنات بارش رحمتی و فيض دمادم داری يازده آينه ازنورتوتابنده شد ند مركزنوری واشراف برعالم داری تاكه دين دست خوش فتنه وكينه نشود درره دين همه جاعزم مصمّم داري هيچ كس چون تونكرده است حمايت زعلی دردل ازغُربت اوحجله ی ماتم داری غاصبان رابه سراشيبی بن بست كشاند ماجرائی كه ازآن كوچه ی پُرغم داری گل ياس نبوی هستی وعمرت چون گل غم بسيار ولی زندگی كم داری سيرتاريخ گواهست كه ای ياس كبود فاطميّه نه همين بوی محّرم داری ای «وفایی»غم مادرچه ملال انگيزاست دربغل ازغم او زا نوی ماتم داری @raziolhossein
با رفتنت زهرا دل حیدر گرفته داغ تو خون از دیدگانِ تَر گرفته ای سوره‌ی کوثر! ببین قرآن ناطق احیا کنار تربت کوثر گرفته خاک مصیبت از غمت بر سر بریزد دستی که «در» از قلعه‌ی خیبر گرفته از بس دل من سوخته در آتش غم خاک مزارت رنگ خاکستر گرفته بر سَردَر این باغ باید می‌نوشتند زین باغ، گل را ضربِ میخ «در» گرفته همراه با بُغضِ حسن، دیدم حسینت یک بار دیگر گریه را از سر گرفته بی مادری سخت است بهر دختر تو سجاده‌ات را زینبت در بَر گرفته همراه با طفلان معصومت «وفایی» هرشب سراغ تربت مادر گرفته @raziolhossein
رفتی و دل من شده بیت الحزن تو گردیده سیه پوش محیط محن تو جزناله، نوایی زدل باغ نیاید غرق غم واندوه و الم شد چمن تو ازقصه ی غصب فدک وضربت دشمن فریاد برآورده نگاه حسن تو چندین اثر ازجلوه ی ایثار توباقی است ازضربت گلچین ستمگر به تن تو از بازو و پهلو تو نگفتی سخن ، امّا این زخم گل انداخته برپیرهن تو افکنده شراره به دل وجان ملائک دستی که برون شد زحجاب کفن تو تابوت طلب کردی ونالیدم وگفتم حجمی که نمانده است برای بدن تو پروانه ی پرسوخته ی گلشن عصمت من شمع صفت سوختم از سوختن تو ازمرحمت دم به دم توست «وفایی»  گوید به همه خلق جهان گر سخن تو @raziolhossein
  امید جان خسته ام، ازبرمن سفرمکن بمان به پیش من مرو، مرا توخونجگرمکن بی تو غریب وبی کسم ، مرومرو هم نفسم آتش سینه ی مرا ، بیا وشعله ور مکن میان سوزو ساز خود، به چشم نیمه باز خود به یاد محسنت دگر ، نظر به سوی درمکن زدل که آه می کشی، مرا زغصه می کُشی نثار قلب وجان من، زآه خود شررمکن روح من وروان من، سوخت چوشمع جان من برای غُربت  علی گریه تواز جگر مکن صبرمن وقرار من، دلبرو غم گسار من به سوگ وهجرروی خود، مرا تونوحه گر مکن بین حصار دردوغم، زسنگ هجران والم توای شکسته بال من، مرا شکسته پرمکن تو گفته ای که یاعلی ، مراکفن نما ولی نگفته ای که بررُخ کبود من نظر مکن غم دلت نهفته ای، شب وداع گفته ای هیچ کسی راتو علی، زتربتم خبرمکن   «وفایی» شکسته دل ، که گشته ای زمن خجل جز به عزای فاطمه، زاشک دیده ترمکن @raziolhossein
ای پور علی فاطمه مرآت بیا ای کعبۀ دل قبلۀ حاجات بیا ای منتقم خون حسین و زهرا با پـرچم ســرخ یا لثـارات بیا @raziolhossein
  امید جان خسته ام، ازبرمن سفرمکن بمان به پیش من مرو، مرا توخونجگرمکن بی تو غریب وبی کسم ، مرومرو هم نفسم آتش سینه ی مرا ، بیا وشعله ور مکن میان سوزو ساز خود، به چشم نیمه باز خود به یاد محسنت دگر ، نظر به سوی درمکن زدل که آه می کشی، مرا زغصه می کُشی نثار قلب وجان من، زآه خود شررمکن روح من وروان من، سوخت چوشمع جان من برای غُربت  علی گریه تواز جگر مکن صبرمن وقرار من، دلبرو غم گسار من به سوگ وهجرروی خود، مرا تونوحه گر مکن بین حصار دردوغم، زسنگ هجران والم توای شکسته بال من، مرا شکسته پرمکن تو گفته ای که یاعلی ، مراکفن نما ولی نگفته ای که بررُخ کبود من نظر مکن غم دلت نهفته ای، شب وداع گفته ای هیچ کسی راتو علی، زتربتم خبرمکن   «وفایی» شکسته دل ، که گشته ای زمن خجل جز به عزای فاطمه، زاشک دیده ترمکن @raziolhossein
اثری کاش که برآه دل ما بخشند مرهمی برجگر سوخته دل ها بخشند لاله ای باش دراین دایره کز روز ازل داغ رابرجگر لاله ی صحرا بخشند تاکه مجنون نشوی لذت غم رانچشی سعی کن تا که ازاین می به توصهبا بخشند ازخدا خواسته ام گربه مدینه بروم رنگ وبوئی به من ازگلشن طاها بخشند می وزد بوی بهشت ازدرو دیوار بقیع عطری ازمعرفت ای کاش که برما بخشند ما خرابیم نه آن تربت خاکی، ای دوست کاش یک لحظه به ما دیده ی بینا بخشند هیچ دانی چه بود اشک عزای زهرا آبروئی است که براهل تولا بخشند هرکه مسکین دراوست دو عالم  دارد چه نیازست به او دولت دنیا بخشند گنه ما به خداوند ترازو شکن است جرم مارا مگر آن روز به زهرا بخشند بذر اشکی که درامروز«وفایی» افشاند داردامید ازآن توشه ی فردا بخشند @raziolhossein
ازروی بستر برنمی دارم سرم را آهسته می بندم دوچشمان ترم را تاآن كه پرپر گشتنم راكس نبيند کردم برون گُل های یاس و پرپرم را پوشانده ام رخسار نيلی را،كه شايد حيدر نبيند گوشه ی چشم ترم را چون روبرو گشتند با من غنچه هايم اسماتوخود درياب حال دخترم را هجده ورق از دفتر عمرم تمام است آماده ام بندد شهادت  دفترم را كردم وضو ازاشك وهنگام شهادت خواندم دراين بسترنماز آخرم را چيزی نمانده تا نهان ازچشم دشمن پنهان كند در شب علی خاكسترم را ترسم علی از پا بيفتد ای «وفایی» بردوش خود وقتی بگيردپيكرم را @raziolhossein
آن بانوئی که ذکرلبش یاجلیل بود دیدندسجده های نمازش طویل بود صدها فرشته محوتماشای اوشدند ازبس که جلوه های نمازش جمیل بود همتا نداشت درشرف وعصمت وعفاف قدرومقام و منزلتش بی بدیل بود خودکوثرودوچشمه ی زمزم فشان او روشن تراززلال دل سلسبیل بود تانشکند بلوردل او زسنگ غم بعدازپدرانیس دلش جبرئیل بو د فریاد خطبه خوانی آن مظهرعفاف مُهرسکوت برلب هرقال وقیل بو د عمرش پُرافتخارتراز عمر نوح  شد گرچه بسان سوره ی کوثرقلیل بود درراه حفظ کعبه ی دل، جان سپرنمود وقتی نفاق دردل اصحاب فیل بود  نمرودیان به آتش بیداد سوختند آن خانه را که کعبه ی صدها خلیل بود یک غنچه درتهاجم گلچین به باغ وحی درحفظ جان بانوی  گل ها دخیل بو د درروز رستخیز،پُرازحسرت و غم است چشمی که بهرگریه ی براوبخیل بود مدح کسی سرود«وفایی»که حق گواست دشمن به پیش عزّت وقدرش، ذلیل بود @raziolhossein
کوکب روشن من، ای مه منظومه ی من آه ای دخترک خسته ومظلومه ی من مدتی می گذرد خواب نداری بنشین به روی پای خودت تاب نداری بنشین ازچه بردیده ی من دیده ی خود دوخته ای توچه دیدی به رخ من که چنین سوخته ای گرچه روزمحن من شب یلدای شماست این کبودی سند غربت بابای شماست سعی کن غم به دلت اینهمه غالب نشود دخترم چون توکسی ام مصائب نشود آنقدرداغ ببینی که دلت داغ شود لاله های جگرت زینت هرباغ شود چهره ی غرق به خونی زپدر می بینی آه ازآن لحظه که در تشت جگرمی بینی دل شرر دارد وچشمان ترم می سوزد تا تو را می نگرم من، جگرم می سوزد شدسرشته غم واندوه به آب وگل تو همه فریاد برآرند امان از دل تو گل یاس چمنم، ای گل دردانه ی من گوش کن برسخنم  روشنی خانه ی من    دل تو چون دل من همدم اندوه وبلاست پیش روی تو عزیزم سفرکرب وبلاست باخبرباش که من پیرهنی دوخته ام پیرهن که چه بگویم، کفنی دوخته ام گرچه دربین مصیبات وبلا تنهایی تودرآن  وادی طف نایبة الزهرایی روشنی بخش دلم دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن روز دهم نزدیک است صحبت ازقتلگه وسینه ی افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است @raziolhossein
چشم خود را باز کن ای یار تنهای علی یک نگاهی کن به اشک سرخ سیمای علی حالتی چون محتضر دارم ز پا افتاده ام باز احیا کن علی را ای مسیحای علی کلمینی فاطمه ،جان علی برلب رسید رفته تاب وطاقت از جان توانای علی یاس من گلبرگ رویت را چرا کردی نهان؟ رنگ نیلوفر شده رخسار زهرای علی زینبت یک سو حسینت باحسن در یک طرف از جگر نالند در این شام یلدای علی نیست تسکینی مرا در این فراق سینه سوز غیر غم ناله نمی جوشد ز آوای علی گرکه دود آه من، سر می کشد بر آسمان آتش داغ تو افتاده براعضای علی با کدامین حال ،روی دوش خود گیرم تو را قوتی دیگر نمانده در سراپای علی ای «وفایی» آمده وقت نماز غربتم کو اذان گوی غریبی در مصلای علی @raziolhossein
بیمار من که دیده گهربار می کنی اشکی نثار گلشن ایثار می کنی از یک خزان زود رسی گلشن مرا با این نسیم درد خبردار می کنی می خوانی از نگاه علی راز سینه را هرگه نظر به دفتر اسرار می کنی دارم به دوش  بار گرانی ولی مرا بایک نگاه گرم سبکبار می کنی سرتا به پای دردی و لبخند می زنی برمن تو مهر خویشتن اظهار می کنی ای همدم و امید و مسیحادم علی بیماری و طبابت بیمار می کنی گل کس ندیده ،تکیه به دیوار غم دهد ای گل چرا تو تکیه به دیوار می کنی ای چلچراغ زندگیم گر شوی خموش روز مرا ز غصه شب تار می کنی زین شرح سینه سوز«وفایی» دگرمگو دل را به داغ و درد گرفتار می کنی @raziolhossein
بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی هم زهره ی الزهرائی وهم آفتابی ای انعکاس سوره ی قدر شب قدر آئینه ای ،نوری، زلالی، مثل آبی درآسمان غربتم خورشید مهری برشب پرستان همچنان تیر شهابی روز مرا باسوختن گرمی ببخشی شام غریبی مرا شمع مذابی یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم ماندم کنون بیدار شاید  تو بخوابی انسیة الحورای من ازبس کبودی گوئی که پوشیده است رویت را نقابی دیشب چه گفتی با خدا وقت نیایش  کامشب توهمرنگ دعای مستجابی داری وصیت می کنی شب دفن گردی امّا برای غربتم در اضطرابی امروز دیگر بسترت راجمع کردی ازچه برای رفتنت بی صبرو تابی ازبیم هجران توای شمع امیدم یک آسمان غم دارم وقلب کبابی یافاطمه جان حسین وزینبینت در روز محشر از «وفایی »رخ نتابی @raziolhossein
دلم طاقت ز کف داده خدایا فتاده روی سجّاده خدایا ز داغ فاطمه صبرم شده کم گره در کارم افتاده خدایا @raziolhossein
یاس یاسینی وسرسلسله ی ساداتی بانوی هردوجهان، سیّده ی جنّاتی‌ کوثر وقدر بود جلوه ای ازمنزلتت روح قرآنی وتفسیرگر آیاتی والضحی نورمناجات و نماز شب توست از زمین تا به سماوات برین مشکاتی درمدیحت سخن بضعةُ منّی گویاست نه همین دخترو مادر که نبی مرآتی جلوه ی نور تو درچشم علی رنگین بود پنج نوبت نه ، که مهر همه ی اوقاتی سبب خلقت این عالمی ومی دانم نرسد عقل به درکت، که الهی ذاتی سائلی دست تهی ازدر آن خانه نرفت که کرمخانه ی جود و کرم و خیراتی روح ایثار تو جان بر تن اسلام دمید که در آئینه ی توحید پرستی ماتی نه درامروز که چشم همه درحشر به توست از ازل تا به ابد قبله گه حاجاتی فیض نور نظرت را ز«وفایی» تومگیر تا بگویند که امضاگر این ابیاتی @raziolhossein
عطر تو دل انگیزتر از هر یاس است گلزار تو گنجینه ای از احساس است ای مادر ایثار و وفاداری و فضل دامان تو مهد حضرت عباس است @raziolhossein
ای گل گلزار اخلاص ویقین بانوی کاخ شرف ام البنین نام توچون فاطمه، بُد فاطمه قدر تو معلوم باشد برهمه ای همه پاکان گواه پاکیت عشق مات از شوکت افلاکیت گوهر ارزنده ی  صبر ویقین همسر پاک امیر المؤمنین اسوۀ ایمان وایثار وادب مادر شیر شجاعان عرب ای ارادتمند زهرا ورسول ای امانتدار گل های بتول تا قدم در خانه ی عصمت زدی گل به فرق خویش از عزت  زدی روز اول با هزاران زیب وزین خوانده ای خود راکنیز زینبین در وفا داری تو ای با وفا می توان گفت از ره صدق وصفا صبر در کانون تو تحصیل کرد زینب از تو بارها تجلیل کرد ای که گفتی همره اشک دوعین چار فرزندم به قربان حسین حق گواه بینش ودانایی ات جان فدای اشک عاشورایی ات عاقبت با آن همه قدر رفیع جای بگرفتی به دامان بقیع کاش روزی چون کبوترهای عشق واکنم از شوق جان پرهای عشق پرزنم تا روضه ی پاک بقیع سر نهم با گریه برخاک بقیع چون «وفایی» با دل وجانی حزین گریم وگویم که یا ام البنین @raziolhossein
روزی که بهشت دین شکوفائی داشت سرتا به قدم سرور و زیبائی داشت با آمدن فاطمه، پیغمبر وحی گلخنده و لبخند تماشایی داشت ..... شام غم مصطفی سحر شد، تبریک دامان خدیجه پرگهر شد، تبریک این ذکر لب است مادر گیتی را: سرحلقۀ انبیا پدر شد، تبریک @raziolhossein
الگوی همیشه باورت آمده است سرچشمۀ نور اطهرت آمده است گر عیدی خویش را ز تو می طلبیم ای صاحب عصر مادرت آمده است @raziolhossein
از آسمان قدوّسیان آواز کردند درهای رحمت را دوباره باز کردند درموسم میلاد یاس باغ عصمت درباغ جنت بلبلان آواز کردند درآسمانهاعرشیان با شور وشادی جشن سرور وشادمانی ساز کردند در وصف ومدح کوثر ختم رسولان امشب تمام قدسیان لب باز کردند اومحرم راز خدا بعد از نبی بود گر مکه را آئینه دار راز کردند امشب ملائک برنبی تبریک گفتند تا صبح گرد خانه اش پرواز کردند آن دم که سرزد آفتاب روی زهرا سادات زین مادر به عالم ناز کردند حیرت مکن ای دل اگر گویم به عالم پیغمبران با مهر او اعجاز کردند درهر گرفتاری وغم حتی امامان با ذکر نامش درد خود ابراز کردند امروز آمد ازجنان امّا «وفایی» خلق جهان رابعد از او آغاز کردند @raziolhossein
برجلوه ی لبخند محمد صلوات برمنزلت خدیجه بی حد صلوات با آمدن عصمت کبری گفتند الگوی امام عصر آمد صلوات ...... بانوی گل از جنت اعلا آمد ام النجبا، ام ابیها آمد برصفحه ی آسمان ملائک از شوق با نور نوشتند که زهرا آمد ..... عطر نفسی پاک سرشت آمده است آئینۀ نور سرنوشت آمده است سرتاسر شهر مکه را گل بزنید زهرای مطهر از بهشت آمده است @raziolhossein
طی شود این شب دیجور، اگر بر گردی عالمی پر شود از نور، اگر بر گردی  همه گویندکه نزدیک بود صبح ظهور غم شود از دل ما دور، اگر برگردی جمعه ای باز رسید و خبری از تو نشد چه شود ای گل مستور، اگر برگردی دل ز هجران جمالت همه دم غمگین است شاد گردد دل مهجور ،اگر برگردی بی تو دنیاست چو ویرانه ای و می گردد همه هستی زتو مسرور اگربرگردی باتو ایمان و وفا، عدل و امان می آید به سر آید ستم و  زور اگر برگردی بهتر از طور ،شود عالم هستی روشن همچو موسی به سوی طور، اگر برگردی تومسیحا نفسی و به همه مرده دلان می دمی نفخه ای از صور ،اگر برگردی نغمه ی نصرمن الله، شود عالم گیر با چنین رایت منصور، اگر برگردی قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا گردد سوی آن تربت مستور، اگر برگردی ای سلیمان، همه شب گفت «وفایی»چه شود به تمنای دل مور ،اگر برگردی @raziolhossein
ياد تو ای تجّلی توحيد عطرناب حضور آورده نام پُرشورت ای خدا آئين بردلم شوق و شورآورده *ای كه ازسّرعشق آگاهی* *نوری ازطورعصمت اللّهی* اي كه آئينه ات پُراز نوراست آينه دارپنج معصومی دختر ماهِ ماه وخورشيدي خواهرزينب ،ام كلثومی *گوهربحر بوترابی تو* *آفتابی ودرحجابی تو* قدر تو اوج تاخدادارد گرچـه مجهول مانده شوكت تو می خروشد به روز رستاخيز چشمه ی افتخار وعزّت تو *مثل رنگين كمان خورشيدی* *چشمه چشمه زُلال توحيدی* همچو زينب درآستان شرف دختر بانوی عفافی تو مُحرم كعبه ی حيا شده ای دور اين كعبه درطوافی تو *سعی و زمزم حريم ايمانت* *هاجروساره مات وحيرانت* افترايی كه بسته اند به تو جز دروغی به سير خلقت نيست هرچه تاريخ را ورق زده ام نـور را نسبتی به ظلمت نيست *آن كه درحق توجفامی كرد* *كاش ازفاطمه حيا مي كرد* فصل فصل بهار زندگی ات حاكی ازغُربت و غم و درداست مثل زينب كه مادرغم هاست اشك توگرم وآه توسرداست *ای رسيده به عرش آوايت* *بانوی غم ، فدای غم هايت* درمدينه كنار قبر رسول شاهدمـاجرای خانه شدی همچولاله به موج آتش ودود داغدار گُل وجوانه شدی *آن كه غم در زمانه ديدتویی* *خواهرمحسن شهيد تویی* چه شبي بودآن شب دردی كه تو را درد و داغ افسردند همره داغ مادرت ماندی جسم او را به نيمه شب بردند *آسمان رفت و بر زمين چه گذشت* *برتوو زينب حزين چه گذشت* اف برآن مردمی كه ازغفلت سنگ برنخل پُرشكوفه زدند درشب قدر قدرنشناسان تيغ كين برعلي به كوفه زدند *تابه گوش توقدقتُل آمد* *ناله ی تو برون ز دل آمد* درمدينه چگونه پرپرديد چشم توياس باغ حيدر را ديدی ای پاره ی وجود علی پاره هاي دل برادر را *باز چشم توخون نگرشده بود* *دلت ازپيش پاره ترشده بود* آه بانو ببخش شعرم باز چه سفرنامه ی غمی شده است سخن ازكعبه ی وجودآمد آه چشمم چه زمزمی شده است *دل غمگين وچشم خون پالا* *برده دل رابه سوي كرب وبلا* كربلابود و صحنه ی ايثار روز عاشوربود وغوغا بود لحظه ی غرق شور رستاخيز ملكوت عروج گل ها بود *دامن آسمان زخون ترشد* *همه گل های باغ پرپر شد* آه وقتی به قتلگاه گُل شاهدجسم بی سرش بودی همره زينب و رباب آن جا توتسّلای دخترش بودی *بين دردو مصيبت واحساس* *تازيانه چه كردبا گل ياس* ای كه باخطبه ای شرار انگيز كوفه وشام را تكان دادی با كلامی به روشنایی نور راه توحيد را نشان دادی *گاه برنی نگاه مي كردی* *آسمان را پُر آه می كردی* بعداز آن درمدينه وهمه جا ازحسين غريب می گفتی ياد قرآن بر سر نيزه ذكرشيب الخظيب می گفتی *كم نشدلحظه ای غم ومحنت* *شمع گشتی وآب شدبدنت* بعد كرب وبلا به گلشن وحی بی گل و بی جوانه ماندی تو عاقبت از فراق جان دادی رفتی و جاودانه ماندی تو *بی خزان مانده تا ابد باغت* *سوخت جـان «وفایی»از داغت* @raziolhossein
بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب ز کوچه های مدینه گذر کنیم امشب خدا به زین عبادش عطیه ای بخشید بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب بیا سلام و درود و تهیت خود را نثار این پدر و این پسر کینم امشب در آسمان ولا مهر و مه هم آغوشند بیا نظاره شمس و قمر کنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهرا سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب بپاس مقدم دریا شکاف علم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا زغربت او دیده تر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمه ای از معرفت شود پیدا نهال مهر ورا بارور کنیم امشب کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین که فکر توشه راه سفر کنیم امشب بگو به خلق (وفائی) ز جای برخیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب @raziolhossein1
تا روی به کشتی نجات آوردیم امید به ساحل نجات آوردیم در روز ولادت امام باقر ما هدیه برایش صلوات آوردیم ....... امروز که عرشیان برانگیخته اند بر عرش بلور نور آویخته اند در مقدم باقر العلوم از فردوس یک باغ گل محمدی ریخته اند ...... با عطر تو گل شوق شکفتن دارد سرمستی و میل از تو گفتن دارد ای باقر علم نبوی در شب عید این دل هوس مدینه رفتن دارد ..... آئینه ی حق ، طیب و طاهر آمد از نسل حسن ، فَخرِ  مَفاخِر آمد در مَطلع و روز اول ماهِ رجب فرزند  علی حضرت باقر آمد @raziolhossein
پیک قدسی به شادمانی گفت آفرینش دوباره پرشوراست درسپیده دم طلوع وظهور آسمان وزمین پرازنوراست نورصبح از سپیده ی علم است این سپیده پدیده ی علم است شب نشینان عالم ملکوت همه سوی زمین نگه کردند روی دامان مهر، مه دیدند کسب نور ازفروغ مه کردند روز میلاد ماه خورشید است روشن این مه زنورتوحیداست همه ی عرشیان به هم گفتند سید الساجدین گلی دارد تا که شکر خدا به جا آرد درمصلا نماز بگذارد همه این شوق وشور را دیدند سرّ الله ونور را دیدند ای حسن خصلت ای حسینی خو حیدری روی وفاطمی اوصاف سایه پرود سید سجاد چشمه ی جود وآیت الطاف ای جمال توبهتر ازهرماه محو روی توگشت وجهه الله شب بشکفتن گل رویت به یُطهّرقسم که ای طاهر قدسیان فلک به هم گفتند نور علم نبی شده ظاهر ای که منظومه ی نجومی تو به لقب باقرالعلومی تو همه اصحاب معرفت دارند شوق بشنیدن کلام ترا با شکوه وبه احترام و وضو روی لب می برند نام ترا ای زوصف وزمدح بالاتر گفته برتو سلام پیغمبر ای که بررهروان علم وشرف گنج علم وشرافت آوردی توبه کانون عشق ومکتب علم درفضلیت هشام پروردی مکتب توفقیه پرور بود دانشت مهر سایه گستر بود هرکه شد تشنه ی محبت تو جام عشق و وفا به او دادی به کمیت وبه حمیری نوری زسحرگاه آرزو دادی هرکه مهرشما محبت اوست سند افتخار خدمت اوست من که ازساحل محبت تو روبه دریای جود آوردم برتو وخاندان اطهر تو احترام و درود آوردم به «وفایی» تو التفاتی کن نذر مسکین خود زکاتی کن   @raziolhossein
بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم یاد الطاف تو درماه خدا انداخته ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما طوق گل برگردن اهل ولا انداخته ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران شیر را ازپرده درپای شما انداخته با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا یاد گودال منای کربلا انداخته بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که برجان شما زهر جفا انداخته چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته @raziolhossein