eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سالیان سال من هم سایه‌ی سر داشتم خاطری آسوده با چندین‌ برادر داشتم سایه‌ام‌را هم نمی‌دیدندحتّی‌قوم‌وخویش تا پناهی چون اباالفضلِ دلاور داشتم کربلا تا شام رفتم با سپاه اَشقیا من‌که‌روزی پاسداری مثل اکبر داشتم خواهرم با نُطق‌ِ حیدروار فتحِ‌کوفه کرد من‌ولی‌درخُطبه‌خواندن‌لحنِ‌ مادر داشتم شمر را با امر من بلعید خاکِ شامِ شوم در اسارت معجزاتی فوق باور داشتم خیره‌بر رأسِ‌أباالفضلم‌شدم‌بی‌اختیار تا که چشم از آستین پاره‌ام برداشتم باز هم شُکرِخدا پوشیّه‌ام گرچه نبود درهجوم‌چشمهای هرزه مَعجر داشتم با‌ سکینه، با رُقیّه تا که همدردی کنند کاش‌درجمعِ‌اَسیران‌،چند دختر داشتم کاش‌وقتی‌کعب‌نِی‌بر پهلویِ‌زینب زدند من‌در آنجا،حقّ‌ِحفظ‌ِجانِ‌خواهر داشتم ازهمان‌روزی‌که‌چشم‌ِمادرم‌را خون‌گرفت تا زمان پرکشیدن ؛ دیده‌ی‌ تَر داشتم من‌که‌ خاکِ‌ زیرِ پایم آبروی‌ِ عرش بود در دل ویرانه‌ها از خاک‌،بَستر داشتم ‌‌خولی‌و زَجر و سَنان...این‌اسمهایعنی‌که‌من لحظه‌هایی‌سخت‌و تلخ‌و زَجرآور داشتم @raziolhossein
دست من و دامان تو یا ام کلثوم جان و تنم قربان تو یا ام کلثوم درد من و درمان تو یا ام کلثوم چشم من و احسان تو یا ام کلثوم تو جلوه ی زهرا و نور مرتضایی تو نور قلب فاطمه نور خدایی هم جان زهرایی و هم جانان حیدر هم روح زهرایی و هم ریحان حیدر شد جان احمد مرتضا تو جان حیدر ای جان به قربان تو و قربان حیدر تو دلبر ارباب های عالمینی جان علی جان حسن جان حسینی تو ام کلثومی نشد قدر تو پیدا قدر تو پیدا می شود در صبح فردا ای زینب دیگر به اهل بیت طاها مدح تو بس نور علی هستی و زهرا وصف تو را باید بهشتی ها بگویند باید نبی و حیدر و زهرا بگویند از کودکی با درد و غصه آشنایی مثل حسن تو غصه دار کوچه هایی از غصه ی مادر همیشه در نوایی تو شاهد اشک روان مجتبایی تو بودی و آهی که مانده کنج سینه تو بودی و زخم غم یاس مدینه گویند در را دیده ای و میخ در را در پشت در یک مادر کشته پسر را با دست بسته حیدر خونین جگر را در بین آن کوچه چهل بی پا و سر را دیدی به مسجد مرتضا را می کشیدند کفتارها شیر خدا را می کشیدند تو محو الطاف خدا بودی همیشه با سینه ای غرق بلا بودی همیشه غرق غم و صبر و رضا بودی همیشه تو روضه خوان کربلا بودی همیشه دیدی به دشت کربلا راس بریده دیدی ز غصه قامت زینب خمیده @raziolhossein
بیان وصف تو در واژه ها نمیگنجد چرا که خواهر صبری و دختر نوری شبیه شان تو، نامت غریب و پنهان است تو مثل سوره قدری، تو سر مستوری تو خواستی که فقط، ذکر خواهرت باشد میان مرثیه ها از تو گر نشانی نیست اگر چه عالمه ای خود، ولی نشان دادی به وقت تابش شمس، از قمر نشانی نیست تویی مفسر خون «حسین» و اصحابش که روضه خوان شده عالم ز فیض تفسیرت «علی ز سفره افطار تو نمک برداشت» که تا ابد همه عالم شود نمکگیرت عقیله در ره روشنگری قدم برداشت در این مسیر تو بودی هماره همگامش اگر چه خون «حسین» آیه بصیرت شد تو و عقیله رساندید بر سرانجامش چگونه است که اولاد حضرت «زهرا» گهی چو «زینب» و مثل «حسین» مظلوم اند و گاه در اثر بی وفایی مردم غریب مثل «حسن»، مثل «ام کلثوم» اند تو در مدینه جدت چه روضه ای خواندی؟ که شعله بر دل و جان جهانیان زده است مدینه قافله عشق را به خود مپذیر چرا که جانب تو بی «حسین» آمده است @raziolhossein
اگر‌ که از جلواتش نقاب بر می داشت از آن حقیقت نوری حجاب بر می داشت بدون شک همگان را پیمبری می‌کرد اگر‌ زمان هبوطش کتاب بر می داشت غبار از سر سجاده اش که بر میخواست ستاره از قدمش آفتاب بر می داشت حسین بود سراپا، حسن ز پا تا سر حسینی و حسنی بین قاب بر می داشت بنا به حلم خدایی بنای گریه نداشت که کوفه را ز همان گریه آب بر می داشت نخست زینب و بعداً حسین مکتوم است شرافت علویه است؛ ام‌کلثوم است @raziolhossein
یادم نمی رود سفر آخر حسین یادم نمی رود که چه آمد سر حسین یادم نمی رود که داماد کربلا زد دست و پا مقابل چشم تر حسین یادم نمی رود که آمد به خیمه ها بین عبا جسم علی اکبر حسین یادم نمیرود که زینب ز پا نشست مثل عمود خیمه آب آور حسین یادم نمی رود که خودم خاک ریختم در پشت خیمه روی علی اصغر حسین یادم نمی رود که شد از سوز تشنگی مثل دو چوب خشک لب اطهر حسین یادم نمی رود که دیدم ز روی تل در زیر تیغ شمر لعین حنجر حسین یادم نمی رود که شنیدم به قتلگاه فریاد یا بنیَّ زند مادر حسین یادم نمی رود که چها کرد ساربان نامرد بهر غارت انگشتر حسین یادم نمی رود که دیدم به چشم خویش آثار نعل تازه روی پیکر حسین یادم نمی رود که دیدم به نیزه ها هفده سر بریده را پشت سر حسین یادم نمی رود دم دروازه کف زدند زنهای شام دور و بر خواهر حسین یادم نمی رود به خرابه ، نداشت خواب از شدت گرسنگیش دختر حسین @raziolhossein
ندارد چون نشان دین از آغاز نخواهد گشت هرگز محرم راز علی با خواستگار دخترش گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز @raziolhossein
غم بر دل هر پیر و جوان است امشب ماتم زده بغض آسمان است امشب در سوگ غریبانه‌ی «امّ‌کلثوم» محزون، دل صاحب الزّمان است امشب ..... آن زینب او، عزیز مردم شده است این فاطمه‌اش، ملیکه‌ی قم شده است افسوس! که نام «امّ‌کلثوم» فقط مانند مزار مادرش، گم شده است ..... تا آخر خط به خاطر مکتب رفت جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت در مهر و وفا بر «امّ‌کلثوم» نگر دنبال حسین، همره زینب رفت ..... در راه شما هر که قدم بگذارد پا در حرم جود و کرم بگذارد فردا نکند شفاعت از او زهرا در حقّ شما کسی که کم بگذارد ...... آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود تو جان پدر بودی و او جان تو بود آن کس که تمام خلق مهمان وی‌اند آن شب به سر سفره‌ی احسان تو بود @raziolhossein
پرورده‌ي‌زهراست‌ از اين‌رو رشيده‌ست درياي بي پايانِ اوصاف حميده‌ست او زينب‌صُغري‌ست اين‌يعني‌خدا،باز "زینت"براي شاه مردان آفريده‌ست مانند زهرا مثل زينب چون خديجه او افتـخارِ بانوانِ برگُـزيده‌ست آنسان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم چشم فلك زینب تر از او را نديده‌ست وقتي‌كه دِق كرده‌ست از داغ حُسينش فرض‌است برما كه بگوييم او شهيده ست او‌ از طفولیت شبیه خواهر خویش ماتم‌كشيده زجردیده داغ دیده‌ست پیری قبل از موعد او بی سبب نیست بر شـانه از آغـاز بار غـم كشيده ست اين سرو پابرجا اگر قدّش كماني ست ميراث‌دارِ مادری قامت خميده ست خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده وقتي دم دروازه ي ساعت رسيده ست خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست از كعب ني بايد بپرسي چند منزل جان يتيمان برادر را خريده ست ؟ اينكه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه در بينِ ويرانه امانش را بُريده است @raziolhossein
وقتی که عالم با وجودت آبرو داشت باید برای بردن نامت وضو داشت بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت زهرا دمادم دیدنت را آرزو داشت عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم روح دعا ،أخت الوفا، بنت الوقاری روح ادب زهرا نسب حیدر تباری مثل علمداری ، شکوهی ، اقتداری مانند زینب خواهرت همتا نداری پروردهء دست عطوف چند معصوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم نقش تو در کرببلا انکار، هرگز چون خواهرت تسلیم استکبار ، هرگز در راه کوفه تو بگو یکبار ، هرگز زینب نشد بی یاور و غمخوار، هرگز ای خواهر کوچکترِ ارباب مظلوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم بر ناقه، اطفال برادر را نشاندی یک لحظه از احوالشان غافل نماندی خاک از لباس و چادر خواهر تکاندی مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی کاخ بنی شیطان به ذلت گشت محکوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم ای همسفر مانند زینب با سرِ یار ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار ای ساقی لب تشنگان بعد از علمدار یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم یادت نرفته کربلا رنجی که دیدی از خیمه ها با زینبت بیرون دویدی بی بی نمی دانم به تلّ ، آیا رسیدی؟ دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی با چکمه زد بر سینه اش آن دشمن شوم ای دختر شیر خدا یا ام کلثوم @raziolhossein
رزق سحر را پای چشم تر نوشتند... دل را فدایی ِ غم دلبر نوشتند... درد و بلای یار را بر جان خریدن... دیدیم که هم معنی خواهر نوشتند... میخواستی از خواهرت زینب بگویند... اینگونه شد از نام تو کمتر نوشتند... ما را فدایی های زینب آفریدند... ما را به پای نام تو نوکر نوشتند... ای چارمین آیه به روی دست زهرا با پنجمین حرف شما کوثر نوشتند... کوری چشم دومی از نسل جعفر... در سرنوشت پاک تو همسر نوشتند... این آیه را اَلطَّیِّبین لِطَّیِباتُن... بی شک برای دختر حیدر نوشتند... @raziolhossein
ای دختر خیر النساء ، یا_ام_کلثوم دُردانة شیر خدا ، یا ام کلثوم در خُلق همچون احمدی ، در نطق حیدر حلم حسن را بوده ای شایسته مظهر زهرای اطهر را عزیزی ، نور عینی پیغمبر فرهنگ عاشور حسینی با صبر خود پیوسته یار مکتبی تو وقت شدائد ، غمگسار زینبی تو قلبی خدا باور ، پر از احساس داری عزم ستم سوزی چنان عباس داری از برتر و بالاتر از تمجید و تعریف کج باوران تاریخ را کردند تحریف دادند بینِ خلق این گفتار ، ترویج که با «عمر» حیدر تو را کرده است تزویج گیرم علی بیداد او کردی فراموش واندر جواب خواستگاری ماند خاموش کی عاقلی این حرف را باور نماید دختر قبول از قاتل مادر نماید کاورا شود یار و شریک زندگانی با او شود همراه و سازد مهربانی کی دختری با قاتل مادر نشیند حتی اگر بر خاک و خاکستر نشیند دُردانة زهرا کجا فرزند خطّاب کی جمع می گردند با هم آتش و آب دختی که بابش حیدر کرار باشد زوجش عزیز جعفر طیار باشد کفو تو شد ، ای بی قرین عون بن جعفر آنسان که می فرمود پیش از آن پیمبر عونی که یار دین حق در کربلا شد در یاری فرزند پیغمبر ، فدا شد یا ام کلثوم ، ای خطیب کوفه و شام تا روز محشر هست مدیون تو اسلام از خردسالی داغ روی داغ دیدی تو آتش بیداد را در باغ دیدی روزی به سوگ خواجة اسرا نشستی روز دگر در ماتم زهرا نشستی دیدی به بیت وحی آتش زد زبانه بر مادرت زد خصم قرآن تازیانه دیدی که دونان ، پهلوی زهرا شکستند از کین امیرالمومنین را دست بستند در کودکی گشتی یتیمه ، ناله کردی گریه بر آن بانوی هجده ساله کردی هر چند یادِ مادر دل خسته بودی از بعد او بر مرتضی دل بسته بودی وقتی که هجرت کرد آن مولا به کوفه همراه دست حق نهادی پا به کوفه یک شب که حیدر میهمان خانه ات بود روشن ز نور روی او کاشانه ات بود دیدی امیر عشق بازان در نماز است گرم نیایش با خدای چاره ساز است پس سفرة افطار را کردی مهیّا نان و نمک با شیر بُردی بهر مولا شاهی که اجرا امرِ او مهرِ فلک کرد افطار خود را باز با نان و نمک کرد آن شب ، شب قدر و شب ذکر و دعا بود امّا پریشان خاطر شیر خدا بود از دیده دُر بارید و اشک افشاند حیدر «انّا الیه راجعون» می خواند حیدر وقت سحر شد سوی مسجد شاه مردان بشکسته شد رکن رکین کاخ ایمان وقتی که در محراب آن مولا قدم زد بر فرق او شمشیر دشمن از ستم زد شمشیر زهر آلود دشمن کار شه ساخت دست خدا را عاقبت از پای انداخت بعد از علی دیدی غریبیّ حسن را بی مهری اصحاب ، بر آن ممتحن را دیدی به دست همسرش در بین منزل مقتول کین گردید از زهر هلاهل دیدی که جسم اطهر او پیش یاران شد در برِ قبر پیمبر تیر باران ای وای بر من بعد از این غمهای جانکاه افتاد عترت را به سوی کربلا راه وقتی در آن دشت بلا کردی اقامت دیدی عیان با چشم خود شور قیامت آنجا عزیز مصطفی را تشنه کشتند آرام جان مرتضی را تشنه کشتند شد همسر تو کشته در راه امامت در راه دین چون باب خود کرد استقامت از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام با صبر خود گشتی معین یار اسلام بر «ایزدی» بنگر که او در شور و شین است از مرثیه خوانان دربار حسین است @raziolhossein
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست کسی که آینه آیه های تطهیر است به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است ((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست)) که چشم عالم و آدم به دست او خیره است @raziolhossein
ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر! هم غم‌خور مادری و هم یار پدر در لیلۀ قدرِ آخرِ عمرِ علی شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر ..... با خطبه خود کشف حقائق کردی با نوحه و دم طی دقایق کردی پیوسته به یاد کربلا سوختی و از داغ حسین عاقبت دق کردی @raziolhossein
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین جسمم کبود از اثر کعب نی ولی فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین زنهای شام بر سر من سنگ میزدند آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین @raziolhossein
دوسالش بوده وقتي شعله با آن در، درافتاده دوسالش بوده وقتي مادرش پشت در افتاده دوسالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردي را كه از سنگيني اش مادر ميان بستر افتاده دوسالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آنشب چه بوده ماجرا ، لرزه به دست حيدر افتاده ... و در كوفه پدر را ديده در محراب ، خون آلود كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده نديده تشتِ از خونِ جگر ، پُرلاله را امّا يقيناً ديده تشتي را كه بين آن سر افتاده گمانم،روي ناقه زير لب"وامحسنا" گفته نگاهش تاكه بر رأس عليِّ اصغر افتاده دليل پيري اش را از خودم پرسيدم و گفتم: گمانم چشم او ، بالاي تل بر حنجر افتاده صداي مادري پيچيده در گودال ، از ترس است ---اگر از دست شمر بي مروّت ، خنجرافتاده فقط او ديده و زينب كه طيِّ آن چهل منزل چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده براي كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند حسين از روي ني چشمش به هردو خواهر افتاده رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟ و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده سر بابايي از دست ضعيف دختر افتاده @raziolhossein
ای زینب دیگر! که جگرسوخته‌ای چو لاله ز داغ، رخ برافروخته‌ای تو درس صبوری و فداکاری را پیداست که از فاطمه آموخته‌ای .... هر کس به جهان تو را ثنا کرده بسی خشنود، دل فاطمه را کرده بسی ای دختر باوقار زهرا و علی! در حق تو تاریخ، جفا کرده بسی ..... در ماتم دردانه‌ی معصوم علی خون می‌چکد از دیده‌ی مظلوم علی امروز زمین، لباس غم پوشیده از داغ غریب «امّ‌کلثوم» علی ..... هم خواهر و هم دختر معصوم تویی مظلوم‌تر از زینب مظلوم تویی ای شاعره‌ی حماسه‌ی عاشورا! بانوی شرافت، «امّ‌کلثوم» تویی @raziolhossein
پرورده‌ي‌زهراست‌ از اين‌رو رشيده‌ست درياي بي پايانِ اوصاف حميده‌ست او زينب‌صُغري‌ست اين‌يعني‌خدا،باز "زینت"براي شاه مردان آفريده‌ست مانند زهرا مثل زينب چون خديجه او افتـخارِ بانوانِ برگُـزيده‌ست آنسان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم چشم فلك زینب تر از او را نديده‌ست وقتي‌كه دِق كرده‌ست از داغ حُسينش فرض‌است برما كه بگوييم او شهيده ست او‌ از طفولیت شبیه خواهر خویش ماتم‌كشيده زجردیده داغ دیده‌ست پیری قبل از موعد او بی سبب نیست بر شـانه از آغـاز بار غـم كشيده ست اين سرو پابرجا اگر قدّش كماني ست ميراث‌دارِ مادری قامت خميده ست خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده وقتي دم دروازه ي ساعت رسيده ست خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست از كعب ني بايد بپرسي چند منزل جان يتيمان برادر را خريده ست ؟ اينكه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه در بينِ ويرانه امانش را بُريده است @raziolhossein
آه زینب باز هم باید عزاداری کند ام کلثومم که بعد از تو مرا یاری کند؟ آه ای آیینه ی زینب در عالم الوداع مونسم ، دلگرمی ِ پنجاه سالم الوداع رفتی و من همچنان با کوه غم ها مانده ام ای عصای دست زینب ، دست تنها مانده ام محرم اسرار من ، دار و ندارم ، خواهرم با که بعد از تو کنم گریه برای مادرم ؟ شاهد خون گریه ی مسمار آن در الوداع میزبان آخرین افطار حیدر الوداع ای دل ِ از دست این دنیا پریشان الوداع شاهد پیری ِ آنی ِ حسن جان الوداع آه پاره معجر شام غریبان الوداع بی برادر مانده در بر و بیابان الوداع من خبر دارم چه آمد بی حسینم بر سرت من خبر دارم چه کرده کعب نی با پیکرت آه خواهر حرمت ما بی برادر ها شکست پیش سرهایی که شد نیزه نشین، سرها شکست در بنی هاشم کسی جز ما اسارت دیده بود ؟ در بنی هاشم کسی چون ما جسارت دیده بود ؟ خواهرم ما دو علی را دست بسته دیده ایم هیجده دسته گل ِ در خون نشسته دیده ایم ما دو تا را که ندیده بود حتی آفتاب همسفر با حرمله کردند آن هم بی نقاب ای بمیرد حرمله از عمر سیرت کرده است دوری شش ماهه ، این شش ماهه پیرت کرده است شیر دخت ِ شیر یزدان شد غرورت پایمال ای زبان آن اراذل های شام و کوفه لال ! مُردم و زنده شدم آن لحظه که شمر لعین زد سر دروازه ی ساعات رویت را زمین ای بهاری که شدی رنگ زمستان الوداع ای شنیده طعنه ها در بزم مستان الوداع پا به پای من کشیدی ، درد پشت درد آه نان خیراتی غرورت را به جوش آورد آه @raziolhossein
از حسن هرچه که در مرثیه کمتر سخن است ام کلثوم غریب است چنانکه حسن است غمش آنقدر بزرگ است که یک روضه ی آن مثنوی گر بشود دفتر هفتاد من است شیر دل می شود آن مرد که فرزند علی است دختر فاطمه هر کس بشود شیر زن است زینب دیگری از کرببلا رفت به شام دختر دیگر زهراست که دور از وطن است کربلا دید زنی را که قد افراشت و شد مرثیه خوان حسینی که بدون کفن است خیمه می سوزد و او حال عجیبی دارد شاهد آتش در ، باخبر از سوختن است شام بازار بدی دارد و گرز سخنش هرکجا حرف کنیز آمده دندان شکن است @raziolhossein
تفسیر بی پایان کوثر ام کلثوم تصویر ناپیدای مادر ام کلثوم نور خدا را دیده ام در ام کلثوم اول بگو زهرا و آخر ام کلثوم مثل صدف در آب که گوهر پسند است حجب و حیایت بیشتر حیدر پسند است در یاعلی یافاطمه یارب عیان است مستور هستی در دعا، مطلب عیان است نور قنوتت در نماز شب عیان است در بارگاه قدسی ات زینب عیان است باید که چشم دشمن تو کور می شد روزی به نام نامی ات منظور می شد قرب تو را اشک سحر آورده بالا آه غمت را میخ در آورده بالا دیدی حسن، خون جگر آورده بالا با دست لرزانش سپر آورده بالا گرچه تو با این روضه ها خوب آشنایی در اصل، دلخون شهید کربلایی ای کاش که نذر رباب انجام می شد وحشی ترین خورشید صحرا رام می شد حالا مگر شش ماهه اش آرام می شد باب الحوائج بود و وقف عام می شد دلبستگی مادرش را می گرفتی وقتی علی اصغرش را می گرفتی باریدی و باریدی و باران نیامد سقا که رفته بود از میدان نیامد از خیمه رفت اصغر ولی عطشان نیامد برگشتنش بر هیچ کس آسان نیامد آمد حرم ارباب ما، اما چگونه؟ بین عبا پیچیده بود او را چگونه؟ از دور دیدی که سواری بر زمین خورد آنکه پس از داغ علی اکبر زمین خورد در زیر تیغ و نیزه ها با سر، زمین خورد در ازدحام و خندهء لشکر، زمین خورد عصر عجیبی بود در گودال رفتی خوردی زمین با زینب و از حال رفتی تصویری از نیلوفرت را می کشیدند ازحال رفتی، معجرت را می کشیدند بعضی تو، بعضی خواهرت را می کشیدند در کوچه و بازار شام....اصلاً بماند! بگذار شعرم ناتمام اصلاً بماند @raziolhossein
ياد تو ای تجّلی توحيد عطرناب حضور آورده نام پُرشورت ای خدا آئين بردلم شوق و شورآورده *ای كه ازسّرعشق آگاهی* *نوری ازطورعصمت اللّهی* اي كه آئينه ات پُراز نوراست آينه دارپنج معصومی دختر ماهِ ماه وخورشيدي خواهرزينب ،ام كلثومی *گوهربحر بوترابی تو* *آفتابی ودرحجابی تو* قدر تو اوج تاخدادارد گرچـه مجهول مانده شوكت تو می خروشد به روز رستاخيز چشمه ی افتخار وعزّت تو *مثل رنگين كمان خورشيدی* *چشمه چشمه زُلال توحيدی* همچو زينب درآستان شرف دختر بانوی عفافی تو مُحرم كعبه ی حيا شده ای دور اين كعبه درطوافی تو *سعی و زمزم حريم ايمانت* *هاجروساره مات وحيرانت* افترايی كه بسته اند به تو جز دروغی به سير خلقت نيست هرچه تاريخ را ورق زده ام نـور را نسبتی به ظلمت نيست *آن كه درحق توجفامی كرد* *كاش ازفاطمه حيا مي كرد* فصل فصل بهار زندگی ات حاكی ازغُربت و غم و درداست مثل زينب كه مادرغم هاست اشك توگرم وآه توسرداست *ای رسيده به عرش آوايت* *بانوی غم ، فدای غم هايت* درمدينه كنار قبر رسول شاهدمـاجرای خانه شدی همچولاله به موج آتش ودود داغدار گُل وجوانه شدی *آن كه غم در زمانه ديدتویی* *خواهرمحسن شهيد تویی* چه شبي بودآن شب دردی كه تو را درد و داغ افسردند همره داغ مادرت ماندی جسم او را به نيمه شب بردند *آسمان رفت و بر زمين چه گذشت* *برتوو زينب حزين چه گذشت* اف برآن مردمی كه ازغفلت سنگ برنخل پُرشكوفه زدند درشب قدر قدرنشناسان تيغ كين برعلي به كوفه زدند *تابه گوش توقدقتُل آمد* *ناله ی تو برون ز دل آمد* درمدينه چگونه پرپرديد چشم توياس باغ حيدر را ديدی ای پاره ی وجود علی پاره هاي دل برادر را *باز چشم توخون نگرشده بود* *دلت ازپيش پاره ترشده بود* آه بانو ببخش شعرم باز چه سفرنامه ی غمی شده است سخن ازكعبه ی وجودآمد آه چشمم چه زمزمی شده است *دل غمگين وچشم خون پالا* *برده دل رابه سوي كرب وبلا* كربلابود و صحنه ی ايثار روز عاشوربود وغوغا بود لحظه ی غرق شور رستاخيز ملكوت عروج گل ها بود *دامن آسمان زخون ترشد* *همه گل های باغ پرپر شد* آه وقتی به قتلگاه گُل شاهدجسم بی سرش بودی همره زينب و رباب آن جا توتسّلای دخترش بودی *بين دردو مصيبت واحساس* *تازيانه چه كردبا گل ياس* ای كه باخطبه ای شرار انگيز كوفه وشام را تكان دادی با كلامی به روشنایی نور راه توحيد را نشان دادی *گاه برنی نگاه مي كردی* *آسمان را پُر آه می كردی* بعداز آن درمدينه وهمه جا ازحسين غريب می گفتی ياد قرآن بر سر نيزه ذكرشيب الخظيب می گفتی *كم نشدلحظه ای غم ومحنت* *شمع گشتی وآب شدبدنت* بعد كرب وبلا به گلشن وحی بی گل و بی جوانه ماندی تو عاقبت از فراق جان دادی رفتی و جاودانه ماندی تو *بی خزان مانده تا ابد باغت* *سوخت جـان «وفایی»از داغت* @raziolhossein
اگـر چه حـال و هـوایـم ز اشـک معـلوم است خدا گواست که شیعه همیشه مظلوم است بـه صـبـح و شـام بـگـویـیـم یـکـصـدو ده بـار عـدوی حـضـرت حـیدر به مرگ محکوم است زدیــم فــالــی و قــرعــه بــه نـام او افــتــاد دوبــاره کـار دل مـا بـه دسـت خـانـوم است ثــنــا و حــمـد و سـتـایـش نـثـار بــانــویــی که درشکوه وبزرگی ست گرچه مغموم است الا کـه بــنــده نـوازیــت ارثــی از مــولاســت همیشه عـادت تـو مـرحـمت به محروم است تـویـی سـتـاره دوم به آســمــان عـلـی بـدون مِـهـر تـو هـر دل ز نـور مـحروم است بـه شـام و کـوفـه تـاریک خطبه خواندن تو تـمـامـی از جـلـوات امـام مـعـصـوم است کـسـی کـه نـسـبت پیوند گل به خار دهد سـزای ایـن عـمـلـش مـیـوه هـای زقّوم است رواسـت شـیـعـه بـرایـت حـسینیه سازد فدای نام تو بانو که ام کلثوم است چه می شودکه قبول ازظفرکنی این شعر صله زدست کریمان همیشه مرسوم است @raziolhossein
دیار عشق و جنون پر ز آه مظلوم است روایت غمشان صد کتاب منظوم است هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد حکایت دل پر خون ام کلثوم است شریعه بسته شد و آب شد دگر نایاب علی اصغر شش ماه از چه محکوم است یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است اگر چه زینب ثانی بود ولی او هم همیشه در کنف ضل چهار معصوم است نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری گواه صبر شما ذات حی قیوم است تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی عناد با اسد اله چقدر مرسوم است تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان کلام نافذ تو هم به گریه مختوم است به شام و کوفه اسیران حقیر گردیدند چقدر شام بلا نامبارک و شوم است کسی که نسبت پیوند با حرامی داد نفاق و دشمنی او همیشه معلوم است نگشته بوته خاری هنوز لایق گل نصیب هرزه فقط میوه های زقوم است تو و سکینه به باب الصغیر سوریه اید مزارتان حرم دوفقید مغموم است تو عین صبر جمیلی تو زین اب هستی که حسرت تو فقط بوسه ای ز حلقوم است @raziolhossein
چه جان های که بر لب دیده ای تو چه غم ها در دل شب دیده ای تو به غیر از روضه ی جانسوز گودال... هر آنچه دیده زینب، دیده ای تو @raziolhossein
عاشقان را غمِ سر نیست که سر ناچیزست داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیزست تیر این راه بر آیینه نشستن دارد سینه تا هست و دلی هست سپر ناچیزست ذرّه را جذبه‌ی خورشید قمر خواهد کرد در بقا، نیستی ذره مگر ناچیزست؟ سر خورشید به نیزه‌ست بزرگ است خبر راه بستند ولی پیش خبر ناچیزست بادیه بادیه آواره شدن چیزی نیست تا برادر همه جا هست، سفر ناچیزست راوی قصّه‌ی دردست سخن کوتاه است بار این داغ گران، کفّه اگر ناچیزست او چه کرده‌ست که از سنگ عرق می‌ریزد پیش اکسیر دمش قیمت زر ناچیزست رد شدن از دل این شام بسی طولانی‌ست گرچه با بودن خورشید و قمر ناچیزست @raziolhossein
در کـودکـــیّ اش دیـــد بابا از نفـــس افتــاد حیدر زمین تا خــورد زهرا از نفــس افتـاد «لا»از نفـــس افتـــاد،«اِلّا»از نفـــس افتـاد مفهــــوم «إلّااللّه»آن جا از نفــــس افـــتاد دنبال زینب می دویـــد از خیمه تا گـــودال در زیر پایش خــــاک حتّی از نفــس افتـاد قطعه به قطعه ،دید اذان در ازدحــام تیـر مثـــل مــــؤذن إرباً اربا از نفــس افتــــاد ممسوس فی ذات خــدا ،مجنـــون بابا شــد این گونه گفت از عشق ولیلا از نفـس افتاد رخت اسارت را به تـــن می کرد وقتــی کـه در بیــن تــن ها ، مــــرد تنها از نفــس افتــاد تا نوحه خوان شد نوح و آدم دم زد از نامش از شـــدّت گـــریــــه مسیحا از نفـــس افتـــاد ماه از نفـــس افتــــاد، وللّه از نفـــس افتــاد نفــــس علــی و فاطمـــه تا از نفـــس افتــاد @raziolhossein
اسیر و زخمی و غم‌دیده سرشار از تالم تو! به روی کودکان در اوج غمگینی تبسم تو! رباعی ساخت در اوج‌ بلاغت حضرت زهرا برای این رباعی چیست مصراع چهارم، تو! تو هم چون خواهرت محبوس زندان همان حاکم عزیزِ بین مردم او، غریبِ بین مردم تو! غریبی مثل مولایم علی بعد از رسول الله سلام ما به تو آه ای سلام بی علیکم تو! سلام ما به تو ای مهر پشت مهربان پنهان سلام ما به تو ای برف ساکت دختر باران سلام ما به غم وقتی که همراه شما باشد به صحرایی که با آل محمد آشنا باشد نمی‌دانیم و در این جهل ما تاریخ محکوم است تو زینب بوده‌ای یا خواهر تو ام‌کلثوم است؟ ستیغ خطبه‌ات دارد گواهی می‌دهد مارا کلامی این چنین از کیست غیر از دختر زهرا الا ای شعرهایت مطلع مرثیه‌خوانی‌ها! الا ای مهربان در کثرت نامهربانی‌ها! چرا مارا به بغضی ناگهانی می‌برد تاریخ و نامت را کنار آن فلانی می‌برد تاریخ معاذالله! وصل نور با ظلمت؟ چه می‌گویند؟ ببین پشت سر دخت علی ملت چه‌ می‌گویند؟ چه جای شکوه از بعضی روایت ها که می‌بینم مگر یک‌عده در تاریخ جز تهمت چه‌ می‌گویند؟ بگو آن را که می‌گویید نسبت داشت با مولا به او اولاد پیغمبر به جز لعنت چه‌ می‌گویند؟ چه پرسم بعد از این از عامّه وقتی که می‌بینم میان شیعیان یک‌ عده بی‌غیرت چه می‌گویند چه نسبت داشت کلثوم علی با قاتل زهرا چه نسبت بود کفر محض را با زینب صغری توحش را چه نسبت با حریر فاطمی اصلاً چه نسبت زاده‌ی صحاک را با زاده‌ی گلشن ببخشا شیعیانت را اگر کم گفته‌اند از تو فقط گه‌گاه در ماه محرم گفته‌اند از تو تو خود در سایه‌ی خورشید زینب مستتر بودی نبودیم اهل کشف امّا تو هم از اهل سر بودی مرا بشناس من کوهم که نزد تو حقیر آمد منم آن ابر پر باران که در باب‌الصغیر آمد به قربان برادر خواهرت، بانو مرا دریاب! فدای خاک پای مادرت، بانو مرا دریاب! اگر شعر مرا دیدند از حسن کلام توست که پای شعر شیعی تا ابد امضای نام توست @raziolhossein
گلوی هجر فشردم که داده آزارم فراق یار چه کرده است با دل زارم سلام صبح امیدم، سلام مطلع فجر هنوز منتظر صبح روز دیدارم برای من که گدایم جهان نمی ارزد اگر ز دامن لطف تو دست بردارم به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن نگاه کن چقدر بی پناه و ناچارم گره به کار من افتاده است بازش کن مرا ز خانهء خود رد نکن گرفتارم کسی نبودم و قدر و بها به من دادی کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم تمام نوکریم را به روضه مدیونم تمام زندگیم را به تو بدهکارم صدای خواهر زینب می آید از کوفه دوباره سینه زن خواهر علمدارم هنوز گریه کن کوچه های شام و یهود هنوز مضطر راه شلوغ بازارم @raziolhossein
ام کلثومم و صد داغ به پیکر دیدم از همان کودکی ام داغ مکرر دیدم طفل بودم که ز خانه پدرم را بردند ریسمان دور سر فاتح خیبر دیدم پدرم در دل محراب دو تا شد فرقش جای یک ضربه ی شمشیر روی سر دیدم بعد بابا وسط طشت ز ظلم جعده پاره های جگر و خون برادر دیدم هر چه را دیده دو چشم تر من از طفلی بخدا کرب و بلا چند برابر دیدم ارباً اربا شدن ماه حرم کشت مرا مثل تسبیح تن پاره ی اکبر دیدم چه بگویم که چه دیدم که سه شعبه تیری گیر کرده به گلوی علی اصغر دیدم سخت تر از همه نحر گلوی آقا بود نیزه را در وسط گودی حنجر دیدم @raziolhossein
این قدر بگو غریب و مظلوم چرا؟ از مجلس اوست شیعه محروم چرا؟ زهرا! تو مگر که چند دختر داری؟ پنهان شده نام امّ کلثوم چرا؟ @raziolhossein