eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروز ورود حضرت مسلم بن عقیل به کوفه با یک دل پاره پاره آمد کوفه همراه دوتا ستاره آمد کوفه مسلم که نشست روی منبر امروز.. انگار علی دوباره آمد کوفه @raziolhossein
من عاشقم و غیر تو دلدار ندارم جز دار در این دار هوادار ندارم من مشتری عشق تو ام یوسف زهرا ورنه سر و کاری سر بازار ندارم میثم به علی نازد و من بر تو حسین جان دیگر تو مگو میثم تمار ندارم گر سنگ زنندم به سر دار غمی نیست جز سنگ در این کوفه خریدار ندارم زین طایفه عهد شکن با تو چه گویم کز گفتن آن قدرت اظهار ندارم آن قدر بگویم که در این شهر پر آشوب من ایمنی از سایه دیوار ندارم @raziolhossein
خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم کاش با باد در این لحظه که سرگردانم رویِ دروازه نبینند که آویزانم همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب وای از زینب اگر شهر به حالت خندد آنکه خندید به حالم به عیالت خندد ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دختر من جای من دست بکش رویِ سرِ دختر من @raziolhossein
خدا شاهده به هر دری زدم تا یه جور بهت خبر بدم نیای یا اگر تقدیره که کوفه بیای دیگه با رقیه دستکم نیای واسه مسلمت حلالیت بگیر خیلی شرمنده ی خواهرت شدم نمیشه !؟ چطور ببخشم خودمٌ باعث گریه ی مادرت شدم نخلای علی اسیرِ عطشن قطره آبی به شکوفه نرسه با دلی شکسته از خدا می خوام پایِ بچه هات به کوفه نرسه به غم نبودن و ندیدنت یه روزه هزار تا غم اضافه شد به غریب کُشی که رسم کوفیاس رسم مهمون کُشیم اضافه شد کاری با زخم لبم نداشته باش باز می خوام فقط تو رو صدا کنم غصه م اینه سر دروازه میای نتونم توی چشات نگا کنم خُلقشون مثل قدیمه ، به سلام یه جواب واسه ثوابم نمیدن دینشون گمون کنم عوض شده دیگه به قربونی آبم نمیدن سرشون شلوغه خنجر فروشا رونقی گرفته کاروکسبشون شنیدم ده تا حروم زاده دارن نعلِ تازه می زنن به اسبشون داره پشت سرِ اولاد علی حرفایی رو که نباید... می زنه دیگه از سنان نذار بگم برات برق نیزه ش چشمامُ بد می زنه @raziolhossein
هر آن کسی که نَدارد به دِل غَم، از ما نیست به سِرِّ عِشق نَشُد هَر که مَحرَم، از ما نیست غَمِ تو را به دِلِ ما خُدا زیاد کُنَد هر آنکه خواسته اَز تو غَمِ کَم، از ما نیست دَلیلِ خِلقَتِ ما خوردنِ غَمِ عِشق اَست مُخالفِ غَمِ ماهِ مُحَرَّم از ما نیست فَقَط هَوای حُسِینیه را هَوَس داریم اَسیرِ بَندِ هَوا و هَوَس هَم، از ما نیست سیاهیِ عَلَمَش پاک و روسِفیدَم کَرد دَخیل نیست هَرآنکه به پَرچَم، از ما نیست سیاه لَشکَرِ اوییم و اِدّعامان نیست شُکوهِ لَشکرِ شاهِ دوعالَم از ما نیست لِباسِ مِشکیِ او داده آبِرو ما را هَر آنکه نیست در اِحرامِ ماتَم از ما نیست بَرای "اِرثِ پِدَر" تا همیشه مَمنونیم نَصیبِ آنکه نَشُد "اِرثِ آدَم" از ما نیست تَمامِ شادیِ دُنیا خُلاصه دَر گِریَه اَست هر آنکه اَشک نَریزَد دَر این غَم از ما نیست اِجازه اَز طَرَفِ مادَرَش شُده صادِر وَگرنَه این هَمه اَشکِ دَمادَم از ما نیست برای گِریه تَوَسُّل به "یا رُباب" کُنیم "رُباب" بانیِ اَشک اَست و این نَم از ما نیست حُضورِ "حَضرَتِ زَهرا" به روضه ها حَتمی ست یَقین نَدارد اَگَر کَس به این هَم از ما نیست نَمَک به زَخمِ دِل از غُصّه ی تو می پاشیم هر آنکه اَست به دُنبالِ مَرهَم از ما نیست تو گِریه کَردی و ما گِریه کَرده ایم حُسِین تویی مُقابلِ ما، این دو زَمزَم از ما نیست تو را بِخاطِرِ دُنیا فُروخت کوفه وَلی هِزار شُکر، که دَربَندِ دِرهَم از ما نیست "سَرِ سَفیرِ تو از پُشتِ بام خورد زَمین"... نوشته اَست به مَقتل، مُقَرَّم... از ما نیست! نوشته؛ "شُد تَنَش اَز یِک قَناره آویزان" هَر آنکه خون نَکُنَد گِریه زین غَم از ما نیست برای مُسلِم تو جَدِّ تو گِریسته اَست وَ بَر مَصائِبِ بی حَدِّ تو گِریسته اُست @raziolhossein
من عاشقم و غیر تو دلدار ندارم جز دار در این دار هوادار ندارم من مشتری عشق تو ام یوسف زهرا ورنه سر و کاری سر بازار ندارم میثم به علی نازد و من بر تو حسین جان دیگر تو مگو میثم تمار ندارم گر سنگ زنندم به سر دار غمی نیست جز سنگ در این کوفه خریدار ندارم زین طایفه عهد شکن با تو چه گویم کز گفتن آن قدرت اظهار ندارم آن قدر بگویم که در این شهر پر آشوب من ایمنی از سایه دیوار ندارم @raziolhossein
خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم کاش با باد در این لحظه که سرگردانم رویِ دروازه نبینند که آویزانم همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب وای از زینب اگر شهر به حالت خندد آنکه خندید به حالم به عیالت خندد ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دختر من جای من دست بکش رویِ سرِ دختر من @raziolhossein
هر آن کسی که نَدارد به دِل غَم، از ما نیست به سِرِّ عِشق نَشُد هَر که مَحرَم، از ما نیست غَمِ تو را به دِلِ ما خُدا زیاد کُنَد هر آنکه خواسته اَز تو غَمِ کَم، از ما نیست دَلیلِ خِلقَتِ ما خوردنِ غَمِ عِشق اَست مُخالفِ غَمِ ماهِ مُحَرَّم از ما نیست فَقَط هَوای حُسِینیه را هَوَس داریم اَسیرِ بَندِ هَوا و هَوَس هَم، از ما نیست سیاهیِ عَلَمَش پاک و روسِفیدَم کَرد دَخیل نیست هَرآنکه به پَرچَم، از ما نیست سیاه لَشکَرِ اوییم و اِدّعامان نیست شُکوهِ لَشکرِ شاهِ دوعالَم از ما نیست لِباسِ مِشکیِ او داده آبِرو ما را هَر آنکه نیست در اِحرامِ ماتَم از ما نیست بَرای "اِرثِ پِدَر" تا همیشه مَمنونیم نَصیبِ آنکه نَشُد "اِرثِ آدَم" از ما نیست تَمامِ شادیِ دُنیا خُلاصه دَر گِریَه اَست هر آنکه اَشک نَریزَد دَر این غَم از ما نیست اِجازه اَز طَرَفِ مادَرَش شُده صادِر وَگرنَه این هَمه اَشکِ دَمادَم از ما نیست برای گِریه تَوَسُّل به "یا رُباب" کُنیم "رُباب" بانیِ اَشک اَست و این نَم از ما نیست حُضورِ "حَضرَتِ زَهرا" به روضه ها حَتمی ست یَقین نَدارد اَگَر کَس به این هَم از ما نیست نَمَک به زَخمِ دِل از غُصّه ی تو می پاشیم هر آنکه اَست به دُنبالِ مَرهَم از ما نیست تو گِریه کَردی و ما گِریه کَرده ایم حُسِین تویی مُقابلِ ما، این دو زَمزَم از ما نیست تو را بِخاطِرِ دُنیا فُروخت کوفه وَلی هِزار شُکر، که دَربَندِ دِرهَم از ما نیست "سَرِ سَفیرِ تو از پُشتِ بام خورد زَمین"... نوشته اَست به مَقتل، مُقَرَّم... از ما نیست! نوشته؛ "شُد تَنَش اَز یِک قَناره آویزان" هَر آنکه خون نَکُنَد گِریه زین غَم از ما نیست برای مُسلِم تو جَدِّ تو گِریسته اَست وَ بَر مَصائِبِ بی حَدِّ تو گِریسته اُست @raziolhossein
خدا شاهده به هر دری زدم تا یه جور بهت خبر بدم نیای یا اگر تقدیره که کوفه بیای دیگه با رقیه دستکم نیای واسه مسلمت حلالیت بگیر خیلی شرمنده ی خواهرت شدم نمیشه !؟ چطور ببخشم خودمٌ باعث گریه ی مادرت شدم نخلای علی اسیرِ عطشن قطره آبی به شکوفه نرسه با دلی شکسته از خدا می خوام پایِ بچه هات به کوفه نرسه به غم نبودن و ندیدنت یه روزه هزار تا غم اضافه شد به غریب کُشی که رسم کوفیاس رسم مهمون کُشیم اضافه شد کاری با زخم لبم نداشته باش باز می خوام فقط تو رو صدا کنم غصه م اینه سر دروازه میای نتونم توی چشات نگا کنم خُلقشون مثل قدیمه ، به سلام یه جواب واسه ثوابم نمیدن دینشون گمون کنم عوض شده دیگه به قربونی آبم نمیدن سرشون شلوغه خنجر فروشا رونقی گرفته کاروکسبشون شنیدم ده تا حروم زاده دارن نعلِ تازه می زنن به اسبشون داره پشت سرِ اولاد علی حرفایی رو که نباید... می زنه دیگه از سنان نذار بگم برات برق نیزه ش چشمامُ بد می زنه @raziolhossein