eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برای اوج نوشتند بال وا شده را نزول نیست به معراج آشنا شده را تو همزهء أَحَد و حمزهء اُحُد هستی چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را قسم به حُرمت جعفر تو نیز طیاری قفس چگونه بگیرد تن رها شده را خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت خدا بلند کند خاکِ مصطفی شده را تو ایستاده ای و ایستاده می مانی شکست نیست ، به دست نبی بنا شده را به بازویت اسداللهیِ علی وصل است سپاه نیست جلودار، مرتضی شده را به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است چگونه جمع کند این جدا جدا شده را کفن که برتن تو کرد، گریه کرد و نشست کنار پیکر تو دید بوریا شده را خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند اگر نگاه کند جسم جابجا شده را @raziolhossein
همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست @raziolhossein
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن " ی بساط حوزه کرم میکند ، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا میکند ، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله ؛غدیر جوان شد ز باده ی کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا میکند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه بر سر زن یا که مرد میاید طناب را بکشی ، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت میگذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگر چه سوخته در ، جای شکر آن باقی ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها  نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمیرود عریان برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی @raziolhossein
ما را برای گدایش شدن آفریدند قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند   او را برای طواف و برای عروج و ما را برایِ برایش شدن آفریدند   این خانم با کرم، محترم را برای وقف امامِ رضایش شدن آفریدند   اصلاً تمامی ایران زمین را برای مِلک خصوصی پایش شدن آفریدند   هرچند نانی نداریم، گندم که داریم گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم   زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد اصلاً ظهورش مدینه وَ یا قم ندارد   بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟ آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟   من حاجتم را به دست مسيحا ندادم بال و پرم را به اين آسمان ها ندادم جبريلم و در كرم خانه ، لانه گرفتم من حاجتم را از اين آستانه گرفتم - عصمت تباری که همسایه‌اش را ندیده همسایه‌اش نیز هم، سایه‌اش را ندیده   بانوی بالا مكانى که مافوق نور است خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است   جبريل حتى حريف كمالش نمى شد آئينه هم روبرو با جمالش نمى شد پروازها با قنوتش به بالا رسیدند اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند   غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد روی زمین غیر محراب جایی ندارد   سجاده‌اش با مناجات کردن گره خورد هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد   در بارگاه جلالى ؛ تعبّد تعبّد در آستان جلالى ؛ تهجّد تهجّد امروز باران‌ترین عنایت به دستش فردا فراوان‌ترینِ شفاعت به دستش   با لطف بسيار و دستِ بگيرى كه دارد چه خوب تا مى كند با فقيرى كه دارد خورشيدِ شب هاى تنهاى محتاجى ماست يا رحمة اللهِ فرداى محتاجى ماست بالا پريدند پرهاى ما با نگاهش چه سر به زيرند سرهاى ما با نگاهش از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست   او حلقۀ اتصال رضا با جواد است باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است  - وقتی که می‌خواست از خانه‌اش دربیاید یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید   دور و برش از برادر برادر قُرُق بود راه از پسرهای موسی بن جعفر قُرُق بود   دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش   تا چادرش خاکی از ردّپایی نگیرد تا معجر با حجابش به جایی نگیرد   او آمد و مایۀ افتخار همه شد دسته گل مریمیِ بهار همه شد   گیرم نبودیم امّا سلامش که کردیم گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم   ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم   او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و   چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیفتاد چه خوب‌تر بارها از روی تل نیفتاد   گودالی از کشمکش‌های لشگر ندید و… اى واى ؛ بالای سرنیزه‌ها سر ندید و... - اى واى از آن خواهرى كه برادر ندارد بوسه زند بر گلويش ؛ اگر سر ندارد @raziolhossein
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مدارا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود باور کنم به در نگرفته است صورتت؟ این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود! با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند جز هلهله جواب مهیا نمی شود با غربتی که هست تو غارت نمی شوی نیزه به جای جای تنت جا نمی شود خوبیِ پشت بام همین است ای غریب پای کسی به سینه تو وا نمی شود @raziolhossein
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد از روی خاک حجره سر خاکی تو را بر دارد و به گوشه دامن مکان دهد می خواهی آب آب بگویی نمی شود گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟ چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد @raziolhossein
از واژه اگر ریسه ببندید کم است از شوق دو چشم آسمان غرقِ نم است شاباش دهید و دائما گل ریزید دست علی و فاطمه در دست هم است .... شاد است دل ولية الله و ولی پیوند مبارکی‌ست، زهرا و علی بالای سر عروس نه در دل حق قند آب شد آن زمان که فرمود: بلی ..... از عرش فرشته ها اگر می آیند به جشن دل پیامبر می آیند زهراست عروس و شاه داماد علی این دو چقدر به یکدگر می آیند ...... دل در طَبَق نور به دلدار رسید چشمان دو آیینه به دیدار رسید زهرا به علی؟!، علی به زهرا؟!، آری در هر دو وصال، حق به حقدار رسید @raziolhossein
دستان تو حالا شده بالاترین دست جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست خلق ازل ، کارِ ابد بر عهده یِ توست ای اولین دستِ خدا ، ای آخرین دست آن دست ها را آنقدر بالا گرفتند تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست یادِ تو و دست تو افتادم وقتی در علقمه افتاد بر روی زمین دست هر سه حکایات نگاهت را نوشتند پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست این دست ها که پیش روی ما باز است از پشت ، بسته میشود روزی همین دست پشت و پناه محکمی بودند این ها زهرا توقع داشت در کوچه از این دست دست مغیره ، دست زهرا ، دادِ بی داد افتاد دست بدترین ها بهترین دست @raziolhossein
چیزی به جز نامت برای ما سند نیست جز حرف عاشق هیچ چیزی مستند نیست این خانه لو رفته ست در جمع گدایان اینجا کسى که دست خالى می رود نیست بیچاره ای دیدم نشسته در مسیرت بیچاره جز اینجا که جایی را بلد نیست گیرم بخواهم بشمرم فضل على را اندازه ی فضل و کراماتش عدد نیست وقتى شنیدم مادر شیر است نامش فهمیدم اصلا فاطمه ، بنت اسد نیست به وصف ذاتش آیه اى نزدیک تر از این آیه هاى قل هو الله احد نیست این قلب من میل نجف دارد دوباره راهی برای این دلی که می طپد نیست ؟ ما تجربه کردیم چندین بار ، دیدیم پشت در این خانه هم انگار بد نیست این آبروداری که ماها می شناسیم هر چه بلد هست آبروریزی بلد نیست ... @raziolhossein
آنان که عاشق علی و فاطمه شدند مدیون خانواده ی موسی بن جعفرند @raziolhossein
درد بسیار، مداوا گریه ارث جامانده زهرا گریه روزها ناله و شب ها گریه آب می خورد، ولی با گریه گریه بر آب وضویش می ریخت خون دل بر سر و رویش می ریخت گریه بر شاه شهیدان خوب است گریه بر کشته ی عریان خوب است گریه بر دامن طفلان خوب است گریه بر آن لب و دندان خوب است خواسته هر سحرش گریه کند در فراق پدرش گریه کند گریه بر ناله آن مادرها گریه بر گریه آن دخترها گریه بر غارت انگشترها گریه بر سوختن معجرها رنگ مهتاب، زمینش می زد دیدن آب، زمینش می زد گریه بر ناقه نشسته سخت است گریه با پیکر خسته سخت است گریه با بال شکسته سخت است گریه با گردن بسته سخت است "گریه خوب است که هر شب باشد گریه بر چادر زینب باشد" آن که را هست پیاده نکشید تشنه را بر لب باده نکشید طفل را این همه ساده نکشید ذبح را آب نداده نکشید هیچ کس آب به گودال نبرد پدرم ذبح شد و آب نخورد آمد و دید تنی افتاده کشته بی کفنی افتاده شه بی پیرهنی افتاده پاره پاره بدنی افتاده همه پروانه و شمعش کردند بوریا آمد و جمعش کردند آمد و دید کنارش پر نیست بدن افتاده ولیکن، سر نیست چند انگشت، و انگشتر نیست این حسین است ولی دیگر نیست بس که با نیزه قلیلش کردند ذبح کردند قتیلش کردند @raziolhossein
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند   @raziolhossein
زينب آئينه جلال خداست چشمه جاری كمال خداست ردّ پايش مسير عاشوراست خطبه هايش سفير عاشوراست مثل كوهِ وقار برگشته وه چه با افتخار بر گشته غصّه و ماتم دلش پيداست رنگ مشكی محملش پيداست پشت دروازه خواهری آمد خواهر بی برادری آمد خواهری كه تنش كبود شده رنگ پيراهنش كبود شده نيمه جانی كه كاروان آورد با خودش چند نيمه جان آورد كاروانی كه شير خواره نداشت گوش هايی كه گوشواره نداشت گر چه خورشيد عالمين شده چند ماهی ست بی حسين شده چند ماه است ديده اش ابری ست بر سرش سايه برادر نيست آسمان بود و غم اسيرش كرد خاطرات رقيه پيرش كرد رنگ مويش اگر سپيده شده بارها بارها كشيده شده بهر اُمّ البنين خبر آورد از ابالفضل يك سپر آورد از حسينش فقط كفن آورد چند تا تكّه پيرهن آورد @raziolhossein
همه جا عطر ياس می آمد عطرِ ياس پيمبر رحمت خيمه می زد به پشت دروازه عابد اهل بيت با زحمت داشت خواب مدينه را می ديد دختری كه به شام تهمت خورد ناگهان ديده بر سحر وا كرد چشم خيسش به شهر عصمت خورد ديد فرياد «طَرّقوا» آيد كوچه وا شد به محمل زينب گفت: اُم البنين بيا اما دست بردار از دلِ زينب گفت اُم البنين ببين زينب با چه اوضاعی از سفر برگشت از حسين تكه های پيراهن از ابالفضل يك سپر برگشت بر بلندی همين كه خيمه زدند ياد گودال كربلا افتاد سايه خيمه بر سرش كه رسيد ياد آتش گرفته ها افتاد گفت يادم نمی رود هرگز دلبرم رفت و روز ما شب شد آن قدر نيزه رفت و آمد كرد بدن شاه نامرتب شد خطبه ها خطبه هاي غرّا شد ليك با طعم روضه «الشام» صحبت از نذر نان و خرما بود صحبت از سنگ های كوچه و بام همه جا رنگ كربلا بگرفت كربلا كربلای ديگر بود بر لب زينب و زنان همگی روضه تشنگی اصغر بود رأس ها بر بدن شده ملحق دست ها جای زخم های طناب گوش ها جای گوشواره ولی همه ی گوشواره ها ناياب دختری با قيام نيمه شبش جان تازه به دين و قرآن داد در خرابه كنار رأس پدر طفل ويران نشين ما جان داد @raziolhossein
لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود  فقیه نیستم اما به تجربه دیدم  بدون عشق مناجات شب حرام بود  اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری  به من معالجه ی در مطب حرام بود  برآنکه دشمن اولاد توست نیست عجب  که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود  تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت  عجم که هست برای عرب حرام بود  تو را در کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله  تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند  هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تورا به سمت زمین با نسیم آوردند توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند  نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست  اگر که قّبه خضرا به گنبدت گفتند تمام آل عبا«کُلنا محمّد» بود  توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند  اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تورا محمّد و آل محمّدت گفتند  شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت  نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت  از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی  نوشته اند از این سو تو را نخستینت  هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است  شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت  شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات  گدای سفره ی هر سال چهارده سینت  توآمدی که علی را فقط ببینی و بس  نداده اند به جز دیده ی خدا بینت  یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی است  اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است  همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم  لبم رسید به خاک سرای تو کافی است  چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش  همینکه فاطمه داری برای تو کافی است  همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی  برای روشنی لحظه های تو کافی است  تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت  اگر علی تو باشد به جای تو کافی است  قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها  تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها  خدای خوب به جای خدای چوب نشست  و با اذان تو بالا گرفت باورها  بگو: مدینه علمی، علی درآن است  بگو: که واجب عینی است حرمت درها  بریز شیره پیغمبری به کام حسین  که از حسین بیاید علی اکبرها  زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست  تورا بس است همینکه بتول، دختر توست  به دختران فلان و فلان نیازی نیست  اگر خدیجه والامقام همسر توست  علی و فاطمه دو رحمت خداوندی  برای عالم دنیا و صبح محشر توست  به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد  خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست  به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض  خدا برابر تو یا علی برابر توست  تو با علی جریان ساز شیعه اید ، اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست  همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست @raziolhossein
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند خاک شما شدند و هوادارتان شدند زیباترین اهالی دنیای عشق هم یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند لطف شماست اینکه تمامی انبیا بالاتفاق سائل دربارتان شدند آنها که پای منت چشم کریمتان بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند این بالهایی که زیر بت عشق سوختند خاک تبرک در و دیوارتان شدند نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت ای جلوه خدایی بی انتها حسن خورشید روشن سحر سامرا حسن بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است نور خدا مکمل توحید ما حسن امشب عروج زخمی بال مرا ببر تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن در بین خانواده زهرای مرضیه باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن زنجیره ی محبت زهراست دین من با یک حسین و چار علی و دوتا حسن سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت روی زمین اگر حسن عسگری نداشت آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی یک التماس پشت درم میکند تویی آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها با یک سلام معتبرم میکند تویی آنکه برای پر زدن سامرایی ام هرشب دعا برای پرم میکند تویی آنکه مرا برای خودش خانه خودش با یک نگاه ، در به درم میکند تویی آنکه تو را همیشه صدا میکند منم آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی شکرخدا گدای امام حسن شدم خاکی ترین کبوتر بام حسن شدم تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد امشب دعا کنید ظهوری کند مرا تا اینکه میهمان حضوری کند مرا امشب دعا کنید بیاید نگار ما آیات روشنایی شبهای تار ما امشب دعا کنید بیاید در این خزان فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما امشب دعا کنید بیاید گل خدا تا اینکه این بهار بیاید به کار ما امشب دعا کنید بیاید ز راه دور مرکب سوار آل علی تک سوار ما آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود حتی نبود سجده ی سجاده یار ما زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا زهرا کند دعا که بیایی کنار ما @raziolhossein
ای سایه ی بالا سرِ خواهر، برادر! ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر! خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می شوم مادر، برادر! ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یك بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر چیزی به غیر از چشم تر دارم، ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم اصلاً نمی دانم پدر دارم-ندارم دیدم كمالاتِ پدر را در برادر از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟ با التماس من دعایی می فرستی؟ دارالشِفای من دوایی می فرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر، برادر! اینجا مسیرِ كوچه تا خوب است خوبم وقتی نگاهِ مردها خوب است خوبم حالا كه احوالِ رضا خوب است خوبم از بس فنا گردیده ام من در برادر در كوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را كه سرم دارم نبردند این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر! ای كاش مرغی را كسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را كسی بی سر نبیند هر كس ببیند كاش كه خواهر نبیند افتاده روی تلِّ خاكستر برادر نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح عبا عمامه انگشتر ، برادر @raziolhossein
حرم امن تو کافی است هراسان شده را مثل شه راه بده آهوی گریان شده را دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را گندم ری به تنور کرمت پخته شود از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را گر قرار است جبینش به قدومت نرسد کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید پخش کردند اگر قصه مهمان شده را شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا دستگیری نکنی دست به دامان شده را پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت تا ببندند به آن زلف پریشان شده را ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را @raziolhossein
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سالها منتظر روی برادر بودم بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟ من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟ روی قبرم بنویسید جدایی سخت است اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم سالها میشود از پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته وبا قد خمیده رفتم بنویسید همه دور و برم ریخته اند چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت ...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه وبازار کجا؟ بنویسید که عشاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید.. روی قبرش بنویسید برادر بوده سالها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود،خدایا شکرت هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت یار هم آنقدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ ... بنویسید سری بر سر نی جا میکرد خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد @raziolhossein
قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد سوره يِ مريمي از سوره يِ كوثر بكشد بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم نگذاريد دگر كار به محشر بكشد دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد مادر ِ دَهر نزائيد و نخواهد زائيد آنكه را از سر ِ اين آينه معجر بكشد بالِ جبريل به اين قُبه تمايل دارد تا دمشق هست چرا جاي دگر پر بكشد؟! زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است يكسره جام بلاي همه را سر بكشد قبل از ايني كه خودش جلوه كند آماده ست عالمي را به تماشايِ برادر بكشد @raziolhossein
 یا که خدا به خلق پیمبر  نمی دهد یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس غیر از  رسول سوره کوثر نمی دهد دختر  در  این قبیله تجلی کوثر است بیخود خدا به فاطمه دختر نمی دهد زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه تا زینب است  دختر دیگر  نمی دهد زینب رشیده ایست  که بر شانه کسی تکیه به غیر شانه حیدر نمی دهد زینب شکوه خواهریش را در عالمین دست کسی به غیر برادر  نمی دهد او مظهر صفات جلالی حیدر است یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس می دهد نخ معجر نمی دهد @raziolhossein
سجاده ام معطر از بوی ربنا بود آنچه شنیده میشد از من فقط خدا بود یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود طفلان من به جای مردم گرسنه بودند افطار خانه ما در سفره شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیت گدا بود من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه دوست باید آماده بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم او را که می کشیدید او حجت خدا بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دست بسته وا بود با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود . . . تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بسکه مردن من چون شمع ، بیصدا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود . . . ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود @raziolhossein
آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله ییغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش را @raziolhossein
ريحانه‌ی من چه بر سرت آوردند صد بغض به آه همسرت آوردند غسل تنت از من چقدر وقت گرفت يعنی چه به روز پيكرت آوردند با ديدن جسمت بدنم می‌لرزد با شستن پهلوت تنم می‌لرزد با شستن زخم كوچه‌های نيلی ای فاطمه دارد حسنم می‌لرزد چشمم به غم هماره‌ات افتاده بر چشم پر از ستاره‌ات افتاده وقتی كه رسيد دست من فهميدم در كوچه دو گوشواره‌ات افتاده @raziolhossein
هنو یادمه نفس نفس میزد همه رو از دور خونه پس میزد یادمه شبا تا صبح از زور درد بالش و به میلۀ قفس میزد یادمه که شالم و گرفته بود راه اشک و نالم و گرفته بود یادمه بال خودش شکسته بود ولى زیر بالم و گرفته بود یادمه به هیچ کسى امون نداد زخماش و حتا به من نشون نداد همه زندگیم و مدیونشم جونم و تا نخرید جون نداد هنو یادمه حرم آتیش گرفت همه چى در نظرم آتیش گرفت در خونه رو یه بار آتیش زدند ولى صد بار جگرم آتیش گرفت یادمه داشتم میفتادم.... نزاشت حتى تو دلم یه ذره غم نزاشت روبه قبله شد که روبرا شدم فاطمه هیچى برا من کم نزاشت حالا اون که دس به دیواره منم اونکه درد داره و بیداره منم دستم از خجالتش درنیومد این وسط اونکه بدهکاره منم هیچ جا اشکم این چنین در نیومد کارى از دست کسى برنیومد صداى ناله ش و آخر درآورد میخ در همین جورى درنیومد کاشکى پشت در من و صدا میکرد در خونه رو نسوخته وا میکرد کاشکی قبل از اونکه قنفذ برسه دستش و از شال من جدا میکرد @raziolhossein
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه . . وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده‌ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه . . دامانِ در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آن‌هم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد @raziolhossein
فاطمه بعد از پیمبر دائماً سردرد داشت دستمالی بر سرش می‌بَست دیگر؛ درد داشت غُصه‌ی اسلام را می‌خورد جای نان شب انحرافِ دین برایش خیلی آخر درد داشت شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر را زدند؟ شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر درد داشت؟ خاک عالم بر دهانم! در به پهلویش گرفت خاک عالم بر دهانم! ضربه‌ی در درد داشت بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت صبح تا شب زخم برمی‌داشت، شب تا صبح درد آه، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت یک نفر از بچه‌ها هم سَمتِ آغوشش نرفت، بچه‌ها هر وقت می‌دیدند... مادر درد داشت @raziolhossein
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را گرفته اند از این آسمان قمرها را چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است رسانده است به خانم کسی خبرها را نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده گرفته اند از این پیر زن پسر ها را چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش بیاورند برایش فقط سپرها را نشسته است سر راه ، روضه می خواند که در بیاورد آه ...آه رهگذرها را ندیده است اگر چه ولی خبر دارد سر عمود عوض کرده شکل سرها را کنار آب دو تا دست بر روی یک دست رسانده است به ما خانم این خبرها را بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی برای خانه مولا که انتخاب شدی به خانه ی ولي الله اعظم آمدی و دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی به جای اینکه شوی مدعی همسری اش کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و برای چرخش دستار انتخاب شدی چهار تا پسر آورده ای برای علی که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد به چادر عربی تو خار گیر نکرد تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد به احترام همان تکه بوریا دیگر زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد از آن زمان که شنیدی خزان گلها را هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را به ضرب دست لگد میزدن زن ها را @raziolhossein
مردم بهم شیرآفرین نمیگن داره من و میکشه این "نمیگن" ام البنین چقد بهم می اومد دیگه بهم "ام البنین" نمیگن  ام البنین شدن چه دردسر داشت تابوتش و معلوم نشد کی برداشت غریبیِ امروزش و نبینید ام البنین ی روز چهار پسر داشت  بوی علی چارتاییشون می دادند خیلی برا فاطمه جون می دادند یادش بخیر دور و برم که بودن همه من و به هم نشون می دادند  کبوتر مدینه پر نداره؛ خونه م ستاره و قمر نداره؛ "دیگه من و ام البنین نخونید" ام البنین دیگه پسر نداره؛  غصه و ماتم من و میبینن اوضاع درهم من و میبینن اونایی که محو رشیدیم بودن حالا قد خم من ومیبینن ...  کشته شدن ولی خبر نداشتم به هیچ کدومشون نظر نداشتم تا می بینید من و بگید:حسین جان اصلاً خیال کنید پسر نداشتم  دلم شکسته؛ می دونم شکسته قدم کمونه؛ گمونم شکسته روزا میام تو آفتاب می شینم از چار طرف سایه بونم شکسته   همه ش می گفت: برام گلاب نیارید من و دیگه پیش رباب نیارید سر مزار من اگه اومدید هر چی میارید ولی آب نیارید @raziolhossein
سودش فراوان ست و خیرش نیز بسیار است آنکه تو را با قیمت جانش خریدار است یاد من و دربدری های دلم باشید پروانه ای دیدید اگر تا صبح بیدار است معشوق زیر منت عاشق نخواهد بود صدبار قربانش شوم بازم طلبکار است عاشق شدن هم سوختن هم ساختن دارد بیخود نفرمودند راه عشق دشوار است از شش جهت گیسوی تو راه مرا بسته ست هرکس که عاشق میشود ذاتاً گرفتار است بی تو همین که زنده میمانم گنهکارم بین خلایق بیشتر عاشق گنهکار است فکر من جامانده ی وامانده هم باشید ای کاروان آهسته تر؛ در پای من خار است با گریه کار طفل بهتر راه میافتد گر کار ما زاری نباشد کارمان زار است امروز باید یار را با گریه راضی کرد فردا که اعلامیه ی ما روی دیوار است چشمی که گریان نیست نابینا شود بهتر در مجلس تو دیده یا تر هست یا تار است جز گریه از ما فاطمه چیزی نمیخواهد نوکر که گریان نیست نوکر نیست ؛ سربار است گریه کن تو زینب است و مادرت زهرا این گریه های ما فقط گرمی بازار است . . . دخت علی مرتضی اینجا چه میخواهد؟!! زینب کجا اینجا کجا؟ اینجا که بازار است @raziolhossein