#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
جانی نمانده در تنت از بس گریستی
هم بین بستری و هم انگار نیستی
این بار چندم است به دیوار رو زدی
تا حیدرت به در نرسیده بایستی
این رَخت چیست رج به رجش آه میکشی؟!
مادر به فکر روز مبادای کیستی؟!
پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشست
تا نخ برای پیرهن کهنه ریستی
زینب ببیند آتش اگر، گریه میکند
مادر چرا تو آب که دیدی، گریستی؟
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
خاموش مکن شمع شب انجمنی را
ای زخم دگر زجر مده همچو منی را
منظور من از پلک زدن عرض سلام است
تن خسته ندارد رمق دم زدنی را ...
بگذار نفس تازه کنم، درد حیا کن
آزار مده شب به شب آزرده تنی را
گفتم به مزاری که ندارم بنویسند
چل مرد گرفتند نفس های زنی را
بعد از غم پیغمبر و محسن ، شب آخر
دل گفت شبی گریه کنم بی کفنی را ...
ای کاش نلرزی سحر آخرم، ای دست
تا هدیه کنم بر پسرم پیرهنی را ...
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
همینکه درد زِ چشمِ تو خواب میگیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب میگیرد
بیا به همسرِ خود لحظهای تبسم کن
دلم از اینهمه حالِ خراب میگیرد
گشوده دخترِ تو آیههایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب میگیرد
عوض شده است در این خانه کارها امشب
حسین پیش لبت ظرف آب میگیرد
مواظب نَفَسَت باش ای تَرَک خورده
یواشتر که تنت را عذاب میگیرد
خدا کند که نبینند پهلوانی را
که آستین رویِ ردِ طناب میگیرد
سلام میکند اما علی از این مردم
فقط زِ خندهیِ قنفذ جواب میگیرد
ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد
که خانومم به رُخِ خود نقاب میگیرد
کسی به سینهی دیوار و در فشارت داد
شبیه آنکه زِ گلها گلاب میگیرد
.
.
سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد
به طفل حق بده این روضه تاب میگیرد
حسین بی کفن و تو به شام میآیی
و بند بندِ تو را التهاب میگیرد
تمامِ دُخترکانت گرسنهاند اما
خرابه را همه بوی کباب میگیرد
همانکه تَرکهی او میخورَد به طشتِ طلا
نشسته پیش حسینت شراب میگیرد
صدای چوب بلند و صدای نامحرم
میان دست سرش را رُباب میگیرد
#شاعر؟؟؟
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #هجوم
چه کسی دیده که خورشید زمین گیر شود
چشمه زندگی از زندگیش سیر شود
یک نفس آید و صد درد به همراه آید
گاه از روزنهای سیل سرازیر شود
آه طفلان همه آن است اجل زود رسد
آه مادر همه آن است اجل دیر شود
یک نفر آه کشد چند نفر گریه کنند
آینه چون شکند آینه تکثیر شود
ریسمان دید به دست علی از پا افتاد
گاهی از واقعه ای تلخ جوان پیر شود
بین دیوار و در از درد به خود می پیچید
گر که پهلو شکند درد فراگیر شود
آتش از چار طرف حلقه به دورش می زد
وای اسیری که در این شعله به زنجیر شود
میخی ای وای به در بود ولی کاش نبود
تا که با هر نفس فاطمه درگیر شود
هر چه کرد از وسط شعله نشد برخیزد
شعله می خواست که پروانه زمین گیر شود
یا علی گفت و به پا خاست و در کوچه دوید
زخمهایش نتوانست عنان گیر شود
دست انداخت که جان دو جهان را نبرند
یک غلاف آمد و نگذاشت جهان گیر شود
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست
مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود
دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
منی که دختر پیغمبرم در شهر پیغمبر
کسی بیکستر ازمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
کسی از آشنایان هم سراغم را نمیگیرد
توقع پس زدشمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
چهل شب با علی رفتم از این خانه به آن خانه
یکی همدرد با من نیست ، مدینه جای ماندن نیست
برای گریه باید سر به صحراها گذارم من
مرا که پای رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
چه شهری که یهودی امنیت دارد ولی زهرا
درون خانه ایمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
مرا قنفذ زد و یک تن ، نگفت آخر مگر این زن
نبی را پاره تن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
مرا پیش علی از عمد زد که جز غم ناموس
حریف خیبر افکن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
#ز_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
در پیش من از غربت دلدار مگویید
از مرگ سخن در بر بیمار مگویید
من زار نگشتم که علی زار بماند
از بی کسی یار به آزار مگویید
ای جمعیت زخم تنم لب مگشایید
در پیش علی از در و دیوار مگویید
اینقدر دگر آه نگردید نفسها
با هر سخن از قصه مسمار مگویید
پژمردن من را به بیان نیست نیازی
احوال گل زار به گلزار مگویید
من تاب ندارم که بگریند عزیزان
بر دیده زخمی من از خار مگویید
زخم است فقط صورت و پهلو ،سر و بازو
بسیار مخوانیدش و بسیار مگویید
اصلاً به فدای سر حیدر که شکستم
بر آنکه کند شکوه به او یار مگویید
من طاقت شرمندگی یار ندارم
از رفتن من نیز به اظهار مگویید
تا زنده ام از شانه نیفتد علم او
بی لشگری اش را به علمدار مگویید
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
آنكه خسته شده از درد منم بعد از اين
نيست اميد به بهتر شدنم بعد از اين
بسكه لاغر شده ام سايه اي از من مانده ست
طلب مرگ فقط شد سخنم بعد از اين
ديگر از گريه ي من خسته شده همسايه
بنوسيد غريب وطنم بعد از اين
قبل از اين چهره ي زيباي حسن خندان بود
نگران دل خون حسنم بعد از اين
با همين دست كه سخت است از آن كار كشم
دلخوش از بافتن پيرهنم بعد از اين
تا به امروز كه گريان علي بودم و بس
سخت گريان شه بي كفنم بعد از اين...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
ای که با دست ورم کرده ی خود پای منی
با نفس های کمت نیز مسیحای منی
ماه ماه است عزیزم چه گرفته چه هلال ...
رو بگیری ز علی ، باز تو زهرای منی
ماندنت درد من و رفتن تو زجر من است
غم امروز منی ، حسرت فردای منی
آه زانو به بغل کردن من دیدنی است؟!
از پس پوشیه سرگرم تماشای منی
همه ی زندگی ام ،مرگ تمنا نکنی ...
خسته ای ، بی رمقی؟! باز تمنای منی
خواست دنیای مرا تیره کند ، سیلی زد
دشمنم نیز خبر داشت تو دنیای منی
رو به قبله مشو ای قبله ی بی سوی علی
یار بی صحبت من ، همدم شبهای منی
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #هجوم
ابرها بر سقفِ ما بارانِ نمنم ریختند
در میانِ آشیانم یک جهان غم ریختند
خانهام را سیل دارد میبرد کاری بکن
در نگاهِ بچههایم آب زمزم ریختند
یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد
چار طفلم بینِ آغوشِ تو باهم ریختند
تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب
در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند
هم نمیآید چرا زخمت ، چرا بهتر نشد
فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند
چند روزی هست دارد بچهام جان میدهد
چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند
مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت
کاش میگفتی سرت یکباره باهم ریختند
فاطمه بنتاسد حالِ عروست را ببین
بر سرِ شیرخدا چند ابنملجم ریختند
در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند
بارِ شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند
از تو چادرخاکی و از من محاسن روی خاک
تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم ریختند
ریسمان بر گردنم بود و تو هم در شعلهها
تازه واردها سرِ طفلانِ ما هم ریختند
.
.
دادم از حالا برای زینبِ بی مَحرم است
آه میبیند که در گودال یکدم ریختند
نیزهها با تیغها بسیار بسیار آمدند
آب را در پیش آن لب تشنه کمکم ریختند
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #هجوم
کوچه از درد و داغ پر شده بود، بوی یاس کبود می آمد
همه جا هایوهوی آتش بود، همه جای بوی دود می آمد
هرچه غم بود پیش از آن کم بود، ضرب سیلی چقدر محکم بود
میخ در داشت داغتر می شد، داشت غم به وجود می آمد..
آهِ زهرا چنین بلند شود، و علی در نیام بند شود!؟
دو دم تیز ذوالفقار اگر، دستبسته نبود، می آمد!
باغ گل داشت تک به تک میسوخت، شاخه به شاخه ی فدک میسوخت
آه وقتی که می کشید از غم، همه جا بوی عود می آمد..
با تن زار خسته ای می خواند، چه نماز شکسته ای می خواند!
اشک در افت و خیز غم هایش، با قیام و قعود می آمد
آه، از درد گاه خم می شد، آه، از درد گاه می افتاد
به تن ناتوان او چقدَر، این رکوع و سجود می آمد
عشق اسباب خویش را دارد، گریه آداب خویش را دارد
ذکر زهرا به آسمان می رفت، اشک آنجا فرود می آمد
#سیده_ت_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
نُه سال با تو شد سپری روزگار من
تنها تو بوده ای همه جا غمگسارمن
نُه سال با تو زندگی ام عاشقانه بود
من مرد خانه بودم و تو خانه دار من
ناراحتی من همه این است ؛ می روی
خوشحال می شوم نروی از کنار من
از آن زمان که خورد به بازوی تو غلاف
خانه نشین شده به خدا ذوالفقار من
هر روز گریه گریه فقط گریه کار تو
هر روز گریه گریه فقط گریه کار من
باشد برو ! " ز خاطر من که نمی رود
نه سال با تو شد سپری روزگار من"
#محمدحسن_بیاتلو
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
دست ميگيري براي كار بر زانو چرا
من كه هستم خانه را خود ميزني جارو چرا
دسته ي دستاس شد شرمنده ي دستان تو
كار داري ميكشي اينقدر از بازو چرا
با وجودي كه گذشت از عمر تو هجده بهار
ميزند شمع وجود اطهرت سوسو چرا
من نديدم پلك روي هم گذاري تا به صبح
ميشوي دائم از اين پهلو به آن پهلو چرا
پيش بابا راه كمتر ميروي اين روزها
هست بابا محرمت،از او گرفتي رو چرا
بيشتر شانه به گيسوي برادر ميزدي
شانه كمتر ميزني ديگر به آن گيسو چرا
ميشود پيراهنش را من ببافم جاي تو
مي نمائي اينقدر اين پيرهن را بو چرا
بسكه هر آن فكر او هستي برايم شد سوال
پس كفن نگذاشتي مادر براي او چرا...
#محسن_صرامی
@raziolhossein