#حضرت_اباالفضل_شهادت
#تاسوعا
عشق مدیون مهربان ماه است
هست حتی خدا به او حساس
از زبان امام می گویم
"رَحِمَ اللّه عَمّی الْعَبَّاس"
از شجاعت همین قدَر گویم
اسداللّه می شود پدرش
شیر، از چشمه ی ادب خورده
مادر ام البنین و او پسرش
مدح او را چگونه بنویسم
لَنگ مانده کُمیت این کلمات
من که باشم؟ حسین فرموده
ای اباالفضل "جان من به فدات"
شیعه و ارمنی ندارد که
ما همه بر عطاش مسکینیم
یاد شرمندگیش می افتیم
هر کجا طفل تشنه می بینیم
این طرف خیمه منتظر که عمو
زود با مشک آب می آید
وای اگر قامتش نظر بخورد
چه به روز رباب می آید
آن سوی دشت بر جبین عمو
از شتاب عمود چین افتاد
تیر در چشم دارد و بی دست
ماه از آسمان زمین افتاد
تا صدا زد اخا مرا دریاب
طاقت از زانوی حسین ربود
جای "یا سیدی" اخایش خواند
شک ندارم که مادر آنجا بود
آنکه می رفت هر کجا از دشت
چشم می دید قد رعنایش
چه شده که حسین می گردد
تکه تکه بیابد اعضایش
دید بر روی خاک خون آلود
دست از تن جدای دلبر را
چند گام آن طرف کنار علم
غرق خون دید دست دیگر را
بوسه بر دست ساقی اش می زد
جان آقای خیمه بر لب بود
چونکه این دست های افتاده
دست های کفیل زینب بود
نه عبا مانده نه بنی هاشم
نیمه جان جانِ خیمه را چه کند؟
عده ای سمت خیمه ها رفتند
شاه با قوم بی حیا چه کند؟
علقمه شاهد است، شاه غریب
دست از "جان" کشید و راهی شد
من بمیرم که گریه های حسین
باعث خنده ی سپاهی شد
مشک پاره به خیمه ها نرسید
این خجالت برای ساقی ماند
روضه ی دست و دشت را خواندم
روضه ی رأس و تشت باقی ماند
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضه ی حساس میگه
گمونم روضه خون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:
قد و بالای عباسم نظر خورد
به چشم شیر من تیر سه پر خورد
خود من از بشیر اینو شنیدم
عمود آهن دشمن به سر خورد
شنیدم کوفیا دورش رسیدن
شنیدم دست عباس و بریدن
شنیدم بچمو شرمنده کردن
شنیدم مشکشو تیرا دریدن
تا وقتی روضه خون ام البنینه
ربابم گوشه ی مجلس میشینه
تا وقتی حرف مشک پاره میشه
رو لب گل میکنه داغ سکینه:
همین قد میگم از داغ زیادم
نگاه مهربونش مونده یادم
الا ام البنین شرمنده ام من
خودم دسته عموجون مشک دادم
شدیم آواره با زخم و تب و درد
سر ما نعره میزد شمر نامرد
پایین نی رد خونو میدیدم
عمو بالای نی خون گریه می کرد
میگه ام البنین غم بی حسابه
جلو چشمام یه مشکه پاره قابه
میسوزه قلبمو آروم نمیشم
دلیل شرم من اشکه ربابه
خدایا پُر اگه پیمونه می شد
علی اصغرم گریون نمی شد
حسین من با طفل شیرخوارش
میون هلهله حیرون نمی شد
همین که روضه میره سمت گودال
رباب و زینبَن که میرن از حال
امون از تیغ و تیر و سنگ و نیزه
امون از غارت پیراهن و شال
چرا تشنه تو رو کشتن حسینم
سرت رو روی نی بردن حسینم
همه رفتن...یه گوشه دم گرفته
حسین من حسین من حسینم
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#یااباعبدالله
گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
این همه روضه که نُه شب خواندیم
شرح حال جگرش بود فقط...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد، هم اشک سحر آورد
آنقدر کریمی که گدا از سر کویت_
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد
شرمنده اگر دیدهی پُر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد
غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصلهی صبر سر آورد
گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد
سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟
دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد
سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت_
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد
در لحظهی تشییع تو از کینه، سپاهی_
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد
"یافاطمه" میگفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
مفتاح مشکلات بزرگ قبیله را
در دست های کوچک اصغر گذاشتی
یک عده را کنیز سرای دو خواهرت
یک عده را غلام برادر گذاشتی
دیدی که در فراق حرم گریه می کنم
در سینه ام به سمت حرم در گذاشتی
اشکی که داده ای همه ی ثروت من است
در کاسه های چشم گدا زر گذاشتی
اما چرا تو ای سبب خلقت زمین
سر روی خاک ساعت آخر گذاشتی
از سینه تا که تیزی سر نیزه ها گذشت
حنجر به زیر کُندی خنجر گذاشتی
اصلا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
بی سر چو پا به عرصه ی محشر گذاشتی
جای کفن به جسم تو یک پیروهن رسید
آن هم به دست غارت لشکر گذاشتی
تو جان خاتمی ، چه کسی خاتمت ربود ؟
" با چون " تویی " به غیر محبت روا نبود "
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#یااباعبدالله
گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد، هم اشک سحر آورد
آنقدر کریمی که گدا از سر کویت_
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد
شرمنده اگر دیدهی پُر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد
غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصلهی صبر سر آورد
گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد
سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟
دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد
سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت_
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد
در لحظهی تشییع تو از کینه، سپاهی_
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد
"یافاطمه" میگفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
مفتاح مشکلات بزرگ قبیله را
در دست های کوچک اصغر گذاشتی
یک عده را کنیز سرای دو خواهرت
یک عده را غلام برادر گذاشتی
دیدی که در فراق حرم گریه می کنم
در سینه ام به سمت حرم در گذاشتی
اشکی که داده ای همه ی ثروت من است
در کاسه های چشم گدا زر گذاشتی
اما چرا تو ای سبب خلقت زمین
سر روی خاک ساعت آخر گذاشتی
از سینه تا که تیزی سر نیزه ها گذشت
حنجر به زیر کُندی خنجر گذاشتی
اصلا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
بی سر چو پا به عرصه ی محشر گذاشتی
جای کفن به جسم تو یک پیروهن رسید
آن هم به دست غارت لشکر گذاشتی
تو جان خاتمی ، چه کسی خاتمت ربود ؟
" با چون " تویی " به غیر محبت روا نبود "
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
جانی نمانده در تنت از بس گریستی
هم بین بستری و هم انگار نیستی
این بار چندم است به دیوار رو زدی
تا حیدرت به در نرسیده بایستی
این رَخت چیست رج به رجش آه میکشی؟!
مادر به فکر روز مبادای کیستی؟!
پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشست
تا نخ برای پیرهن کهنه ریستی
زینب ببیند آتش اگر، گریه میکند
مادر چرا تو آب که دیدی، گریستی؟
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein