eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن ای هزاران آفتابت مشتری یا اباالمهدی امام عسکری دُرّ ده دریا و بحر یک گهر آن گهر خود حجّت ثانی عشر با همه درد و غم و عمر کمت تا ابد مرهون احسان، عالمت از نماز و از دعای متصل بردی از دشمن کنار حبس دل با خدا پیوسته در راز و نیاز روزها را روزه، شب ها در نماز رنج هایت در ره توحید بود سال ها یا حبس یا تبعید بود روزگارت شعله ها بر جان فکند دشمنت در برکهء شیران فکند ایستادی بین شیران در نماز شیرها را جانبت روی نياز الله الله گرد تو درّندگان سر فرو بردند همچون بندگان نور علمت از درون حبس ها کرد از ظلمت جهانی را رها ای دمت جان داده بر روح الامین آسمان خفته در خاک زمین رهنمای آفرینش کیست تو شهریار ملک بینش کیست تو چشم بد از ماه رخسار تو دور یک جمال و چارده خورشید نور گشت دشمن در جوانی قاتلت کشت در ماه ربیع الاوّلت کفر خود را عاقبت معلوم کرد همچو اجدات تو را مسموم کرد سامره شد صحنهء روز جزا گشت تنها مهدیت صاحب عزا ای به قربان تو و عمر کمت قلب مهدی داغدار ماتمت بی تو مهدی بی کس و یاور شده طفل تنهای تو تنهاتر شده آه از آن ساعت که در سوز و گداز خواند مهدی بر تن پاکت نماز کرد تا جسم ضعیفت را نظر بر کشید آهی جهان سوز از جگر آسمان دیده اش انجم گریست بین مردم مخفی از مردم گریست گر چه بوده اشک دامن دامنت بود کی زنجیر و غل بر گردنت جسم تو زخم از دم خنجر نداشت پیکر جدّ غریبت سر نداشت آه از آن ساعت که زین العابدین پیشوای عابدین و ساجدین دید در گودال خون بر روی خاک پیکر پاک پدر را چاک چاک یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ گرگها کردند جسمش چنگ چنگ گشت از چشمش روان دریای خون خواست جانش از بدن آید برون همدم او جز شرار تب نبود جان ز کف می داد اگر زینب نبود... @raziolhossein
یابن‌الحسن فدای تو و دیدۀ ترت خون جای اشک می‌چکد از چشم اطهرت داغی نشسته بر جگر داغدار تو در خون نشسته است دل درد پرورت قربان آن امام، که در آخرین نفس سیراب گشته است به دست مطهرت ای سرو سرفراز جهان، سرو سربلند از ماتم پدر چه رسیده ست بر سرت بهر تسلّی دل درد آشنای تو صف بسته‌اند خیل ملائک برابرت ما را شریک درد و غم خود حساب کن ما دل شکسته‌ایم ز احوال مضطرت دلتنگ سامرای تو هستیم و چون نسیم ما را ببر به دیدن گلزار پرپرت رفتی به پشت پردۀ غیبت ولی شده است صدها هزار عاشق و عارف کبوترت چشم انتظار مانده زمین تا کدام روز روشن شود جهان ز حضور منورت با کثرت گناه «وفایی» شب فراق دارد سلام و عرض ارادت به محضرت @raziolhossein
پر پرواز گشودی و مهیا شده ای زهر افتاده بجانت که چنین تا شده ای؟ کمرت خم شده و تاب و توانت رفته با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده آه با آتش این زهر مداوا شده ای هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد مثل از اسب زمین خوردن آقا شده ای هر چه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد سنگ باران وسط هلهله آیا شده ای؟ راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند راستی از اثر تیغ مجزا شده ای؟ زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟ چقدر خون جگر از زخم زبان ها شده ای؟ راستی در وسط طشت سرت را بردند؟ بسوی خواهر خود گرم تماشا شده ای؟ @raziolhossein
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است بارانِ غربتم به روی گونه جاری است من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم غربت برای زندگی ام یادگاری است سهم من از تمامیِ دنیاست جام زهر سهم دو دیدهٔ پسرم بی قراری است پهلو شکسته مادرم آمد به سامرا این ماهِ ماتم و محن و سوگواری است من می روم به دیدۀ خونبار ، سامرا گردیده کربلای من انگار ، سامرا زهری که خورده ام به تنم التهاب ریخت رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند از بس  توان ز پیکر من با شتاب ریخت این غم عذاب داد مرا تا در آن میان دیدم به چهرۀ پسرم اضطراب ریخت می خواستم که آب بنوشم ز تشنگی از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت من که ز دست مهدیِ خود آب خورده ام یاد حسین کردم و صد بار مرده ام در بسترم من و به سرم مادرِ حسین گردید خاک کرببلا بستر حسین من سر به دامن پسر خود گذاشتم ای وای بر حسین و علی اکبر حسین فرزند من کنار من است و دلم شکست بر حالت حسین و علی اصغر حسین اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد هر دفعه ای که دید به نیزه سَرِ حسین پامال شد به روی زمین جسم جَدِّ من اشکش چکید هر که شنید اسم جَدِّ من @raziolhossein
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نفست تنگ شده کنج قفس افتادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پسرت آمده بالای سرت آقا جان مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز @raziolhossein
ای جگر گوشه امان از جگرم مهدی جان زهر آتش زده پا تا به سرم مهدی جان لرزه افتاده به جانم، تو بیا راحت جان ای رخت روشنی چشم ترم مهدی جان سر من بر روی دامان تو و می سوزد جگرت را نفس مختصرم مهدی جان نام من هم حسن و مادریم همچو حسن کشتهٔ کوچه و دیوار و درم مهدی جان آتش فتنه که از سمت سقیفه برخاست باز هم زهر شد و زد شررم مهدی جان هم از این داغ و هم از روضهٔ جانسوز عطش سوخت بابا جگر شعله ورم مهدی جان یاد آن تشنه لبِ از لب خنجر سیراب جرعه ای آب بیاور به برم مهدی جان شمع عمرم که به تبعید و به زندان ها سوخت شده انوار هدایت ثمرم مهدی جان عالمی چشم به راه تو و در حال دعاست که رسد روز ظهورت پسرم مهدی جان @raziolhossein
وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو پاسبان حرمت خیل ملائک هستند جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند خلق حیران تو و روی ملیحت آقا به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا دست ما را برسان تا به ضریحت آقا به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا می شود چشم ترم در غم تو چون دریا اثر زهر شده در رخت آقا پیدا اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد دست و پا می زنی و بال و پرت می آید مهدی فاطمه بالای سرت می آید اثر زهر جفا بر جگرت می آید روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟ زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟ غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند بین انگشت، عقیق یمنت می ماند پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود سر عمامه ی آقای همه دعوا بود @raziolhossein
کتیبه بر در و دیوار بستند دل آیینه رویان را شکستند عزای سامرا داغ مدینه است حسن ها داغدار کوچه هستند ...... ز گلبرگ دو چشمش یاس افتاد دلش در آتش احساس افتاد میان کاسه ی آبش چه میدید که یاد حضرت عباس افتاد ...... عزایش رستخیز روضه ی ماست عطش هم اشک ریز روضه ی ماست امام از کودک خود آب میخواست همین جمله گریز روضه ی ماست ....... دلش لرزید پای دستهایت نمی داند عزای دستهایت گدا از سامرا با دست پر رفت دعا کرد از برای دستهایت ...... دل و جان در عزایت گریه کردند فراوان در عزایت گریه کردند کریم سامرایی ای حسن جان کریمان در عزایت گریه کردند @raziolhossein
هر کس که با ولای تو دل آشنا نکرد لب تشنه ماند و روی به آب بقا نکرد چشمی که دید روضۀ نورانی تو را دیدار باغ خُلد طلب از خدا نکرد هرگز نمی رسد به مشامش نسیم عشق آن کس هوای قبر تو در سامرا نکرد ای عسکری لقب، که غم تو عظیم بود دل را غمی چو داغ تو ماتم سرا نکرد گل ها به عمر کوته تو گریه می کنند یک غنچه لب به خنده ز داغ تو وا نکرد قربان آن دلی که به شب های سوز و ساز حتی به حبس، دامن شب را رها نکرد دشمن ز کشتن تو کجا می کند حیا جائی که او ز کشتن زهرا حیا نکرد هر گوشه از دل تو پُر از درد و غصه بود جز زهر کینه درد دلت را دوا نکرد دشمن پس از تو بُرد به کاشانه ات هجوم تنها به زهر دادن تو اکتفا نکرد ای گل زبی وفائی گلچین روزگار دنیای دون نصیب تو غیر از جفا نکرد @raziolhossein
گریه خاموش نکرد آتش جانم چه کنم رو به قبله شده بابای جوانم چه کنم سر بی تاب پدر بر سر زانوی من است اول درد یتیمی است ، ندانم چه کنم نگران شد پدر از غربت تنهایی من من هم از حالت بابا نگرانم چه کنم سخت بود اینکه ببینم پدرم جان میداد وای من ، وای که کاری نتوانم چه کنم لرزش کاسه ی آب این دل من را لرزاند کوهم و میدهد این داغ تکانم چه کنم پدرم گرچه زمین خورد ولی نیزه نخورد یاد جدم کنم و روضه نخوانم چه کنم بر روی زخم تنش بار دگر زخم زدند تیرباران شدنش کرده کمانم چه کنم @raziolhossein
الا نگار دلارا ، سرت سلامت باد يگانه يوسف زهرا،سرت سلامت باد فداى شال عزا و سرشك چشمانت فداى حال تو مولا ،سرت سلامت باد فداى قلب حزينت ، فداى سوز دلت دراين مصيبت عظمى،سرت سلامت باد دراين شبى كه تو صاحب عزاى بابايى پذير تسليت ما ، سرت سلامت باد امام عسكرى از زهر معتمد مسموم بقاى عمر تو آقا ، سرت سلامت باد نشست گرد يتيمى ز كودكى به سرت بميرم اى گل زهرا ،سرت سلامت باد روان زغصه ،زچشم توجوى اشك شده ميان ناله و غوغا ، سرت سلامت باد @raziolhossein
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم به هواى حرم سامره برخاسته ايم روضه غربت تو حال عجيبى دارد هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد جان به قربان دلت جان به فداى سر او فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او حسن سامره صحن حرمت محترم است حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است ياحسن ، آه تو پرداختنى ميخواهد ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد ياحسن ، نام تو دور از وطنى ميخواهد ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى خانه كوچك تو هيچ كم از زندان نيست خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟ واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟ اصلا اين غصه به پيمانه تو ريخته اند؟ اصلا آقا سر پروانه تو ريخته اند؟ شعله بر دامن كاشانه تو ريخته اند؟ چل نفر در وسط خانه تو ريخته اند ؟ راه ناموس ترا بسته كسى در كوچه؟ همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟ كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين... ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ... فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ... حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ... قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند... گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند به لب خشك تو از جام محرم دادند عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين... نفس تشنه حلقوم تو ميگفت حسين ... پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى پسرى داشتى و زود كفن كرد ترا كفن فاخر و شايسته به تن كرد ترا درخور شان تو تشييع بدن كرد ترا تيرباران چه كسى مثل حسن كرد ترا؟ نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ... خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده احترام دل بى طاقت او حفظ شده بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده دست بسته نشده عزت او حفظ شده خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت @raziolhossein
تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست غم، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر با چشم های دائم الاشک تو آشناست تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست انگار ماتم تو تمامی ندارد و هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای اما شکستن تو در این داغ، بی صداست مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز دستم به دامن تو و امضای کربلاست @raziolhossein
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دریایی از رنج و غریبی موج خواهد زد نام حسن در روضه هرجا درمیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است وقت گریز روضه های خیزران باشد @raziolhossein
هواى سامره مثل غروب پائيز است  سياهپوش عزا گشته و غم‏ انگيز است ز كوچه كوچه ی آن بوى درد مى‏ آيد صداى غربت يك مرد مرد مى‏ آيد ميان حجره غريبانه زار مى‏ گريد  و كودكى كه بر او بيقرار مى‏ گريد چه كودكى كه همه انبيا به قربانش  عزيز فاطمه در بر گرفته چون جانش شرار زهر و عطش در سكوت غوغا كرد  امام عسکرى آخر به ناله لب وا كرد : كه اى اميد دلم ، لحظه ی جدايى شد  براى ديدن زهرا دلم هوايى شد   چو مادرم به جوانى از اين جهان سيرم  زمان زمان فراق است و سخت دلگيرم ز تاب رفته دلم صبر و تاب مى‏ خواهم  ز دست كوچك تو جام آب مى‏ خواهم اگر چه از شرر زهر كينه جانش سوخت  غريب بود و ز غم قلب مهربانش سوخت ولى چو جدّ غريبش حسين ، تشنه نرفت  و در برابر خواهر به زير دشنه نرفت @raziolhossein
فاطمه امشب گُهَر از دست داد هادی امّت پسر از دست داد سامره خاموش و سیه پوش شد حضرت مهدی پدر از دست داد @raziolhossein
چه آتشی ز تو ای زهر در جگر دارم اجل رسیده و من نیت سفر دارم ز داغ غربت مهدی همیشه می سوزم به قلب غم زده خود دوصد شرر دارم گریست سامره برمن که دید تنهایم که زخم های فراوان چنان پدر دارم نماز میت من را بیا بخوان مهدی که رو به قبله شدم حال محتضر دارم شبیه جدم حسین تشنه تشنه می میرم به یاد آن لب خشکیده چشم تر دارم نه سیلی از کسی خوردم نه نیزه از دشمن نه قطعه قطعه روی خاک یک پسر دارم به بیت فاطمه مهمان محسنم امشب هوای مادر خود فاطمه به سر دارم به جای گل به عزادار هیزم اوردند کسی نگفت گلی را به پشت در دارم صدای فاطمه آمد :"نترس چیزی نیست خودم هوای شما را به پشت در دارم صدای بعدی صدای کنیز زهرا بود: "کمک کنید که او را زخاک بردارم" @raziolhossein
نظری تا به من شب زده ایمان برسد از عنایات شما رزق فراوان برسد هیچکس حال پریشان مرا چاره نکرد با شما این دل آشفته به سامان برسد "سامرایی شده ام راه گدایی بلدم" سائلی آمده تا محضر سلطان برسد کار ما چیست؟ گدایی در خانه دوست در این خانه نشستیم که احسان برسد لطف کن گوشه ی چشمی به من مسکین کن با نگاهت به گدا فیض دوچندان برسد درد بسیار و مداوا فقط از جانب توست ای خوش آن درد که از سمت تو درمان برسد کعبه محروم شد از نعمت پابوسی تو قسمت کعبه نشد محضر جانان برسد چند بیتی بنویسم ز مصیبت هایت؟! شعر خوب است که با روضه به پایان برسد باز هم زهر اثر کرده و لب تشنه شدی تشنگی آمده تا که به لبت جان برسد کنج یک حجره در بسته تنت می سوزد پسری هست به داد تن سوزان برسد دم آخر دل تو پر زده تا کرب و بلا با سلامی که به سوی شه عطشان برسد مانده جسمی به روی خاک، خدا رحم کند هیچکس نیست به داد تن عریان برسد .... خشکسالیم و کویریم دعا کن باران یوسف گم شده ات زود به کنعان برسد @raziolhossein
سوختم از اثر زهر جفا مهدی جان قوتی نیست تنم را به خدا مهدی جان رعشه افتاده زپا تا به سرم میلرزد کن تماشا بنگر حال مرا مهدی جان جگرم پاره ولی پیکر من پاره نشد چه نیازی بود اینجا به عبا مهدی جان آخرین لحظه عمر است بیا یک لحظه صورتم کن به سوی کرببلا مهدی جان بدنم نیزه نخورده ست خیالت راحت مثل جدم نشد اعضام جدا مهدی جان جد ما را ته گودال همه سنگ زدند زد یکی هم به تنش با نوک پا مهدی جان دید از روی بلندی که برش گرداندند وای بر حال دل عمه ما مهدی جان @raziolhossein
خشکِ خشک است لبش ؛ زهر عیان شد اثرش کاسه ای آب بیارید نسوزد جگرش سعی اش این است زمین گیر نباشد امّا گاه بر روی تن و گه روی خاک است سَرَش مثل یک مرغ در آتش به خودش می پیچد هیچ کس نیست بگیرد به بغل ، بال و پرش خواهری نیست بیاید دلش آرام شود دختری نیست که سینه بزند دور و برش وسط حجره ی در بسته و تاریک افتاد یاد آن حجره که قاتل شده دیوار و درش یادِ آن میوه که از شاخه ی طوبی افتاد یاد آن کوچه و زهرا و دل شعله ورش عوض آب فقط کاسه به دندان می زد تا که اشک آمد و نوشید ز چشمان ترش تشنه جان داد ولی با نوک پا ضربه نخورد هیچ کس سنگ نزد بر بدن محتضرش بی کس افتاد ولی شال و کمربند و عبا مثل غارت زده ها باز نشد از کمرش پادگان بود ؛ سنان بود ؛ کمان بود ولی کس نکوبید به فرق سر او با سپرش مهدی فاطمه تنها شد از امروز به بعد شب نشین شب صحرا شد از امروز به بعد @raziolhossein
از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم می شود جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می لرزد از شراره ی این درد پیکرش دارد برای هر نفسش درد می کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده ست تا به شوقِ تماشای دلبرش سر را به زانوی پسرش تا گذاشت رفت تشویش و اضطراب ز سیمای انورش دارد یتیم می شود آقای کائنات در حال رفتن است_خدا_سایه ی سرش آقا یتیم می شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه منظرش دیگر قرار نیست که بعد از پدر کسی آتش زند به خیمه ی تنهای خواهرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش @raziolhossein
خورشید سوخت از غم و فردا یتیم شد چشم و چراغِ نوح و مسیحا یتیم شد زهری گرفت، از حسنِ عسکری نفس صاحب-عزایِ روضهٔ بابا یتیم شد بالا سرش به گریه نشست و عزا گرفت بابایِ با محبتِ تنها یتیم شد پشت و پناهِ منجیِ عالم شهید شد تنها نه سامرا...همه-دنیا یتیم شد ای جمکران سیاه بپوش و به سر بزن آمد خبر که مهدیِ زهرا یتیم شد گریه کنان امام زمان ؛ بیکس و غریب زد بی پناه؛ خیمه به صحرا...یتیم شد... بیتابی اش شروع شد از پنج سالگی آقایِ غایب از نظرِ ما یتیم شد! @raziolhossein
چنانكه درد ز مرهم جدا نخواهد شد غم از نگاه تو يكدم جدا نخواهد شد محرم و صفر و فاطميه، نه هر روز دل تو لحظه اي از غم جدا نخواهد شد پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت دوباره رخت محرم جدا نخواهد شد به سامرا ببري يا نه امشب از چشمم هواي ابري ماتم جدا نخواهد شد دخيل دست من از سامرا جداست ولي دخيلِ بسته ي قلبم جدا نخواهد شد غم حسين و غم توست در دل و، دستم از اين دو رشته ي محكم جدا نخواهد شد شهيد شد پدر تو ولي از انگشتش به زور خنجر، خاتم جدا نخواهد شد @raziolhossein
غریب‌تر زِ حریمِ تو نیست سامِرّا ! چقدر شیعه برایت گریست سامِرّا ! همین که پا رویِ خاکت گذاشتم، گفتم: دلیلِ این‌همه اندوه، چیست سامِرّا ؟! نسیمِ روضه‌ی رضوان رسیده از طرفت، مگر زمینِ تو آغوشِ کیست سامِرّا ؟! نفس کشیده میانِ بهشت، هرکس که کنارِ صحن و سرایِ تو زیست سامِرّا ! مباد، باز شیاطین، جسارتی بکنند، شبیهِ کوه، مقاوم، بایست سامِرّا ! اگرچه مرقدِ پاکت، زِ ظلم ویران شد هنوز هم سویِ جنت، دری‌ست سامِرّا ! @raziolhossein
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر، امام زمان، مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم میان خانه ات امشب عزا به پا کردی چه می شود که در آن مجلس عزا باشم برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم @raziolhossein
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد عطش برحنجر و براستخوان خورد به لبهای تو ظرف آب ميخورد لبِ ارباب چوب خیزران خورد! @raziolhossein
از زهر تمام پیکرش می لرزید پیوسته ز پا تا به سرش می لرزید افتاد حسن یاد حسن وقتی که در کوچه به یاد مادرش می لرزید @raziolhossein
قربان آن سری که به زانو نهاده است امشب امام ما پدر از دست داده است @raziolhossein
امشب دوباره در هوای سامراییم پشت در ِ دارالشفای سامراییم روضه به روضه ما گدای سامراییم سینه زنان ِ مجتبای سامراییم نام حسن آمد دوباره دیده تر شد ماه ربیع ما خزانی چون صفر شد دنیا نبود این مزد احسان ِ حسن ها با بی کسی سرگشت هر آن ِ حسن ها زهرای مرضیه است گریان حسن ها ای زهر می خواهی چه از جان حسن ها هر دو حسن پاره جگر رفتند ای وای با قلب از غم شعله ور رفتند ای وای امشب فلک ، جبریل را بی بال و پر دید ریحانه را نوحه کنان ، بهر پسر دید عالم امیدش را دوباره در سفر دید تنها نه مهدی ، یک جهان داغ پدر دید آه ای یتیمان ! رفت بابا در جوانی با مهربانان باز شد نامهربانی شکر خدا اصحاب ، تکفیرش نکردند با یا مذل المومنین ، پیرش نکردند در پیچ یک کوچه ، زمین گیرش نکردند در کودکی از زندگی سیرش نکردند صد شکر خانه قتلگاه این حسن نیست بی شمع و زائر ، بارگاه این حسن نیست ای سامرا ! مهمان مظلومت کجا رفت ابن الرضای سومین ، پیش رضا رفت آه از نهاد مهدی ِ او  تا خدا رفت دور از وطن چون کشته ی کرببلا رفت خوب است که خار بیابان بسترش نیست چشمی پی ِ عمامه و انگشترش نیست شد سامرا کرببلایی واحسینا مهدی کند نوحه سرایی ، واحسینا ای تن که زیر دست و پایی واحسینا تو زینت عرش خدایی ، واحسینا تدفین تو شد ماجرایی واحسینا جای کفن در بوریایی واحسینا @raziolhossein
دُوستان بَر مَن و سُوزِ جِگرَم گِریِه کُنِید به شَرارِ دِل و اَشگِ بَصَرَم گِریِه کُنِید مَن جَوان بُودَم و دَر سِنِ شَبابَم کُشتَند بَر دلِ سُوختُه و چِشمِ تَرَم گِریِه کُنِید حَسَنَم، پارِه جِگَر مِثلِ عَمُویَم حَسَنَم بَر مَن و بَر عَمُویِ خُون جِگَرَم گِریِه کُنِید مَن و جَدّ و پِدَرَم را به جَوانِی کُشتَند دَر عَزای مَن و جَدّ و پِدَرَم گِریِه کُنِید مَن شَهِیدَم وَلی از خَصَم نَخُوردَم سِیلِی هَمِه بَر مادَرِ نِیکُو سِیَرَم گِریِه کُنِید سال ها بُود کِه دَر تَحتِ نَظَر بُودَم حَبس هَمِه بَر قِصّهء تَحتِ نَظَرَم گِریِه کُنِید قَبرِ وِیران شده ام گشت بقیعِ دِگری داغداران بِه بَقِیعِ دِگرَم گِریِه کُنِید بَعدِ مَن مَهدیِ مَن بِی کَس و تَنها مانَد بِه غَرِیبِیِ یِگَانِه پِسَرَم گِریِه کُنِید گِریهء مُنتَظِران مَرحَمِ زَخمِ دِلِ اوُست بَر ظُهُور خَلَفِ مُنتَظِرَم گِریِه کُنِید به مُحبانِ مَن اِعلام کُن اِینَکَ میثم هَمِه بَر حُجَتِ ثانی عَشَرَم گِریِه کنید @raziolhossein