eitaa logo
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
437 دنبال‌کننده
3هزار عکس
287 ویدیو
29 فایل
ما اینجا جمع شدیم که بگیم... 💯میشه هم دیندار بود و هم به بالاترین لذت ها رسید رسالت دین در همین هست 👆 ارتباط با ما: @hajeb114
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃امام رضاعليه‌السلام»فرمودند:☝️ مؤمن کسي است که وقتي کار خوبي مي‌کند شاد و خوشحال مي‌شود 🌸🍃 و زماني که گناهي مرتکب گردد استغفار و(از خداوند)طلب آمرزش مي‌نمايد. (بحار، ج۷۱،ص۲۵۹) 🌿 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 44 💕◈•══•💞•══•◈🌷 #راز_خدا #مدیریت_رنج_ها 43 🔶 کسی که عاشق خداوند متعال باش
* .... * 46 💕◈•══•💞•══•◈🌷 45 🌺حضرت امام خمینی (ره) شب ها چند بار از خواب بیدار میشدن و نماز شب رو میخوندن برای اینکه بیشتر رنج بکشن. 😌 💖عاشق اصلا دوست داره به خاطر خدا هی رنج بکشه... ⛔️ اما راحت طلبی کاری با ما میکنه که اصلا خیلی از این مفاهیم رو متوجه هم نمیشیم... 😒 ✅ شما یه مدت رنج نماز شب رو بکش، خدا خیلی زود بهت لذّتی میده که قطعا توی اون خوابیدنه نبود... 🚸 فقط باید مراقب باشیم که وقتی اون لذّت رو چشیدیم با تکبّر و عُجب خرابش نکنیم.... ╔››═:":══💖══:":═‹‹╗ @razkhoda ╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 47 "نگاه به خود" ✅ یکی از عوامل رسیدن به آرامش اینه که انسان مدام مشغول "اصلا
48 ✅ «خیلی وقتا اگه آدم خودش اصلاح بشه، دیگران هم اصلاح خواهند شد». ✔️ در این زمینه باید یه قانون مهم رو خدمت شما تقدیم کنیم. این قانون مهم اینه که: 🌺 هر یک از زن و مرد باید مدام حواسش به توصیه های مخصوص خودش باشه. ✔️✔️✔️ ✅✅✅ یعنی وقتی وظایف یه خانم و آقا گفته شد، دیگه هیچکدومشون دنبال این نباشن که طرف مقابل به وظایفش عمل میکنه یا نه! 👆(فقط خدا میدونه این جمله چقدر مهمه! اگه بنویسی و بزنی روی دیوار اتاقت خییلی خوب میشه) 🔶بلکه هر کس فقط به فکر انجام وظایف خودش باشه. 🔹همین که آدم مدام دنبال انجام وظایف خودش باشه باعث میشه که "دیگه انتظار از دیگران نداشته باشه" 💓💞 و همین موجب آرامشش خواهد شد....😌👌 @razkhoda 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍خیلی جالب 🌹❤️ نمایش پرچم ایران در آسمان محل برگزاری مسابقات جام جهانی ۲۰۱۸ توسط هواپیماهای روس ‌‌‌‌‌‌┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @razkhoda 🆔 ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 2⃣6⃣ ✅ #فصل_پانزدهم 💥 سرش را انداخت پایین و باز کوک‌های لحاف را کشید. تلویزیون
🌷 – قسمت 3⃣6⃣ ✅ 💥 هر دو چند قدم عقب رفتیم. بچه‌ها با شادی از سر و کول صمد بالا می‌رفتند. صمد همان‌طور که بچه‌ها را می‌بوسید به من نگاه می‌کرد، می‌گفت: « تو خوبی؟! بهتری؟! حالت خوب شده؟! » خندیدم و گفتم: « خوبِ خوبم. تو چطوری؟! » 💥 مهدی بغلش بود و معصومه هم از یونیفرمش بالا می‌کشید. گفت: « زود باشید. باید برویم. ماشین آورده‌ام. » با تعجب پرسیدم: « کجا؟! » مهدی را گذاشت زمین و معصومه را بغل کرد: « می‌خواهم ببرمتان منطقه. دیشب اعلام کردند فرمانده‌ها می‌توانند خانواده‌هایشان را مدتی بیاورند پادگان. شبانه حرکت کردم، آمدم دنبالتان. » 💥 بچه‌ها با خوشحالی دویدند. صورتشان را شستند. لباس پوشیدند. صمد هم تلویزیون را از گوشه‌ی اتاق برداشت و گفت: « همین کافی است. همه چیز آن‌جا هست. فقط تا می‌توانی برای بچه‌ها لباس بردار. » گفتم: « اقلاً بگذار رختخواب‌ها را جمع کنم. صبحانه‌ی بچه‌ها را بدهم. » گفت: « صبحانه توی راه می‌خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل‌ ذهاب باشیم. » 💥 سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه‌ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: « شما بروید سوار شوید. » پتویی دور سمیه پیچیدم. دی‌ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه‌ی گُل‌گز خانم و با همسایه‌ی دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه‌ی ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل‌گز خانم گوشه‌ی پرده را کنار زده و نگاهمان می‌کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می‌دهد. 💥 ماشین که حرکت کرد، بچه‌ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی‌ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان‌طور که رانندگی می‌کرد، گاهی مهدی را روی پایش می‌نشاند و فرمان را می‌داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می‌نشاند و می‌گفت: « برای بابا شعر بخوان. »گاهی هم خم می‌شد و سربه‌سر خدیجه می‌گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می‌کرد و صدایش را درمی‌آورد. 💥 به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه‌خانه‌ی لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه‌ی تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه‌ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ماشین‌های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می‌کردند؛ کامیون‌های کمک‌های مردمی با پرچم ایران. پرچم‌ها توی باد به شدت تکان می‌خوردند. صمد که برگشت، یک لقمه‌ی بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: « تو صبحانه نخوردی. بخور » 💥 بچه‌ها دوباره بابا بابا می‌کردند و صمد برایشان شعر می‌خواند، قصه تعریف می‌کرد و با آن‌ها حرف می‌زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می‌خورد. به جاده نگاه می‌کردم. کوه‌های پربرف، ماشین‌های نظامی، قهوه‌خانه‌ها، درخت‌های لخت و جاده‌ای که هر چه جلو می‌رفتیم، تمام نمی‌شد. 💥 ماشین توی دست‌انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین‌های نظامی علاوه بر این که در جاده حرکت می‌کردند، توی شانه‌های خاکی هم بودند. چندتایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود. خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. 💥 صمد فرمان را دو دستی گرفته بود و گاز می‌داد و جلو می‌رفت. گفتم: « سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟!» گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت،گفتم راحت بخوابی. » خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم:«بچه را بده، خسته می‌شوی مادر جان.» صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.» خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می‌خوانی؟!» گفت: «راست می‌گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می‌شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال‌های جورواجور و روده‌درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.» 💥همان طور که به جاده نگاه می‌کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت:«کم مانده برسیم. ای کاش می‌شد باز بخوابی.می‌دانم خیلی خسته می‌شوی.احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی این‌جا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم،می‌دانم چه‌کار کنم. نمی‌گذارم آب توی دلت تکان بخورد.» 💥برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان‌طور که به جاده نگاه می‌کرد، خوابش برده بود. سمیه توی بغلم خوابید. صمد گفت:«حالا که بچه‌ها خواب‌اند. نوبت خودمان است. خوب بگو ببینم اصل حالت چطور است. خوبی؟! سلامتی؟!... 🔰ادامه دارد...🔰 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا