🌷رازخـــــدا 🌷
* #راز_خـــــــدا.... * 14 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 13 "برخورد صحیح با رنج" ⭕️اگه ما برخورد
* #راز_خــــدا.... * 15
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 14
✅ همیشه حواست باشه که یه موقع هوای نفست رو رها نکنی!
😒
⛔️ چون حتما رنج های تو رو بیشتر خواهد کرد...
🚸 اگه شما رنج این مبارزه با نفس "که زیاد هم نیست" رو تحمل نکنی،
مجبور میشی که بسیاری از رنج های بد دیگه رو تحمل کنی.
تو که اینو نمیخوای؟! درسته؟!😊⁉️
✅ امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«رنجِ صبر نکردن در سختیها بیشتر از رنجِ صبر کردن است؛ الجَزَعُ أتْعَبُ مِن الصَّبرِ».
👆🌺
✔️خیلی روشن و واضح، حضرت دارن میفرمایند که بهتره که انسان اهلِ صبر بشه وگرنه رنج های فراوانی خواهد کشید.
✅ و در جای دیگر میفرمایند:
🌹 «بیتابی کردن در هنگام مواجهه با مصیبتها، رنج انسان را افزایش میدهد و صبر کردن ، رنج آن را از بین میبرد؛
الجَزَعُ عندَ المُصیبَةِ یَزیدُها ، و الصّبرُ علَیها یُبیدُها».
👆🌍✅
#کاهش_رنج
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۹ "فیلم های مستهجن ۲ " ⭕️ دیدن فیلم های مستهجن اعتیاد آوره. دقیقا همونطور که
#نکات_تربیتی_خانواده ۲۰
"فیلم های مستهجن ۳ "
⚠️🔥💢🔥⚠️
⛔️ یکی از اولین اثرات منفی دیدن فیلم های مستهجن
اینه که "آقا نسبت به خانمش سرد میشه..."
علاوه بر دیدن این فیلم ها
و ارتباط با زنان نامحرم هم
باعث سردی شدید آقا نسبت به خانمش میشه.
⭕️🔶⭕️
چرا اسلام انقدر بر رعایت محرم و نامحرم تاکید میکنه؟
✅ برای اینکه دوست داره تو از همسرت خیییلی لذت ببری.
👏👏👏
اسلام میخواد رابطت با همسرت همیشه پر از لذت باشه.
✅🌺🌷
آقایون به محض اینکه دچار این دو تا بلای خانمانسوز شدن
باید سریع ازینا جدا بشن.
🔹چون اینا آخر نداره.
اگه کنار نذاشت باید فاتحۀ زندگی خانوادگیش رو بخونه..
✅ این همه یه آقا زحمت میکشه و خانواده تشکیل میده، بعد با دیدن چند تا فیلمی که صهیونیستا با برنامه ریزی ریختن توی دست و پای مردم
زندگی که انقدر براش زحمت کشیده رو جهنم میکنه...
🔴🚫🔥🔥🔥
💢 از همون اول کار سعی کن نبینی.
👀
تا چشمت اتفاقی هم افتاد سریع قطعش کن.
🗣 به هوای نفست بگو: تو غلط میکنی میخوای منو بدبخت کنی.
😒
تو میخوای من زندگیم جهنم بشه؟
🔴 میخوای منو از نگاه خدا بندازی؟
خاک بر سرت کنن. 🔥😠
هرکاری کنی نگاه نمیکنم....😒😒😒
هوای نفست رو مجبور کن که کوتاه بیاد!👌
💖 @razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 2⃣1⃣ ✅ #فصل_سوم .... و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار
🌷 #دختر_شینا – قسمت3⃣1⃣
✅ #فصل_سوم
.... بُق کردم و گوشهی اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد. کلاه سرش گذاشته بود تا بیمویاش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاقهای زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگهی مرخصیام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمدهام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر در نیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصیام است. یک روز بود، ببین یک را کردهام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگهی مرخصیام را دستکاری کردهام، پدرم را درمیآورند.»
میترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف میزنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمیدانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز میشد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشهای نشستم و آن را باز کردم. چندتا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقهاش خوشم آمد. نمیدانم چطور شد که یکدفعه دلم گرفت. لباسها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کمکم داشتم نگرانش میشدم. به هیچکس نمیتوانستم راز دلم را بگویم. خجالت میکشیدم از مادرم بپرسم. بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرچشمه رفته بودم، از زنها شنیدم پایگاه آمادهباش است و به هیچ سربازی مرخصی نمیدهند.
🔰ادامه دارد....🔰
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
* #راز_خــــدا.... * 15 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 14 ✅ همیشه حواست باشه که یه موقع هوای نفس
* #راز_خـــــدا.... * 16
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 15
سرشارِ از شکر...
⭕️ اگه ما با رنج های طبیعی دنیا به خوبی برخورد نکنیم، شکرِ نعمت رو هم نمیتونیم به خوبی به جا بیاریم.⛔️
⛔️ حتما دیدید افرادی رو که حاضر نیستن رنج هاشون رو بپذیرن
🚸و صبح تا شب به زمین و زمان غُر میزنن
و مدام خداوند رو مقصّر مشکلاتشون میدونن!
😒
🔞 کسی که مسألۀ رنج رو برای خودش حل نکرده باشه «اصلاً نمیتونه شاکر خداوند متعال باشه».
🌺 یکی از جلوه های مهربانی خداوند متعال اینه که در بین رنج های طبیعی دنیا
مثل پیر شدن و بیماری و مرگ و گذشت زمان و...
شیرینی هایی هم به ما میده. 😊💞🌺😍
🌺شیرینی هایی مثل ازدواج و فرزندآوری و تفریحات مختلف و برخی شیرینی هایی که گاهی میفرسته و انسان غافلگیر میشه!😊
مثلا یه پول قلمبه از یه جایی بهت میرسه! 💵💶💸
🚸 اگه کسی مسألۀ رنج رو برای خودش حل نکرده باشه،
دیگه از این شیرینی ها هم لذّت چندانی نمی بَره
و همیشه در رنج های مختلف خواهد بود....
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده ۲۰ "فیلم های مستهجن ۳ " ⚠️🔥💢🔥⚠️ ⛔️ یکی از اولین اثرات منفی دیدن فیلم های مسته
#نکات_تربیتی_خانواده 21
"رابطه با نامحرم"
🔶 یکی از چیزایی که آرامش خانواده رو بهم میریزه و هیجان های کاذب رو به انسان میده
⭕️ رعایت نکردن حدود و ارتباط با نامحرم هست.
✅ چرا اسلام عزیز انقدر تاکید میکنه که آقا مراقب چشمات باش!
خانم مراقب حرف زدنت باش!
✔️
💢 طوری حرف نزن که نامحرم بهت طمع کنه.
🔶 خصوصا توی مهمانی های خانوادگی خیلی باید مراقب باشید.
⛔️ خیلی وقتا خانمه با برادر شوهرش سبک بازی در آوردن و شوخی های معمولی کردن
همین بعدا باعث شده که دچار فحشا و نابودی خانوادشون بشه.
💢 خدا که بیکار نبوده این مسائل رو فرموده!
😒🚫
برای این گفته که هوای نفس رو به خوبی میشناسه و میدونه که هوای نفس خاصیتش اینه که :
اگه بهش لذت دادی
بدبختت میکنه!
🔞🔞🔞😒
توی حرف زدن با نامحرم چه در فضای حقیقی و چه در "فضای مجازی" مراقب باشید
🔻 تا دیدی انگار از حرف زدن با یه نامحرم یه ذره داری لذت میبری سریع قطعش کن.
🔶به میزانی که ادامش بدی، چوب بیشتری دنیا بهت میزنه!
🔞 پوستت کنده میشه تا بتونی ترکش کنی؛ تازه اگه بتونی!
🌺 خانوادتون رو در مسیر آرامش قرار بدید...
✅ @razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت3⃣1⃣ ✅ #فصل_سوم .... بُق کردم و گوشهی اتاق نشستم. مادر صمد رفته بود و همه چیز
🌷 #دختر_شینا – قسمت 4⃣1⃣
✅ #فصل_سوم
.... از زنها شنیدم پایگاه آمادهباش است و به هیچ سربازی مرخصی نمیدهند.
پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف میزد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر میدهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، میگذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانهی ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانههای روستایی، درِ حیاط ما هم جز شبها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا میزند: «یااللّه...یااللّه...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد.
برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوالپرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش میگیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونههایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق.
خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت میکشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود.
توی ایوان من را دید و با لحن کنایهآمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاجآقا و شیرین جان سلام برسانید.» بعد خداحافظی کرد و رفت.
خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.»
آنقدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاقهای تودرتویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسبکاری کرده بود.
با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود.
🔰ادامه دارد....🔰
@razkhoda