eitaa logo
هیئت رزمی کاران شهدا
2.1هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
هیئت رزمی کاران شهدا استان اصفهان شهرستان نجف آباد 📌 ارتباط با مسئول هیئت:👤📩 🆔 @Ammar5642 📲نشانی ما در فضای مجازی روبیکا👇 https://rubika.ir/razmikaraneshohada/ اینستاگرام👇 https://www.instagram.com/razmikaraneshohada/
مشاهده در ایتا
دانلود
کار کردن برای خدا با زبان روزه و تنی خسته... براے شهادت باید تلاش کرد... باید با تنی خسته برای خدا کار کرد... مصطفے  خیلی مقید به ‌روزه های مستحبی بود🍃 دهه ی اول ذی الحجه سال ۸۴ را به مدت هشت روز روزه گرفت... ایامی که روزه بود فعالیت کاری بسیـاری داشت! کارهای پایگاه و هیئت ، پست های شب، توان مصطفے را گرفته بود!🥀 عصر روز  هشتم  اومد منزل ، مدام تلفنش زنگ می خورد📱،اون روز نتونست استراحت کنه! با ضعف بسیار زیاد و خستگی بلند شد که بره دنبال کاراش که از پایگاه بسیج تماس گرفتن... ازش خواهش کردم ، روزه هستی بذار بعد از افطار برو الان نزدیک افطاره!🙁 گفت:  لطفش به اینه  که با زبان روزه برا خـدا قدم برداری :) تا دم در دنبالش رفتم شاید از رفتن منصرفش کنم... هنوز در بسته نشده بود که یه دفعه صدای مهیبی اومد یه لحظه در رو باز کردم خودم رو بالای سر مصطفے دیدم... که از پله ها پرت شده بود پایین و تمام سروصورتش خونی شده بود!💔 بهش گفتم : دورت بگردم خدا راضی نیست که تو به خودت این همه ریاضت بدی! مصطفے داشت خودش رو برای امتحان های خیلے سخت آماده می کرد که به چنین درجه بالایی برسه🕊 آدرس مجازی: ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @razmikaraneshohada ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
♥️🎙 با اینکه خود سید ابراهیم مستاجر بود ، زیر زمین خانه اش را کرده بود حسینیه... هر کدام از رزمنده ها که کاری در تهران داشتند یا وقتی با خانواده هایشان میرفتند تهران ، یک راست به خانه ی او میرفتند ... پاتوق همه آنجا بود، سید با روی باز از همه‌ی‌شان پذیرایی می کرد.✨ بچه بسیجے ها دوست داشتند لباس نظامی خوب بخرند ، اما پول نداشتند. سیدابراهیم با یک فروشگاه صحبت کرده بود که با هزینه اندکی به بچه ها لباس بدهد... او هم که متوجه نیت خیر سید ابراهیم شده بود قبول کرده بود🌿 ♡ آدرس مجازی: ╭━━⊰⊰⊰❀🔷❀⊱⊱⊱━━╮ @razmikaraneshohada ╰━━⊰⊰⊰❀🔷❀⊱⊱⊱━━╯
هیئت رزمی کاران شهدا
#کلیپ_شهید ✨ آدرس مجازی: ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @razmikaraneshohada ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
♥️🎙 دفعه آخر قبل از رفتنشون با ما تماس گرفتن و خواهش کردن که برام دعا کنید تا که برم پیش داداش حسن... و ادامه دادند: "چرا بچه هاى مشهد میان و زود شهادت رو می گیرن؟" من هم در جوابشون گفتم: "بچه هاى مشهد لحظه آخر میرن پابوس امام رئوف و شهادت رو از امام رضا علیه السلام میگیرن🕊💔✨" من اصرار کردم بیاین مشهد دل ما براى شما و خانواده تنگ شده... بدون تعلل گفتند : "چشم." دو روز بعد مشهد بودند! یک هفته اى پیش ما بودن🍃 ادب و معرفت خاصى داشت... روز آخر وقت خداحافظے گفتند: "آمدم پابوس حضرت و شهادت رو خواستم شما هم برام دعا کنید تا زود به داداش حسن برسم💔" ادب کرد ، معرفت داشت خدا براى خودش انتخابش کرد♥️ و زود به داداش حسنش رسید :) آدرس مجازی: ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @razmikaraneshohada ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯