،#قصه-متنی
🧚🏾♀️فرشته های نگهبان🧚🏾♀️
✍🏻مرتضی دانشمند 🎨طیبه توسلی
صبا کیفش را برداشت، بسم الله گفت، با مادر خداحافظی کرد و از خانه بیرون رفت.
باد می آمد. باد در را محکم به هم زد. صبا دستش را زود عقب کشید و گفت: «وای... نزدیک بود انگشتم لای در بماند! »
به خیابان رسید. موتورسواری با سرعت آمد. صبا خودش را عقب کشید. گفت: «اگر موتور را نمی دیدم، چه میشد! »
به مهدکودک رسید. به آب خوری رفت. قمقمه اش را پر از آب کرد، دهانش را باز کرد و سرش را زیر قمقمه گرفت. چند قطره آب توی راه نفسش رفت و به سرفه افتاد. صبا با خود گفت: «وای... نزدیک بود خفه شوم! »
صبا به کلاس آمد. خانم یک جمله روی تابلو نوشت: «خدا نگهدار. »
بچّه ها با تعجّب پرسیدند: «خانم! دارید خداحافظی میکنید؟ »
خانم گفت: «نه. »
سمیّه گفت: «پس چرا روی تابلو نوشتید: خدا نگهدار؟ »
خانم خندید و گفت: «می خواستم یک حرفِ خیلی قشنگ یادتان بدهم. می دانید آن حرف قشنگ چیست؟ خدای مهربان همیشه نگه دارِ ماست و ما را از خطرهای گوناگون حفظ می کند. پس دوتا جمله یادتان نرود؛ یکی سلام و یکی خداحافظی.
سلام یعنی: دعا برای سلامتی، و خداحافظ یعنی: دعا می کنم خداوند تو را از خطرها
حالا این آیه را با هم می خوانیم: «یرُسلِ علَیَکمُ حفَظَهَ؛ً خداوند، فرشته هایی را بر شما می فرستد تا شما را از حوادثِ بد حفظ کند. »
سوره ی انعام، آیه ی 61 .
👶🏻 راز موفقیت 👶🏻
@razmovafajh