هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز چهارشنبه یا زهرا
#پارتی_از_آینده❤️
#ناحله_طوری😍
دستام از عصبانیت میلرزید!!😡
مات و مبهوت مونده بودن 😦
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .😥
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم 😯
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.😖
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!😱
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...😭
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم😣
گفتم_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی به محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
محمد نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش ناگهان صدای نفس هاش بلند و بلند تر شد..😨
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ..😒
محمد صدای نفسهاش بلند بلند تر میشد که ناگهان دست به دیوار گرفت و به طرف خیابانپا تند کرد😕
کولمو روی شونم سفت کردم و به طرف محمد دویدم که یهو دیدم...😱
-------------------------------------------------------------
#توقع_نداری_که_همشو_بزارم_بخونی_که😐😂
#تو_کانال_زیر_ادامشو_بخووون ...🏃♀
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
#بدورمانشونروبخون . . .🏃♀
#رمانهاشون☕️🌱
#ناحلهطوریشونشروعشدههه🌸💕
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده دو شنبه یا زهرا
#پارتی_از_آینده❤️
#ناحله_طوری😍
دستام از عصبانیت میلرزید!!😡
مات و مبهوت مونده بودن 😦
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .😥
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم 😯
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.😖
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!😱
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...😭
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم😣
گفتم_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی به محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
محمد نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش ناگهان صدای نفس هاش بلند و بلند تر شد..😨
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ..😒
محمد صدای نفسهاش بلند بلند تر میشد که ناگهان دست به دیوار گرفت و به طرف خیابانپا تند کرد😕
کولمو روی شونم سفت کردم و به طرف محمد دویدم که یهو دیدم...😱
-------------------------------------------------------------
#توقع_نداری_که_همشو_بزارم_بخونی_که😐😂
#تو_کانال_زیر_ادامشو_بخووون ...🏃♀
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
#بدورمانشونروبخون . . .🏃♀
#رمانهاشون☕️🌱
#ناحلهطوریشونشروعشدههه🌸💕
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز چهارشنبه یا زهرا
#پارتی_از_آینده❤️
#ناحله_طوری😍
دستام از عصبانیت میلرزید!!😡
مات و مبهوت مونده بودن 😦
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .😥
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم 😯
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.😖
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!😱
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...😭
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم😣
گفتم_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی به محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
محمد نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش ناگهان صدای نفس هاش بلند و بلند تر شد..😨
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ..😒
محمد صدای نفسهاش بلند بلند تر میشد که ناگهان دست به دیوار گرفت و به طرف خیابانپا تند کرد😕
کولمو روی شونم سفت کردم و به طرف محمد دویدم که یهو دیدم...😱
-------------------------------------------------------------
#توقع_نداری_که_همشو_بزارم_بخونی_که😐😂
#تو_کانال_زیر_ادامشو_بخووون ...🏃♀
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
#بدورمانشونروبخون . . .🏃♀
#رمانهاشون☕️🌱
#ناحلهطوریشونشروعشدههه🌸💕
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده دو شنبه یا زهرا
#پارتی_از_آینده❤️
#ناحله_طوری😍
دستام از عصبانیت میلرزید!!😡
مات و مبهوت مونده بودن 😦
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .😥
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم 😯
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.😖
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!😱
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...😭
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم😣
گفتم_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی به محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
محمد نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش ناگهان صدای نفس هاش بلند و بلند تر شد..😨
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ..😒
محمد صدای نفسهاش بلند بلند تر میشد که ناگهان دست به دیوار گرفت و به طرف خیابانپا تند کرد😕
کولمو روی شونم سفت کردم و به طرف محمد دویدم که یهو دیدم...😱
-------------------------------------------------------------
#توقع_نداری_که_همشو_بزارم_بخونی_که😐😂
#تو_کانال_زیر_ادامشو_بخووون ...🏃♀
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
#بدورمانشونروبخون . . .🏃♀
#رمانهاشون☕️🌱
#ناحلهطوریشونشروعشدههه🌸💕
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده دو شنبه یا زهرا
#پارتی_از_آینده❤️
#ناحله_طوری😍
دستام از عصبانیت میلرزید!!😡
مات و مبهوت مونده بودن 😦
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .😥
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم 😯
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.😖
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!😱
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...😭
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم😣
گفتم_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی به محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
محمد نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش ناگهان صدای نفس هاش بلند و بلند تر شد..😨
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ..😒
محمد صدای نفسهاش بلند بلند تر میشد که ناگهان دست به دیوار گرفت و به طرف خیابانپا تند کرد😕
کولمو روی شونم سفت کردم و به طرف محمد دویدم که یهو دیدم...😱
-------------------------------------------------------------
#توقع_نداری_که_همشو_بزارم_بخونی_که😐😂
#تو_کانال_زیر_ادامشو_بخووون ...🏃♀
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
@Chaalsh✨
#بدورمانشونروبخون . . .🏃♀
#رمانهاشون☕️🌱
#ناحلهطوریشونشروعشدههه🌸💕