. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌙🌿'
#صفـ۴۷۹ـفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
🕊•ا﷽ا•
دعاے #روزبیستونهم
ماه مبارڪ رمضان 🌙🌱
بہ نیّت شھید ابراهیم هادے✨
4_293413254921716497.mp3
4.06M
📖|تندخوانےوترتیل جزء بیستم نهم
🎤|قـارے: استاد معتـز آقایـے
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•|@refigh_shahidam
دانلود+دعای+هفتم+صحیفه+سجادیه+فانی.mp3
3.11M
﴿ دعایهفتمصحیفهسجادیه ﴾
۩اللّٰهُمَّعَجِّلْلِوليِّکالفَرَج ۩
بہ نیت #شھیدابراهیمهادے✨
🔸قرائت روزِ اول
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌙🌿'
#صفـ۴۸۰ـفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
🔸🔶
گذر تک تک این ثانیه های عمرم
به قدیمی شدن نوکریت می ارزد...
🔸🔶
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
°•🌱|@refigh_shahidam
#یاصاحبالزمانﷻ🌿'
به پایان آمد این ماھ و عبادت همچنان باقےست
براے ما حرم بنویس نجف تا ڪربلا ڪافیست...
#عیدسعیدفطرمبارڪ🌙💚
.
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
دانلود+دعای+هفتم+صحیفه+سجادیه+فانی.mp3
3.11M
﴿ دعایهفتمصحیفهسجادیه ﴾
۩اللّٰهُمَّعَجِّلْلِوليِّکالفَرَج ۩
بہ نیت #شھیدابراهیمهادے✨
🔸قرائت روزِ دوم
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌙🌿'
#صفحه۴۸۱ 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
✨️تو میگی رفیقمی
✨️✨️
توازاون رفیق صمیمیا.....
🌱@refigh_shahidam❤️
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
#سلامبرابراهیم📚
ابراهيم گفت: مادر، بدون اجازه سر وسايل كسي رفتن خوب نيست!
پيرزن گفت: اگر ميتوانستم خودم بازش ميكردم. بعد رفتو پيچ گوشتي
آورد. من هم با اهرم كردن، قفل كوچك گنجه را باز كردم.
َدر گنجه كه باز شــد اســلحه كمري داخل يك پارچه سفيد روي وسائل
مشخص بود. اسلحه را برداشتيم و بيرون آمديم.
موقع خداحافظي ابراهيم پرسيد: مادر، چرا به ما اعتماد كردي!؟پيرزن جواب داد: ســرباز اسلام دروغ نميگه. شما با اين چهره نوراني مگه
ميشه دروغ بگيد!
از آنجــا راه افتاديم. آمديم به ســمت تهران. در مســير كمربندي اصفهان
چشــمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: آقا ابرام، يادته سرپل ذهاب يه
آقائي فرمانده توپخانه ارتش بود که خيلي هم تو عمليات ها كمكمون ميكرد.
گفت: آقاي مداح رو ميگي؟ گفتم: آره، شــده فرمانده توپخانه اصفهان،
الان هم شايد اينجا باشه.
ُ
#اینحکایتادامهدارد...