. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـ۱۶ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هرچه دل دارید ....
به مهدی صاحب الزمان(عج) بدهید♥️
°•🌱|@refigh_shahidam
توتنهااندوهِجمعههانیستی!یوسفتمامِ
روزهایی،دلتنگیِتمامِثانیه ها..
یابنالحسن[عج]
هدایت شده از کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
❗️بینتیجه ماندن فعالیت جریان تخریب بر علیه #مجموعهینورالهدی و #تئاتر_جابر در دادگاه ویژه ی روحانیت.
👇متن کامل خبر در لینک زیر👇
https://eitaa.com/noorolhodaa_ir/9737
امام علی علیه السلام:
خداوند هيچ كس را به چيزى همانند مهلتدادن به او، آزمايش نكرده است.
نهج البلاغه، حكمت ۱۱۶
°•🌱|@refigh_shahidam
#هٰادےٓ_دِڵ 🕊
شمانیستۍڪہببینۍٖ
چگونہعطـر طٌ
درعمقلحظہهاجارۍٓاست...
• ﴿ #اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج ﴾ •
.
•.˹@refigh_shahidam˼
سلام ورحمت روضه نیابتی محفل امام زمان عج جمعه های مهدوی امروز خالیه
به نیت حاجت روایی و شهداو اموات
@Mahdi1326
جهت هماهنگی روضه ی خود
هدیه روضه هم هرچقدر در توانتون باشه
#سلامبرابراهیم📚
شهدازندهاند
در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي جبهه شديم. شوهرم در گروه شهيد
اندرزگو و من امدادگر بيمارستان گيالن غرب بودم.ابراهيم هــادي را اولين بار در آنجا ديدم. يکبار که پيکر چند شــهيد را به
بيمارســتان آوردند، برادر هادي آمد و گفت: شــما خانمها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشی شده و بايد آنها را شناسائي کنم.
بعدها چند بار نواي ملکوتي ايشــان را شــنيدم. صداي بسيار زيبائي داشت.وقتي مشغول دعا ميشد، حال و هواي همه تغيير ميکرد.من ديده بودم که بسيجيها عاشق ابراهيم بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهاي رزمنده بود.تا اينکه در اواخر سال 1360 آنها به جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم. چند سال بعد داشتيم از خيابان 17 شهريور عبور ميکرديم که يکباره تصوير آقاابراهيم را روي ديوار ديدم! من نميدانســتم که ايشــان شهيد و مفقود شده!از آن زمان، هر شــب جمعه به نيت ايشــان و ديگر شــهدا دو رکعت نماز ميخوانم. تا اينکه در سال 1388 و در ايام ماجراي فتنه، يک شب اتفاق عجيبي افتاد. در عالم رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه سر سبز ايستاده! پشت سر او هم درختاني زيبا قرار داشت.
#اینحکایتادامهدارد...
واژهٔ ے انتـظار
در جبهـه ها معنا شد..🌷
دلشان براۍ استجابت نواے
" اَللّهُـمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ "
پر می زد ...🕊
❝ #اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
وَاجْعَلنٰا مِنْ انْصٰارِهٓ وَ اعْوٰانِہ...
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
یا فاطمه (س) جان!
یاریمان کن در انتظار روزی که فرزندت بیاید
و انتقام صورت نیلی ات را بگیرد، ثابت قدم بمانیم..
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#قرارِعاشقۍ❤️
『هر زمان جوانۍ دعاےفرجمهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان #امامزمان(عج) دستهاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان بلند میکنند و براے آن جوان دعا میفرمایند؛چہ خوش سعادتند ڪسانیڪہ حداقل روزے یڪبار #دعایفرج را زمزمہ مۍڪنند:)』
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
[اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج]♥️
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـ۱۷ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
{﷽}
هر کسی با شـــهیدی خو گـــــرفت
روز محشر آبرو از او گرفت...💚
#شهیدابراهیمهادی🍀
.
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈•
شهید احمد کاکی
شهید 19 ساله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
تاریخ تولد: 2 / 3 / 1344
تاریخ شهادت: 25 / 6 / 1363
محل شهادت: سقز
شهید احمد کاکی دوم خرداد 1344 در روستای قلعهکهنه دهستان صاحب بخش زیویه شهرستان سقز استان کردستان متولد شد. پدرش محمد کارگر بود و مادرش فاطمه نام داشت که در زمان تولد احمد فوت کرد. تنها پسر خانواده بود. به روستای پیریونس مهاجرت کردند. بعد از اتمام کلاس پنجم به شهرستان سقز مهاجرت کردند. تا کلاس اول راهنمایی درس خواند. از طرف بسیج در یگان حزبالله سقز مشغول به فعالیت شد. احمد بیست و پنجم شهریور 1363 در سقز توسط گروهکهای ضدانقلاب به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد
•┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
دفاع حضرت زهـرا(سلام الله علیها) از امـیـر مـؤمـنـان نـسبت به زمامدارى جامعه اسلامى ، دفاع شخصى و خصوصى نبود، بلكه دفاع یك زن مسلمان متعهد و مسؤول از حق عظیمى بود كه غصب شده است . فاطمه (سلام الله علیها) چون حـق حـكـومـت را از آن عـلى (علیه السلام) و اهـل بـیـت پـیـامبر(صلی الله علیه و آله) مى دید به دفاع از آن حضرت پرداخت.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#رفیقشھیدم 🌿
بہ مرگ در بستر نمےشود دل بست
خداڪند کہ شھادت نصیب ما شود ... !
•
•|🍃@refigh_shahidam
میگفت...
وقتی به کسی خوبی میکنی برای خدا
بهش خوبی کن...
برای خدا دلشو شاد کن...
تا اگه یه روزی در حقت بدی کرد،
یه روزی یادش رفت،
یه روزی جبرانش نکرد
دیگه فکرت ناراحت نشه ،
دیگه غصه نخوری...🌱
#تلنگر
°•🌱|@refigh_shahidam
#سلامبرابراهیم📚
شهدازندهاند
بعد متوجه شــدم که دو نفر از دوستان ايشان که آنها را هم ميشناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک باتالق هستند!
آنها ميخواســتند به جائي بروند، اما هرچه دســت و پا ميزدند بيشتر در باتلاق فرو ميرفتنــد! ابراهيم رو به آنها کرد و فرياد زد و اين آيه را خواند:
اَ َ ين تَ َذه ُ بون )به کجا ميرويد(؟! اما آنها اعتنائي نکردند!
روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين خواب چه تعبيري داشت؟!پسرم از دانشــگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالي به سمت من آمد و گفت: مادر، يک هديه برايت گرفته ام!
بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: کتاب شهيد ابراهيم هادي چاپ
شده ...به محض اينکه عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد!پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر ميکردم خوشحال ميشي؟!جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو...
من دقيقًا همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در
همين حالت ديدم!بعد مشــغول مطالعه کتاب شدم. وقتي که فهميدم خواب من روياي صادقه بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سالها زنگ زديم. از او پرسيديم
كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي سابقه جبهه و مجاهدت،از حاميان ســران فتنه شــده و در مقابــل رهبر انقلاب موضع گيــري دارند!
هرچند خواب ديدن حجت شــرعي نيســت، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم.
خدا را شــکر، همين رويا اثربخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد
#اینحکایتادامهدارد....