#سلامٌعَلےاِبراهیم🌱
نِگاٰراٰ عیدِ قربان اسٺ ...
بھ قرباٰنَٺ شۅم !
#ڕفیقشھیدمْ_ابراھیمهادۍ❤
عیدٺون مباࢪڪ 💌🌿
..............................................
🍃ࢪفیقشہیدمابراهیمهادے🍃
#سلامٌعَلےاِبراهیم🌱
اشتیاقۍ ڪہ بھ دیدارِ تُ دارد دڵ من
دِڵ من داند و من دانم و دڵ داند و من
#شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ❤️
°•🍃|@refigh_shahidam
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱
یادت باشھ ! 🦋
ڪه شهــداهمیشہدستتومیگیـرن
بہشرطاینڪه صداشـون ڪنی ...
🍃|@refigh_shahidam
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱
آقا ابراهیم صبــــح ڪہ نہ
تمام عمرمان بہ خیــر مے شود
اگر سایہ اےاز خلوصتان بر اعمالمان افتد.
.
•
˹@refigh_shahidam˼ |ོ
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱
در روزهای اول جنگ به ابراهیم گفتنم: برادر هادے!؟ حقوق شما آماده است؛ هر موقع صلاح میدانی بیا و بگیر. در جوابم آهسته گفت: شما کی میروی تهران!؟ گفتم آخر هفته. بعد گفت: سه تا آدرس مینویسم، تهران که رفتی، حقوقم را در این خانهها بده.
من هم اینکار رو انجام دادم . بعد ها فهمیدم هر سه از خانوادههای مستحق و آبرومند بوده اند.
•.
『@refigh_shahidam |ོ』
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱
بارها میدیدم ابراهیم با بچههایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق میشد. آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود؛ همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت! اصلاً چیزی از دین نمیدانست؛ نه نماز و نه روزه. به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد. حتی میگفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفتهام.
به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم، اینها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسید: چطور؟ چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر پشت سر شما وارد هیئت شد؛ بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا صحبت میکرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید میگفت و این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش میکرد. وقتی چراغها خاموش شد، به جای این که اشک بریزد مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد. ابراهیم داشت با تعجب گوش میکرد و یک دفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره! این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر میکنه؛ ما هم اگر این بچهها را مذهبی کنیم هنر کردیم.» دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت، یکی از بچههای خوب ورزشکار شد، چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم که بعد از ورزش جعبه شیرینی خرید و پخش کرد و گفت: رفقا! من مدیون همه شما و مدیون آقای ابراهیم هستم. از خدا خیلی ممنونم؛ من اگر با شما آشنا نشده بود معلوم نبود الان کجا بودم!
ما هم با تعجب نگاهش میکردیم؛ با بچهها آمدیم بیرون، توی راه به کارهای ابراهیم دقت میکردم. چقدر زیبا یکی یکی بچهها را جذب ورزش میکرد و بعد هم آنها را به مسجد و هیئت میکشاند و به قول خودش «میانداخت تو دامن امام حسین.» یاد حدیث پیامبر به امیرالمومنین افتادم که فرمود: «یا علی اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن میتابد بالاتر است.»
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱✨
پیکر یکی از رزمندهها بعد از یکماه در ارتفاعات بازی دراز به شهادت رسیده بود بر دوشش گرفت و آورد. در تشییع جنازه پدر شهید آمد و گفت: آقای ابراهیم ممنون زحمت کشیدی اما پسرم از دست شما ناراحت است ا.براهیم با تعجب پرسید: چرا؟! پدر شهید جواب داد دیشب پسرم را در خواب دیدم. ...
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱✨
خون زیادی از پای من رفته بود. بی حس شده بودم. اما عراقیها مطمئن بودند که زنده نیستم. زیر لب می گفتم: "یا صاحب الزمانﷻ ادرڪنی"
هوا تاریک شده بود.جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. مرا به آرامی بلند کرد.آن آقا کلی با من صحبت کرد و بعد فرمود : کسی می آید و شما را نجات می دهد.او دوست ماست.لحظاتی بعد از ابراهیم آمد.با همان صلابت همیشگی.آن مرد ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد. خوش به حالش...
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌿'
درخانه اي کوچک و مسـتاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم.
اولين روزهاي ارديبهشت سال ۱۳۳٦ و ماه رمضان در ایام شب های قدر بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است.
خدا در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد. او دائمًا از خدا تشــكر ميكرد.
هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق ميكند.
البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: ﴿ ابراهيم ﴾!
پدرمان نام پيامبــري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود. و اين اسم واقعًا برازنده او بود.
بســتگان و دوســتان هر وقت او را ميديدند با تعجب ميگفتند: حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پســر اينقدر خوشحالي ميكني؟!
پــدر با آرامش خاصي جواب ميداد: اين پســر حالــت عجيبي دارد! من مطمئن هســتم كه ابراهيم من، بنده خوب خدا ميشــود، اين پسر نام من را زنده ميكند!
راست ميگفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود.
هر چند بعد از او، خدا يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد، اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد.
•.˹@refigh_shahidam˼
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱
محور همھ فعالیت هایش نماز بود .
ابراهیم در سخت ترین شرایط
نمازش را اول وقت مـےخواند📿'!
بیشتر هم بھ جماعت و
در مسجد میخواند ،
دیگران هم بھ نماز جماعت
دعوت میڪرد...
#شھیدابراهیمهادۍ | #هادۍدلھا✨
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌿'
ابراهیم می گفت : اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند. باید در مدارس فعالیت کنیم،چرا که آینده ممکلت به کسانی سپرده می شود که شرایط دوران طاغوت را حس نکرده اند! وقتی می دید اشخاصی که اصلا انقلابی نیستند،به عنوان معلم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شد. می گفت:بهترین و زبده ترین نیروهای انقلابی باید در مدارس و خصوصا دبیرستانها باشند!
برای همین،کاری کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاری پر دردسر رفت،با حقوقی کمتر!
اما به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود.می گفت:روزی را خدا می رساند.برکت پول مهم است.کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد.
( سلام بر ابراهیم ۱ ، معلم نمونه )
#سلامٌعَلےاِبراهیم🌱
نِگـٰارا عـیـدِ قــربـان اسـت.
بـھ قـربـٰانـت شـۅم...!
- عیدٺون مباࢪڪ 💌🌿
.
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌿'
.
یا مـَھــــْـــد ٓے .؏.
•بـرگـردقـراردڵبـیقـراران♥️•
- اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج -
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌱✨
خون زیادی از پای من رفته بود. بی حس شده بودم. اما عراقیها مطمئن بودند که زنده نیستم. زیر لب می گفتم: "یا صاحب الزمانﷻ ادرڪنی"
هوا تاریک شده بود.جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. مرا به آرامی بلند کرد.آن آقا کلی با من صحبت کرد و بعد فرمود : کسی می آید و شما را نجات می دهد.او دوست ماست.لحظاتی بعد از ابراهیم آمد.با همان صلابت همیشگی.آن مرد ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد. خوش به حالش...
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌿'
.
یا مـَھــــْـــد ٓے .؏.
•بـرگـردقـراردڵبـیقـراران♥️•
- اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج -
#سلامٌعَلےاِبراهیم🌱
نِگـٰارا عـیـدِ قــربـان اسـت.
بـھ قـربـٰانـت شـۅم...!
- عیدٺون مباࢪڪ 💌🌿
.
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
#سلامٌعَلےاِبراهیم 🌿'
ابراهیم می گفت : اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند. باید در مدارس فعالیت کنیم،چرا که آینده ممکلت به کسانی سپرده می شود که شرایط دوران طاغوت را حس نکرده اند! وقتی می دید اشخاصی که اصلا انقلابی نیستند،به عنوان معلم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شد. می گفت:بهترین و زبده ترین نیروهای انقلابی باید در مدارس و خصوصا دبیرستانها باشند!
برای همین،کاری کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاری پر دردسر رفت،با حقوقی کمتر!
اما به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود.می گفت:روزی را خدا می رساند.برکت پول مهم است.کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد.
( سلام بر ابراهیم ۱ ، معلم نمونه )
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ