eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
362 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @Eamahdiadrkni1 عنایات و.: @aboebrahiim روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
👣📒 یه ظهر تابستانی ، از روی بیکاری آمدم سر کوچه نشستم . هوا خیلی گرم بود .😣 دیدم فایده نداره ، برم خونه و زیر باد پنکه بمونم بهتره . همین که خواستم برم ، دیدم از سمت ابتدای خیابان زیبا ، که الان به اسم شهید مهدی مشهدی رحیم هست ، ابراهیم داره میاد .😍 ماندم تا ابراهیم را ببینم و بعد بروم . همینطور که نزدیک می شد . دیدم پابرهنه است ! توی این هوای داغ ، همینطور پاش می سوخت😳 . پایش را سریع از روی زمین بر می داشت و ... سعی می کرد از توی سایه راه برود ، با تعجب نگاهش کردم . حدس زدم مسجد بوده . کفش هاش رو بردند . وقتی رسید سلام کرد و دست دادیم .😁 سریع اومد توی سایه . اشاره به پاهاش کردم و گفتم : پس کفشات کو ، تو این هوای داغ چرا پا برهنه شدی !؟ وایسا الان برات دمپایی میارم ، نکنه کفشات رو تو مسجد بردن ؟😕 گفت : « نه ، خودم اونها رو دادم . » 😇 با تعجب گفتم : به کی ؟!😳 آخه آدم تو این هوا کفش هدیه میده و خودش پابرهنه راه میره ؟😳 از بس سوال پیچش کردم مجبور شد بگه ، اما معمولا این طور کارها رو برای کسی نمی گفت . ابراهیم نگاهی به صورتم کرد و گفت : « یه پیر مرد جلوی مسجد گدایی می کرد . خیلی وضع مالیش بد بود😔 . پیر مرد به‌ کف کفش هاش اشاره کرد که از بین رفته بود و چیزی برای پوشیدن نداشت . می گفت : پام توی این گرما می سوزه . من هم پول همراهم نبود 😶. کفش هام رو دادم بهش . »😔 تا من خواستم برایش دمپایی بیاورم خداحافظی کرد و رفت👑 ... 💚 😍😉 ↻➣ @rafiq_shahidam 🍃💦