eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.2هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3هزار ویدیو
376 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @tablijhat13 عنایات و.: @emamrezaii_8 روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 هفتم - هانیه : به درس و مشق هایم کمتر می‌رسیدم و همیشه مامان بهم گوش‌زد میکرد که نهایی هستم اما درس برای من نون و آب میشد؟ فقط وقتم را میگرفت .. چرا باید درس میخواندم درحالی که خیلی از آدم ها هنوز بیکار هستند؟ به همین علت هم مامان حورا به من کلی سفارش کرده بود که آدم های بیکار خیلی هایشان تنبل هستند! و خواستن توانستن هست...! بین همین قرار های گاه و بی گاهی که با اکیپ بچها میگذاشتیم جمعمون شش نفره شده بود من ، دنیا ، ریحانه ، حدیث ، سارن و دوست پسر سارن! -دنیا‌راضی‌بود‌و‌حرفی‌نداشت -ریحانه‌هم‌سارن‌ را تشویق‌میکرد -حدیث هم که خودش اُمُ الماجرا بود -این وسط فقط من بودم که هنوز این ماجرا برایم جا نیفتاده بود✋🏻! چرا باید بین این همه گرفتاری یک سربار هم اضافه میشد؟ حدیث اعتقاد داشت ، دوستی با جنس مخالف باعث میشود که وقت آدم پر شود و یا کمبود ها جبران … سارن هم خیلی تعریف میکرد دائم حرف از دوست پسرش بود از اینکه امروز چه کادویی برایش خریده از اینکه دیشب چه آهنگی براش فرستاده چه خرسی خریده چه گلی خریده چه حرفی زده ! بد هم نبود هروقت احتیاج داشتی از او کمک میگرفتی و وقتی خسته شدی از سرت بازش میکردی..🚶‍♂😕 هیچگونه تعلق هم وجود نداشت ! دنیا راست میگفت .. مهمترین مساله این بود که راحت و آزاد بودی و دست و پایت بسته نبود (:! و از همه مهمتر همه چیز مطابق میل تو پیش میرود و هرکس را بخواهی قبول میکنی! اما خب بعد از اتمام این روابط گه گاهی ریحانه میگفت سخت است و آدمیزاد بنده عادت است👋 نویسنده ✍ :
🌱 ۳📚 ابراهیم در دوران پيروزي انقلاب شجاعتهاي بسياري از خود نشان داد. او همزمــان بــا تحصيل علم بــه کار در بازار تهران مشــغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. ابراهيــم در آن دوران همچون معلمي فداکار به تربيت فرزندان اين مرز وبوم مشغول شد. او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعني ورزش باســتاني شــروع کرد. در واليبال وکشــتي بينظيربود. هرگز در هيچ ميداني پا پس نکشيد و مردانه مي ايستاد. مردانگــي او را ميتوان در ارتفاعات ســر به فلک کشــيده بازي دراز و گيلان غرب تا دشتهاي سوزان جنوب مشاهده کرد. حماســه هاي او در اين مناطق هنــوز در اذهان ياران قديمي جنگ تداعي ميکند. در والفجر مقدماتي پنج روز به همراه بچههاي گردانهاي کميل و حنظله درکانالهاي فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند. ســرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرســتادن بچه هاي باقيمانده به عقب، تنهاي تنها با خدا همراه شد. ديگركسي او را نديد. او هميشه از خدا ميخواســت گمنام بماند، چرا كه گمنامي صفت ياران محبوب خداست. خدا هم دعايش را مســتجاب كرد. ابراهيم سالهاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدي باشد براي راهيان نور.
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلام‌بر‌ابراهیم۱🍀 پارت۱۶ <<پهلوان>> فرداي آن روز پنج پهلوان از يکي از زورخانه هاي تهران به آنجا آم
۱🍀 ۱۷📚 <<پهلوان>> آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره! بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك صلوات پايان کشتيها را اعالم کرد. شــايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود. وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟ ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچهها، پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد. ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.