تحدیر_+جزء+دوازدهم+قرآن+کریم+.mp3
4.81M
🕊•جزءخوانے قرآن
﴿ قرائت ترتیل جزء دوازدهم۲۱﴾
بہ نیابتاز شھید#محمدهادےذوالفقارے🌱
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
﴿ زیارت آل یاسین ﴾
+ ۩۱۰۰مرتبهذکر اللّٰهُمَّعَجِّلْلِوليِّکالفَرَج ۩
بہ نیت #شھیدابراهیمهادے✨
🔸قرائت روزِ بیست و ششم
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
🍃﷽🍃
ز کــــــــوی یــــار مــــــی آیــد
نـــــــسیـم بـــاد نــــــــوروزی
از این باد ار مدد خواهی
چــــــراغ دل بــــــرافـــروزی
به صحــرا رو که از دامــن
غــــــبار غـــــم بــــــیفـشانی
به گــــلـــزار آی کـــــز بلـــبل
غـــــــزل گفتــن بــــیاموزی
°•🌱|@refigh_shahidam
🕊 •﴿ هـدیـہصَـلـــوٰات ﴾•
•°؎ بِسْمِ اللّٰھ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
هدیه صـلوات بـہ مـناسبتِ ؛
سوم فروردین ماه
سالروزشھادتِ طلبه #شهید علی خلیلی🦋
( شهید امر به معروف و نهی از منکر )
بہ نیّت تمامۍ شھداے مدافع اسلام و همچنین تعجیل در امر فرج مولاے غریبمان حضرت مھدے ﷻ و عاقبت بخیری ان شاءالله.
التمآس دعآےفرج
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّکالفَرَج📿
🔸• در لینک ناشناس زیر
تعداد هدیه صلوات رو اعلام کنید.🌻
💌|https://daigo.ir/secret/363354525
#وَمِنَاللهتوفیق 🌱
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامبرابراهیم #شوخطبعیابراهیمرفیقشهیدمون🌱 جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افط
#سلامبر ابراهیم
#شوخطبعیشهیدهادی
براي مراســم ختم شهيد شهبازي راهي يكي از شهرهاي مرزي شديم. طبق
روال و سنّت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار ميشد.
ظهر هم براي ميهمانان آفتابه و لگن ميآوردند! با شســتن دستهاي آنان،
مراسم با صرف ناهار تمام ميشد.
در مجلس ختم كه وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهيم كنار
او بود. من هم آمدم وكنار ابراهيم نشستم.
ابراهيم و جواد دوســتاني بســيار صميمي و مثل دو بــرادر براي هم بودند.
شوخيهاي آنها هم در نوع خود جالب بود.
در پايان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن را آوردند. اولين
كسي هم كه به سراغش رفتند جواد بود.
ابراهيم در گوش جواد، كه چيزي از اين مراسم نميدانست حرفي زد! جواد با
ّ تعجب و بلند پرسيد: جدي ميگي؟! ابراهيم هم آرام گفت: يواش، هيچي نگو!
بعد ابراهيم به طرف من برگشــت. خيلي شــديد و بــدون صدا ميخنديد.
گفتم: چي شده ابرام؟! زشته، نخند!
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو كه آوردند، سرت رو قشنگ بشور!!😂😂
چند لحظه بعد همين اتفاق افتاد. جواد بعد از شســتن دســت، سرش را زير
آب گرفت و...
جواد در حالي كه آب از ســر و رويش ميچكيد با تعجب به اطراف نگاه
ميكرد.
گفتم: چيكار كردي جواد! مگه اينجا حمامه! بعد چفيهام را دادم كه سرش را خشک
کند!
#اینحکایتادامهدارد
#عیدتونمبارکالتماسدعا🌱
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚