#سبک_زندگی_شهـدا شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوبِ شهـر معلـم بود؛ مدیـر مدرسه اش می‌گفت آقا ابراهیم از جیب‌خودش پول می‌داد به یکی از شاگـردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان‌و پنیر بگیرد! آقاهادی نظرش این بود که این‌ها بچــه ‌های منطقـه محـروم هستند. اکثراً سر کلاس گـرسنـه هستنــد. بچـه گـرسنـه هـم درس نمی‌فهمد. ابـراهیـم هادی نـه تنهـا معلــم ورزش، بلکه معلمـی بــرای اخـلاق و رفتار بچـه ‌ها بود. دانش آموزان هـم که از پهلـوانـی‌ها و قهرمانی‌های معلم خودشان شنیده بودند شیفتـه او بودند.

آیت‌الله #شهید_دستغیب 🎼 عیب جویی و غیبت کردن... ...♡

ما چیز ِ قابلے که نداریم رو کنیم ما را" عَلے مُحبة ِزَهراء "حرم ببر :))

●^^🌱 وقتےحاجتت‌را‌بھ‌تاخیر‌میاندازد . . . داردچیزِبزرگتری‌بھ‌تو‌میدهد ! منتھا‌تو‌حواست‌بھ‌خاستھ‌ٔخودت‌ هست‌ومتوجھ‌نمیشوی 🖐🏼 تونان‌میخواهےاوبھ‌توجان‌میدهد(: #حاج‌اسماعیل‌دولابـے!

°🌻|•• .•❆به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam

❣هوایت مے زند بر سر، دلم دیوانہ مے گردد! چہ عطرے در هوایت هست؟! نمیدانم...نمیدانم... #شهید_ابراهیم_هادی🌷✨ j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6

🦋در سالهای پایان دبستان ، ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت : ابراهیم برو بیرون ؛ تا شب هم برنگرد! 🦋ابراهیم تا شب به خانه نیامد .همه ی خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده ؟! وقتی شب به خانه آمد با ادب به همه سلام کرد . 🦋از او سؤال کردم ناهار چه کار کردی ؟ آهسته جواب داد تو کوچه راه میرفتم ؛ دیدم یه پیرزنی وسایل خریده نمی تونه ببره رفتم کمک کردم ... 🦋 پیرزن هم برای تشکر یه سکه ریالی5 به من داد . منم چون براش زحمت کشیده بودم مطمئن بودم حلاله نان خریدم و خوردم . 🦋وقتی پدر ماجرا را شنید لبخندی از رضایت روی لبانش نقش بست . خوشحال شد که پسر درس پدر را خوب یاد گرفته است شهید_ابراهیم_هادی j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6

•نمازاول‌وقت♥️ •شهیدابراهیم‌هادی🌷 j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6