eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
362 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @Eamahdiadrkni1 عنایات و.: @aboebrahiim روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
°🌻|•• .•❆به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
وقتی‌زمین،سفره‌حیاتش‌را گستراند تو زیرکانه رزق شهادت برگرفتی🌷 ما سرگرم زرق و برق‌هایش تو به حیات ابدی رسیدی... و رزق خوارِ عِندَ رِبّ،در جَنَّت❤️ و ما با حیات موقتش،دل‌مشغولیم! ؛ j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
بِھ‌قَدری‌کھ‌شمٰا‌‌بِھ‌‌‌ دَستوراتِ‌پروردگار‌‌‌‌اهمیّت‌‌ بدهید،‌از‌عالَمِ‌غیب‌‌هم‌بھ‌‌‌‌شمٰا‌‌ اهمیّت‌‌‌‌خواهَند‌داد !°'
در یکی از روزها خبر رسید که ابراهیم و جواد و رضا گودینی پس از چند روز ماموریت ، از سمت پاسگاه مرزی در حال بازگشت هستند . از اینکه آن ها سالم بودند خیلی خوشحال شدیم . جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم . دقایقی بعد ماشین آن ها آمد و ایستاد . ابراهیم و رضا پیاده شدند . بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسی کردند . یکی از بچه ها پرسید : آقا ابرام ، جواد کجاست ؟! یک لحظه همه ساکت شدند . ابراهیم مکثی کرد ، در حالی که بغض کرده بود گفت : جواد ! بعد آرام به سمت عقب ماشین نگاه کرد . یک نفر آنجا دراز کشیده بود . روی بدنش هم پتو قرار داشت ! سکوتی کل بچه ها را گرفته بود . ابراهیم ادامه داد : جواد ... جواد ! یک دفعه اشک از چشمانش جاری شد . چند نفر از بچه ها با گریه داد زدند : جواد ، جواد ! و به سمت عقب ماشین رفتند ! همینطور که بقیه هم گریه می کردند ، یکدفعه جواد از خواب پرید ! نشست و گفت : چی ، چی شده !؟ جواد هاج و واج ، اطراف خودش را نگاه کرد . بچه ها با چهره هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می گشتند . اما ابراهیم سریع رفته بود داخل ساختمان ! 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
اسرائیل، مثل آدمی می ماند که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ و نا ندارد از جایش بلند شود، اما مرتب می گوید: بلند شوم اِل می کنم و بِل می کنم.
°🌻|•• .•❆به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
🌼♥️ صبح آن است که با یاد شما برخیزم وَرنه هر صبح مثالِ شب تاری دگر است... 🤚
💙|❄️ _استادپناهیان‌‌میفرمودند اگربیقرارِ "امام‌زمان" هستید‌این نشانھ‌یِ‌‌سلامتے‌روحے‌شماست! (:
⚘﷽⚘ 🖇ابراهیم_الگوی_هادی شیخ هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت. همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت. شهید ابراهیم هادی،الگوی شهید ذوالفقاری بود و خیلی از خوبی های این شهید برگرفته از زندگی شهید ابراهیم هادی بود. مانند او با اخلاص بود. همه کارها را پنهانی و بدون این که کسی بفهمد انجام میداد و بعد از اتمام کار فرار میکرد. 🌼
حسین‌[؏] بیشتر‌از‌آب‌تشنھ‌‌لبیک‌بود؛ اما‌افسوس‌کھ‌جاۍ‌‌افکارَش‌، زخم‌هاے‌تنش‌را‌نشانمان‌دادند؛ وبزرگترین‌درد‌او‌را‌بی‌آبۍمعرفےکردند! -دڪتر‌شریعتے-°Γ🍃
تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گــرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!🚨 شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیـــدر... رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشــــــم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!😍😍 -هه هه دلبر قرمـــز دیگه چیه ؟🤣🤪 + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخـــش رفته هوا. من در خدمتم.🧐😱 + اخوی مگه برگه کد نداری؟✋ – برگه کد دیگه چـــیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟🙄 دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😭😭 + رشید جان! از همان‌ها که چــــرخ دارند!😡 – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟🧐🤨 + بابا از همان‌ها که سفـــیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای.....🤣 + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمــــــــز داره🚨 – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!😳😐😂😂 کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمــــد😡😤. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتـ.ـــم......😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°🌻|•• .•❆به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم . بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم . صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود . خیلی تعارف می کرد . ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت ! خلاصه کم نگذاشت . تقریبا چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد ! جعفر جنگروی از دوستان ماهم آنجا بود . بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت ‌و دوستانش را صدا می کرد . یکی یکی آن ها را می آورد و می گفت : ابرام جون ! ایشون خیلی دوست داشتن شما را ببینند و ... ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت ، پایش درد می کرد ، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند . جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خندید . وقتی ابراهیم می نشست ، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد ! چندین بار این کار را تکرار کرد . ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت : جعفر جون نوبت ما هم می رسه ! آخر شب می خواستیم برگردیم . ابراهیم سوار موتور من شد و گفت : سریع حرکت کن ! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد . فاصله ما با جعفر زیاد شد . رسیدیم به ایست و بازرسی ! من ایستادم . ابراهیم با صدای بلند گفت : برادر بیا اینجا ! یکی از جوان های مسلح جلو آمد . ابراهیم ادامه داد : دوست عزیز ، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند . یک موتور دنبال ما داره میاد که ... بعد کمی مکث کرد و گفت : من چیزی نگم بهتره ، فقط خیلی مواظب باشید . فکر کنم مسلحه ! بعد گفت : ‌با اجازه و حرکت کردیم . کمی جلوتر رفتم توی پیاده رو و ایستادم . دوتایی داشتیم می خندیدیم . موتور جعفر رسید . چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند . بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند ! دیگر هر چه می گفت کسی اهمیت نمی داد و ... تقریبا نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد‌ و حاج جعفر را شناخت . کلی معذرت خواهی کرد و به بچه های گروهش گفت : ایشون ، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهدا (ع) هستند . بچه های گروه ، با خجالت از ایشان معذرت خواهی کردند . جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود ، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد . کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید . در پیاده رو ایستاده و شدید می خندید ! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده . ابراهیم جلو آمد ،جعفر را بغل کرد و بوسید . اخم های جعفر باز شد . او هم خنده اش گرفت ‌. خدا را شکر با خنده همه چیز تمام شد . 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
حضرت‌مہدۍ[عج]: شیوه‌ۍ‌بهره‌مندے‌از‌من‌در‌ دوران‌غیبتم،‌مثل‌بهره‌ای ست‌ڪھ‌از‌خورشید‌مے‌برند آنگاه‌کھ‌ابر‌آن‌ر‌ا‌،ازدیدگان‌نهان‌مۍ‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مثنوی عشق، غزل هایم تو دردیست به جان‌و‌دل،مداوایم تو دل‌از کف من برده‌ای،ای آیت‌عشق در شام سیه،امید فردایم تــو!❤️ j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
|سرزمین‌من پراست‌ازام‌البنین‌ها؛ نشانہ‌اش؟! همین‌ابالفضل‌ها(:🌿...
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
مارقص را از تفنگ وصلح راازجنگ دوست ترداریم دیگران‌اگرباغیرتمان‌بازی‌نکنند....
شهیدابراهیم هادی.attheme
78.3K
•تم • علمدار‌ڪمیل •پیشنهاددانلود j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
گاهی از خیال من گذر میکنی…🥀 بعد اشک میشوی… رد پاهایت خط میشود روی گونه ی من چقدر خوبه که هستی🌷 چقدر
وقتی نگاهت به من دوخته شده🍂 مگر میتوان دست از پا خطا کرد؟ تو هم شهیدی هم شاهدی و هم تمام_جان_منی ❤️ کمکم کن گناهی که رفاقت با تو و امام زمانم را خدشه دار میکند، کنار بگذارم...🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درپایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیـــــارت آقا امام حسین{؏}می رویم 📿✋ 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 🌹 وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِك عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُـــــم اَلسَّـــــلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ🤲 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ🌺 وَ عَـــــلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌴 وعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده 🙏🏻 🌷🦋 j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6