فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمی دونم چیکار کرده بود ولی شنیدم میگن چوب خدا بی صداست 😆
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گوسفندان در اعتراض به مدیران گوسفند فرانسه به خیابان آمدند! 😂🤣
💢در پی ادامه اعتراضات به سیاستهای ریاضت اقتصادی و مالیاتی اینبار کشاورزان و دامداران فرانسوی با گوسفندانشان به خیابانها آمدند⁉️😔🐑🐑🐑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤯از نصب تابلو مشخصه چه عکس هایی میگیرید 😜😂
📚زاویه دید به زندگی
راننده تاکسی گفت: میدونی بهترین شغل دنیا چيه؟
گفتم: چیه؟ گفت: راننده تاكسی.
خنديدم. راننده گفت:جون تو. هر وقت بخوای ميای سركار، هر وقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای میری، هروقت دلت خواست يه گوشه میزنی بغل استراحت میكنی، مدام آدم جديد میبينی، آدمهای مختلف، حرفهای مختلف، داستانهای مختلف. موقع كار میتونی راديو گوش بدی، میتونی گوش ندی، میتونی روز بخوابی شب بری سر كار. هر كيو دوست داری میتونی سوار كنی، هر كيو دوست نداری سوار نمیكنی، آزادی و راحت.
ديدم راست میگه، گفتم: خوش به حالتون.
راننده گفت: حالا اگه گفتی بدترين شغل دنيا چيه؟
گفتم: چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی و ادامه داد:
هر روز بايد بری سركار، دو روز كار نكنی ديگه هيچی تو دست و بالت نيست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد. با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا میشه، هر مسيری مسافر بگه بايد همون رو بری، هرچی آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت میشه، همه هم ازت طلبكارن. حرف بزنی يه جور، حرف نزنی يه جور، راديو روشن كنی يه جور، راديو روشن نكنی يه جور. دعوا سر كرايه، دعوا سر مسير، دعوا سر پول خرد، تابستونها از گرما میپزی، زمستونها از سرما كبود میشی. هرچی میدويی آخرش هم لنگی.
به راننده نگاه كردم. راننده خنديد و گفت:
زندگی همه چيش همينجوره. هم میشه بهش خوب نگاه كرد، هم میشه بد نگاه کرد.
آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور ، تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را وقف خدا کند.
سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد،اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد .
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد،
گفت :
واقعا عجیب است...! درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خدا ترسی بشوی،زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده...
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد، او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمده .
اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود.
بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم.
بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.
یک بار کافی نیست ...
آهنگر مدتی سکوت کرد، و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد.
حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد.
میدانم که این فولاد، هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد...
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد.
ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم، این است :
خدای من...
از کارت دست نکش،
میخواهم شکلی راکه تو میخواهی،به خودم بگیرم.
با هر روشی که میپسندی ادامه بده ،
هر مدت که لازم است ادامه بده ،
اما هرگز ،
مرا به کوه فولاد های بی فایده پرتاب نکن...
مراسم بزرگداشت انقلاب اسلامی و دهه فجر
#پایگاه_شهید_باهنر
🆔https://eitaa.com/ShahidBahonarRahnann
🇮🇷⭐️برگزاری میز خدمت همراه با جشن مبعث حضرت رسول اکرم(ص) و پیروزی انقلاب اسلامی⭐️🇮🇷
#مشاوره_حقوقی #مشاوره_خانواده #نمایشگاه_فروش_محصولات_خانگی
⏰ زمان: ۱۸ و ۱۹ بهمن ماه از ساعت ۱۵:۳۰
🕌 مکان: خیابان امام خمینی، خیابان شهدای لمجیر، کوچه هجرت، مسجد امام رضا(ع)
https://eitaa.com/KhanehEh3an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما هم فکر کردین عصای پرنده داره😂😂😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرچنگ و بچههاش 😃😐
تا حالا چنین چیزی ندیده بودم.
آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور ، تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را وقف خدا کند.
سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد،اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد .
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد،
گفت :
واقعا عجیب است...! درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خدا ترسی بشوی،زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده...
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد، او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمده .
اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود.
بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم.
بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.
یک بار کافی نیست ...
آهنگر مدتی سکوت کرد، و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد.
حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد.
میدانم که این فولاد، هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد...
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد.
ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم، این است :
خدای من...
از کارت دست نکش،
میخواهم شکلی راکه تو میخواهی،به خودم بگیرم.
با هر روشی که میپسندی ادامه بده ،
هر مدت که لازم است ادامه بده ،
اما هرگز ،
مرا به کوه فولاد های بی فایده پرتاب نکن...